با شعرهاي هميشه روبهرو، با نامهاي هميشه در اوج

سعید عبداللهی
شكستن ديوار تقويم، بيرون جهيدن از تيكتاك زمان، هجرت از حصار سرد قابها، ساكن نشدن در قوارههاي سنگي!
ـ اين است راز «صراحي سياه ديدگان» و صداي بال انديشههاي فروغ فرخزاد...
احساس سرايتيابندهي واژهها و صور خيال شعرهاي فروغ، بيان يك درد تاريخيست توأم با يك شوق آرزومندي...
واژههاي شعر فروغ، نمادهاي ماندگار زندگي فكرهاي او براي همه...
واژههاي فروغ، او را كشف كردند و به كام رستاخيزها و «شرارهها» كشاندند؛ به هستيهايي كه در آنها «غمها / قطرهقطره آب ميشوند»؛ به ميعادگاههايي كه «سايههاي سياه» و رنگهاي جدايي و تباهيهاي زندگيسوز، «اسير دست آفتاب ميشوند».
شعر او، دريافت مهجوري انسان در از خودبيگانگييي محصول جهالت و پلشتي و استبداد...
شعر او، عصيان شعور براي شكستن ديوارهاي مرئي و نامرئي مقابل زنان، نعرهاي پولاد جانشان و كوبيدن مشت بر ديوارهاي بنبست...
شعر فروغ، از «تولدي ديگر» يافتن تا «كاشتن او در باغچهي» حيات جاودانگي...هنوز در «گاهوارههاي» زمان تاب ميخورد...
شعر فروغ را آجهاي زمان نميسايند. واژههاي او را هيچ امپراطوري توان سودن و سايش و شكستش نيست...
شعرهاي زمانهها با جامههاي كلاسيك و منظوم، نيمايي، سپيد و پستمدرن، ميآيند و صدا ميشوند و جامهها ميدرند و ميپوشند و نو ميشوند و ميمانند. راز ماندگاريشان در كشف «زباني» است كه ارتباط با انسان، هستي، زمان و تاريخ را برايشان به ارمغان آورده است. به اين «موفقيت زباني» كه ميرسيم، ديگر قالبهاي كلاسيك، نيمايي، سپيد و پستمدرن رنگ ميبازند و گوهري كه رخ مينمايد و معنا را بالغ ميكند، همان جوهر جاودانگيست ... و شعر فروغ نيز با جامهي همهي زمانهاي رفته و هست و آمدني، يكي از درخشانترين شعرهاي زمانه هست كه «پرواز را به خاطر» خوانندگان واژهها و تصويرهايش سپرده است...
نام فروغ فرخزاد، با ارزشهاي انساني و تاريخي كه در شعرهايش آفريد، عازم فتح جاودانگي شد تا هميشه در روبهرو بماند و هميشه در اوج...