یادداشت از کتاب یک هفته با شاملو
یادداشتبرداری از کتاب
یک هفته با شاملو [اتریش]
نوشته: مهدی اخوان لنگرودی
انتشارات مروارید، چاپ اول، ۱۳۷۲
*
یادداشتبرداری: سعید عبداللهی ـ تیر ۱۴۰۳
قسمت دوم
*
ـ اخوان لنگرودی: دیروز سر صبحانه یکچیزی بهشوخی گفتید و گذشتید. یک قانونی را اسمش را گذاشتید NBR، اما من نمیدانم توی لحنتان چی بود که مهرة پشت من را لرزاند.
شاملو: فقط یکچیز میتواند مهرة پشت آدمهایی از قوم و قبیلة ما را بلرزاند.
آیدا: آن چیز اسمش «حقیقت» است.
لنگرودی: پس درست فهمیدم. شما با آن شوخی، حقیقتی را عنوان کردید.
شاملو: اگر زمین را بهصورت یک کل نگاه کنی موضوع واقعاً ساده میشود. یک وقتی به زمین میگفتیم «جهان». جهانی که حد و حدود مشخصی نداشت و مسطح بود و هفت کاسة بلوری وارونه هم آسمانش بود و بالاش قرار داشت و بدجوری هم مقدس بود. بعد، هی علم جلوتر رفت و هی زمین کوچکتر شد و هی بخش متحجر جامعة بشری ناراضی و ناراضیتر. یادمان که نرفته وقتی گالیله گفت زمین میچرخد چه رسوایی وحشتناکی راه افتاد! تازه بعد از مسافرت انسان به فضا بود که ــ همین بیستوچند سال پیش ــ تتمة آبروی زمین هم بهباد رفت و کاشف عمل آمد که زمین سرتا ته فقط یک سیارة متوسط است که رو لبة کهکشان متوسط دور یک خورشید متوسط چرخک میخورد...خب، واقعاً تکلیف آدمیزاد با یک همچین سیارهیی چی میتواند باشد؟ حقیقت این است که اگر از یک خرده آنطرفتر نگاه کنیم زمین را مثل پرتقالی میبینیم که بعضی جاهای پوستش کپک زده. کپک چیست؟ کپک اجتماع پرازدحامی است از میلیاردها موجود میکروسکوپی...باید در نظر داشته باشیم که منابع کرة زمین بهشدت محدود است. ...بگذار فقط به مسألة تغذیه نگاه کنیم؛ برای محاسبة این محدودیت ناچاریم دو موضوع را در نظر بگیریم و تعریف کنیم: یکی تولید علمی خواربار، یکی توزیع علمیاش. تولید علمی یعنی اینکه از منابع آب و خاک سیارة ما با شیوههای صحیح علمی استفاده کنیم. محاسبه کردهاند که اگر همة منابع زمین را در تولید علمی بهکار بگیریم زمین قادر است به بیست میلیارد نفر غذا برساند. این یک حد. و یادمان نرود که شرط دومش توزیع علمی بود، به این معنی که بشود به هر انسانی دست کم سهچهارم از دو تا سه کیلو کالری مورد نیازش را رساند. دیشب سر میز شام مواظب بودم که تهماندة سبزی پلو راهی سطل زباله شد. آن دانههای برنجی که برای هر کدامش چهقدر منابع طبیعی و مصنوعی مصرف شده و سر حمل و نقلش چهقدر گازوئیل سوخته و چهقدر دود به هوا رفته و چهقدر آلودگی محیط بهوجود آورده. همین حرام کردنها دایرة آن محدودیت را چهقدر تنگتر میکند. هندوها بهدلیل منع مذهبی که بهشان اجازه نمیدهد جانداران را بکشند به موشها اجازه دادهاند رقم عظیم حیرتآوری از محصولات کشاورزیشان را نفله کنند. من نمیدانم منع کشتن حیوان خوب است یا نه، اما قرار نیست من از گشنگی بمیرم تا آقاموشه احساسات مذهبیام را جریحهدار نکند. یا مثلاً آنهمه باقیماندة بیفتک که توی آمریکا به سطل زباله ریخته میشود. متخصصهای تغذیه حسابش را کردهاند و رقمی درآوردهاند که واقعاً خندهدار است: استفادة مفیدشان از موادی که برای بلع آماده میکنند فقط سیدرصد است. باور میکنی؟ بگذار کاری به کار گرسنههای بیافرا نداشته باشیم اما اینور، توی بازار مشترک اروپا، سطح تولید آنقدر بالا است که مجبور میشود کرة حیوانی را تبدیل به گریس کند بزند به ماشینش و گندم بسوزاند یا بریزد به دریا. اصلاً چرا راه دور برویم، نارنگی باغ یکی از دوستان من دارد روی درخت میگندد چون ظاهراً ارزش ریالیاش خیلی از مزد چیدنش کمتر است. این یعنی پایین آوردن ماحصل تولید که با توزیع علمی محصول باید بهمقدار چشمگیری بالا برود. البته استفادة صددرصد از مواد غذایی حرف مفت است و امکان ندارد ولی با تولید و توزیع علمی، حداکثر قابل دسترسی برای توان غذارسانی بیست میلیارد نفر است. اصلاً صحبت این درکار نیست که مثلاً کویرها را برای کشت آماده کنیم، بلکه صحبت هرجور و هرجا که بشود زراعت کردن در میان است. حالا بیا آنطرف قضیه را نگاه کنیم: کم از صد سال و اگر رقم درستش را بخواهی دور و بر شصت سال دیگر جمعیت سیاره از بیست میلیارد نفر تجاوز میکند. یعنی شصت سال دیگر سیارة ما عین قایقی است که اضافه بر ظرفیت سوار کرده. سؤال این است که باید گذاشت قایق غرق بشود یا باید اجازه داد آنهایی که هم دلش را دارند هم وسیلهاش را، ترتیب آن «زیادیها» را بدهند؟ در یک چنین شرایطی آیا قانون NBR در نظر بعضی از قدرتها مشروعیت وجودی پیدا نمیکند؟ آن بابایی که درست وقتی دعوا دارد تمام میشود برای امتحان قدرت کشتاریِ بمبش دوتا شهر را از لوح زمین پاک میکند، در شرایطی که آن زورق کذائی دارد غرق میشود آیا دست و دلش میلرزد از اینکه توی چلیک آب آشامیدنی مسافرها یک مشت سیانور بریزد؟ اگر با دیدی ایدهآلیستی یا رمانتیک به قضایا نگاه کنی، بله، میشود از دور عاشق همة انسانها بود، اما تو باید اولاً جای حشرهیی مثل ترومن باشی و ثانیاً غیر خودیها را نه از دور بلکه درست بغل دستت ببینی. حالا آن آدم بخشِ پیشرفتة دنیا گور پدرش، همین تو که شاعری و عطوفتت جای حرف ندارد، اگر ببینی یک مشت کوروکچل زردزخمیِ بیچهره ریختهاند این شهر[اتریش] آبرومند پاکیزه را که سرشار از فرهنگ و هنر است از بین ببرند و موزههایش را تبدیل به طویله کنند، چه عکسالعملی از خودت نشان میدهی؟ آن چیزی که الآن ته ذهنت میگذرد چیزی است که عملاً دارد اتفاق میافتد. تمام مؤسسات عظیمی که ظاهراً دارو میسازند با بودجههای سرسامآور و طرحهای عظیم تحقیقاتی دارند دنبال آن کپسوله میگردند. نمونه میخواهی؟ توی همین جنگ، آن وسایل کشتار جمعی را ندیدی؟ یا مثلاً آن انفجار توی آن مملکت که کافی است اسمش را ببری تا مشاوران حقوقی کارخانه، ماستخورت را بچسبند زندگیات را سیاه کنند. فکر کن کارخانهیی که فلان مادة بسیار خطرناک شیمیایی را تولید میکند و حق ندارد به مناطق مسکونی نزدیک باشد، توی یک منطقة پرجمعیت منفجر میشود. کی؟ وسط روز در ساعت کار. ولی توی حادثة انفجارش حتا یک نفر از گروه مهندسها و مدیرهای انگلیسی ـ امریکاییاش صدمه نمیبینند. این کارهایی که دارد توی مهندسیِ ژنتیک اتفاق میافتد از جنس «ساینس فیکشن» بهنظر میآید ولی یکمیلیونیومش هم ساینس فیکشن نیست. همین ایدز یکهو از کجا پیداش شد؟ از یکی از همان لابراتورها به بیرون نشت کرد. یعنی قبل از آنکه توانسته باشند مصونیت خودشان را در برابرش تضمین کنند. همان اولی که سروکلهاش پیدا شد همهجا گفتند و نوشتند که ظرف ده سال هشتاد درصد افریقاییها به این مرض گرفتار میشوند، که همین حالاش هم شدهاند. مرضی که از ابتدا هم برای افریقا اختراع شده بود و گفتند از مجامعت با میمون پیدا میشود. خب، میمون کجاست؟ توی افریقا! درواقع سیستمی که باید برای اجرای NBR پیدا کنند حتماً باید ظاهری طبیعی داشته باشد که البته یک اپیدمی آسانکش، بهترینش است. جنگها و بمبها و اینچیزها دیگر برای حذف فیزیکی کوروکچلها جواب نمیدهد. جنگ راه میاندازی، دو میلیون نفر را میکشی اما جمعیت دوبرابر میشود. باید یکچیزی پیدا کنند مثل والیوم، گردش را از آن بالا بپاشند و کار تمام. وگرنه شصت سال دیگر جمعیت میزند بالای بیست میلیارد! افسانه نمیگویم، همین الآنش قادر به تغذیة پنج میلیارد هم نیست! صص ۷۴ تا ۷۹
ادامه دارد...
برچسبها: یک هفته با شاملو, الف, بامداد, اخوان لنگرودی