رباعی ــ سعید عبداللهی(س. ع. نسیم)
رباعی
*
س. ع. نسیم
*
از غنچهی گل سه بوسه درخواستمی:
یک بوسه ز خون سرو آراستمی
یک بوسه برای صبح آزادی بود
یک بوسه از آن عشق میخواستمی...
برچسبها: رباعی, رباعیات, عاشقانه
رباعی
*
س. ع. نسیم
*
از غنچهی گل سه بوسه درخواستمی:
یک بوسه ز خون سرو آراستمی
یک بوسه برای صبح آزادی بود
یک بوسه از آن عشق میخواستمی...
در سفر با بهمنها...
*
سعید عبداللهی(س. ع. نسیم)
*
پندار خوشم بود که فردا خوش باد
آنک برسد موسم بیداری و داد
میرفت امید آزادی ما تا به فلک
افسوس که شیخ آمد و بر باد بداد...!
*
گمگشتهی محبوب من ای آزادی!
ای غايب و محجوب من ای آزادی!
هر جا كه نظر كنم شقايق با توست
ای عاشق مصلوب من ای آزادی!
*
در ياد جهان ز عشق تو غوغاهاست
از هر طرفم به نام تو آواهاست
خونبازی ما و تو چرا؟ آزادی!
از چيست ميان من و تو درياهاست؟
*
تا تنگ نگيرم به برت، آزادی
تا جان ننيوشد سخنت، آزادی
آرام نگيرم ز فراق تو دمی
تا بوسه نگيرم ز لبت، آزادی...
رباعی
*
از عشق بسی گفت و شنیدم، محبوب!
شاید که دگر تو را ندیدم، محبوب!
یک عمر به سنگ این جهان مشت زدم
این سنگ بماند و من پریدم، محبوب!
*
روزی به سپیدهیی تو را خواهم دید
هنگام شکوفهیی تو را خواهم دید
مست از دو نگاه میشویم و مدهوش
در خواب دو دیدهیی تو را خواهم دید
*
س. ع. نسیم
۲ تیر ۱۴۰۲

یادوارهی محمود بابایی
(۱۳۳۷ ــ ۱۰ مرداد ۱۳۶۵)
آزادیخواهی بیآرام، فروتن، بینام و نشان، همیشه متبسم، شمع انجمن یاران.
هر کجا پای نهاد، محبوب همگان شد.
هنگامهی ناگهان خاموشیاش، جنگل چشمان آدمیان، برگریزان اشک بود و زمین زار میزد...
از سنگ ناله میخیزید وقت وداع یاران...
هر صبح و سحر موی تو را شانه کنم
هر شام به شوق تو سوی خانه کنم
از صبح به شام و شبنوردی، تا چند
مشتمشت ستاره بشمرم، دانه کنم؟

یادوارهی عبدالله عبداللهی (رامین)
(بهمن ۱۳۳۶ ـ ۹ خرداد ۱۳۶۹)
از نوجوانی شیفتهی کتاب و آگاهی شد.
با عشق به محبوب آزادی، دستها داد و دستها گرفت و بسیاری گاهها، تنها خورشید و مهتاب، شاهد آبیاری او در پای درخت آزادی بودند.
با منشی بزرگوارانه که محبوب دوستانش کرد، بسیار شریف و فروتن زیست.
در میان همگان و با سجایای مشترک با آنان، در زمرهی انسانهایی زیست که «عشق میداند آیین بزرگ کردنشان را».
بهراستی که فتح قلب انسانها و از زمانهی خود فراتر رفتن، چه شایستگیها میطلبد...
بر خاک نشین و عشق از خاک بچین
از برگ درخت مهربانان زمین
گلبانگ ترانههای این خاک شنو
ــ میگفت به گوش من گل سرخ چنین.
محبوب ندا و نام و یاد یاران
رخشیست رمیده در پس ابر روان
کوهیست نهاده سر به پای پروین
گیسوی مدام دانهدانه باران.
بنگر به زمین ــ به جای پای یاران ــ
از باد شنو صدای پای یاران
بنشسته بهروی پلک گل، شنبم یاد
از ژاله شنو نوای نای یاران
هر صبح و سحر موی تو را شانه کنم
هر شام به شوق تو سوی خانه کنم
از صبح به شام و شبنوردی، تا چند
مشت مشت ستاره بشمرم، دانه کنم؟
سعید عبداللهی (س. ع. نسیم)

روزی كه ز مهر زاده گشتی خوش بـاد
زین جهل مسلط چو گذشتی خوش بـاد
نوروز شدن، مهر جهان پوشیدن
آزاد شدن از این پلشتی، خوش بـاد...
س. ع. نسیم
نـشـانـی
س. ع. نسیم
این واله و شیدا كه سرِ «دار» شدهست
این لعل بدخشان كه به بازار شدهست
از خون جگر سْرمه كشیده است به چشم
تا عشق، از او عشق خریدار شدهست
این قصه نه افسانهی مهتاب و پلنگ
خونبازی اختران و عرش اورنگ
ثبت است بر این جریده با ژالهی كلك
آرام نگیرد عشق در صورت سنگ
در صورت ماه این كویر دلگیر
ـ این ساكت بینهایتٍ شام كویرـ
این كیست كه میزند صدا نرمك نرم:
برخیز و نشانه از گل سرخ بگیر!

ربـاعـی
س. ع. نسیم
اندر غم نان و غم آبـیم هنوز
محجوب بسیط این خرابـیم هنوز
مایی كه رسول نامی عشق بْـدیم
افسوس! كه بر گرد حبابـیم هنوز!
دوریست مكرر كه بر این طبلهی ننگ
هر در كه زنی، مشت بكوبی بر سنگ
از حلقهی این سفلهی پست آی برون!
گر هر نفسی برآوری از دل تنگ
آغوش زمین باز كن و آه، ببین!
در كان زمین لشكر صد ماه ببین
از بام و رواق روزگاران بنگر
كشتار سپیده بر سر راه ببین
دلتنگم از این شبانه و روز سیاه
از این همه زندگی كه شیخ كرد تباه
تا چند ز سوز دل كنم راز و نیاز
با رود ستارگان و با زهره و ماه ؟
از چنگ سپیده میشنیدم «آه»ی
خورشید به خون نشسته بود و «ماه»ی
هنگامهی قتلعام زیبایی بود
عشق، بود غریبه ـ عاشقی در راهی!
با سنگ صبور صبح میگفت سخن
بازآمدهیی از شب سوگین وطن
سنگ از پس روی شرمگین، گفت سخن:
تو سنگ صبور قصه هستی یا من؟

ابر است و سپیده است و صحرای سكوت
نجوای من و پچپچ زیبای سكوت
با ابر و سپیده گفتوگوها دارم
باران شكند به شیشه...رؤیای سكوت...
س. ع. نسیم

امشب نه مجال فکر و نه انگار است
بزمیست که با ستارگان دیدار است
از خون به جوش آمدهی خاطرهها
شب آمده پشت پلک من بیدار است...
س. ع. نسیم

از پنجرهی سپیده با هم رفتیم
از کوه و دمن، دویده با هم رفتیم
«ماهور و همایون و نوا» با ما بود
در هر غزل و قصیده با هم رفتیم...
س. ع. نسیم

با یاد تو میتوان از این خاک گذشت
زین کهنهسرای پاک غمناک گذشت
از راه به یاد و باز از یاد به راه
لختی به تو آمد و فرحناک گذشت
س. ع. نسیم

آن ساقی دلنواز عاشق یاد آر
محبوب ستاره و شقایق یاد آر
در دفتر خاطرات یاران میخوان:
این عشق، به تقویم دقایق یاد آر
س. ع. نسیم

ابرهای قشنگ و مینوی پاك و شاد
پژواك بـلند آبشاران یـاد
شاهین سرشک، از پر ابر چکید
بس نام ستارهها كه در دستم داد
س. ع. نسیم

امشب نه مجال فكر و نه انگار است
بزمیست كه با ستارگان دیدار است
با خون به جوش آمده از خاطرهها
شب آمده پشت پلك من بیدار است...
تا پنجهی خورشید به مینا افتاد
یك شاخه ز باغ آرزو دستم داد
گلهای لطیف خاطره میچیدم
میریخت ز دست من به دامان باد...
س. ع. نسیم

از ماه چکیدهیی به گهوارهی عشق
در آینه افتاده دو مهپارهی عشق
دو چکچک آتش، دو شراره، دو شرر
با زخمهیی از لطیفِ مهوارهی عشق
س. ع. نسیم
۱۹ تیر ۹۷

از عشق بسی گفت و شنیدم، محبوب!
شاید که دگر تو را ندیدم محبوب!
یک عمر به سنگ این جهان مشت زدم
این سنگ بماند و من پریدم...محبوب!
س. ع. نسیم

محبوب دلاویز رباعی! بنویس!
چون بالِ پرند گشت تداعی، بنویس!
گلچین سخن ز كلك عشق آذین كن
با نظم خوش آهنگ سماعی، بنویس!
س. ع. نسیم

صد شکر که عشق آمد و دلدارم شد
در ظلمت این جهان نگهدارم شد
مقصود و مراد و دین و آیینم شد
محبوب و انیس و مونس و یارم شد
س. ع. نسیم
یك قرن و دو قرن، آمد و رفت به رنج
از رنج و شكنج خواهرم بافته گنج
از جان جهان بانگ برآمد: برخیز!
ای غافل و نادان در این دور سپنج!
اندر غم نان و غم آبـیم هنوز
محجوب بسیط این خرابـیم هنوز
مایی كه رسول نامی عشق بْدیم
افسوس كه بر گرد حبابـیم هنوز!
س. ع. نسیم
از چیست كه شب سرمه كشیده است به خاك؟
این بارش گل چیست ز بام افلاك؟
گلبانگ تو زد سروش در گوشم كای:
ـ جانهای لطیف، خفته در سینة خاك!
در صورت ماه این كویر دلگیر
ـ این ساكت بینهایت شام كویرـ
این كیست كه میزند صدا نرمك نرم:
برخیز و نشانه از گل سرخ بگیر!
س. ع. نسیم
در زیر سپهر نیلگون چرخ كبود
بس گفت و شنیدیم: یكی بود و نبود
هر چند كه گشتیم در آن بود و نبود
جز عشق و «صدای سخن عشق» چه سود؟
س. ع. نسیم

بر خیز كه شلاق تگرگ است، عزیز!
در میهن ما خندة مرگ است، عزیز!
توفان تبر به جان باغ افتادهست
هی های گل و فلوت برگ است، عزیز!
س. ع. نسیم

ابر است و سپیده است و صحرای سكوت
نجوای من و پچپچ زیبای سكوت
با ابر و سپیده گفتوگوها دارم
باران شكند به شیشه...رؤیای سكوت...
س. ع. نسیم

امشب نه مجال فكر و نه انگار است
بزمیست كه با ستارگان دیدار است
با خون به جوش آمده از خاطرهها
شب آمده پشت پلك من بیدار است...
س. ع. نسیم
آن ساقی دلنواز عاشق یاد آر
محبوب ستاره و شقایق یاد آر
در دفتر خاطرات یاران میخوان:
این عشق، به تقویم دقایق یاد آر...
س. ع. نسیم

بنگر به زمین ـ به جای پای یاران ـ
از باد شنو صدای پای یاران
بنشسته به روی پلك گل شبنم یـاد
از ژالـه شنو نوای نای یاران
میخواند صبا: كسی تو را میگرید!
عشق گفت: مرا؟ كجا كجا میگرید؟
مرغ سحری پرید و رفت و میخواند:
بالای قنارهها خدا میگرید!
س. ع. نسیم
با دختركی سحرگهی گفت و شنود
میكرد ستارهای به مینای كبود:
«ـ من اختر عرش بیكران فلكم»
«ـ من كوكب آسمان این بزم وجود»
س. ع. نسیم
صد شكر كه عشق آمد و دلدارم شد
در ظلمت این جهان نگهدارم شد
مقصود و مراد و دین و آیینم شد
محبوب و انیس و مونس و یارم شد
س. ع. نسیم
یكچند به روی مهوشان خوش بودی
یكچند به دور این و آن خوش بودی
آمد به شبی سروش: كای غافل از عشق!
ای كاش به عشق جاودان خوش بودی
س. ع. نسیم

از عشق بسی گفت و شنیدم، محبوب!
شاید که دگر تو را ندیدم محبوب!
یک عمر به سنگ این جهان مشت زدم
این سنگ بماند و من پریدم...محبوب!
س. ع. نسیم
از جان جهان چه گفتوگو با ما بود
آزادی و مهر و عشق او با ما بود
بیم شب هایل و خطرها در راه
آغوش سپیده روبهرو با ما بود...
آن ساقی دلنواز عاشق یاد آر
محبوب ستاره و شقایق یاد آر
در دفتر خاطرات یاران میخوان:
این عشق، به تقویم دقایق یاد آر...
س. ع. نسیم

از چنگ سپیده میشنیدم آهی
خورشید به خون نشسته بود و «ماه»ی
هنگامهی قتل عام «زیبایی» بود
عشق بود غریبه ـ عاشقی در راهی
س. ع. نسیم
کٍلک قلمم ز خون تو آب خورد
گهوارهی یاد تو بسی تاب خورد
پرگار جهان به گرد خون میگردد
دوری كه خدای عشق، خوناب خورد...
س. ع. نسیم
از جهل، ببین چهها کشیدیم، ببین!
رنجی نـبْـوُد کزو ندیدم، ببین!
از دام جهان ـ که جهل سرمایهی اوست ـ
با گنج خٍـرُد چنان پریدیم، ببین!
س. ع. نسیم
اندر غم نان و غم آبـیم هنوز
محجوب بسیط این خرابـیم هنوز
مایی كه رسول نامیِ عشق بْدیم
افسوس كه بر گرد حبابـیم هنوز
س. ع. نسیم
عاشقانه
بنگر به زمین ـ به جای پای یاران ـ
از باد شنو صدای پای یاران
بنشسته به روی پلك گل شبنم یـاد
از ژالـه شنو نوای نای یاران
س. ع. نسیم

يكچند به روی مهوشان خوش بودی
يكچند به دور اين و آن خوش بودی
آمد به شبی سروش: كای غافل از عشق!
ای كاش به عشق جاودان خوش بودی
س. ع. نسیم