گوش به زنگ صدای پای روز نو و سال نو ــ سعید عبداللهی

گوش به زنگ صدای پای روز نو و سال نو

*

سعید عبداللهی

*

زمستان‌ها را سر کردیم و سرمازده نشدیم. پیمودن، بر ناصیه‌ی آدمی‌ست.

«با اینا زمستونو سر می‌کنیم.»

سال‌های ۱۳۵۱ و ۵۲ بود. دانش‌آموز بودم، شیفته‌ی درس و فوتبال؛ و فوتبال بیشتر. روزی رامین با یک نوار کاست به خانه‌مان در خیابان هاشمی کوچه اسدمردی، بین کارون و جیحون آمد. نوار تازه و کتاب تازه، هدیه‌های همیشگی رامین بود. نوار را گذاشت توی ضبط صوت. جلد نوار را گرفتم توی دستم. خواننده‌گانش فرهاد، فریدون فروغی و داریوش بودند. از توی نوار، طعم معرفت در اتاق پخش می‌شد. برای نوجوانی مثل من که دنیا دوتا بال بیشتر برای آرزومندی و رؤیاپروری نداشت، یعنی درس و فوتبال، این معرفت‌پروری‌های بالاتر از کتاب‌های درسی، خیلی تازه‌گی و کشش داشت: بوی گندم مال من، هرچی می‌کارم مال تو...بوی عیدی، بوی توپ...همیشه غایب من زخمامو مرهم می‌ذاره...

این‌ها آن نظم عادت‌شده‌ام را برهم می‌زدند. بوی هوای تازه از پنجره به اتاق آمده بود؛ من داشتم از نظم طبقاتیِ تحمیل‌شده بر جامعه باخبر می‌شدم.

در گیج و منگی‌های ورود به دنیایی تازه، خیلی از مفاهیم نو را نمی‌دانستم، ولی با احساس و عواطفم پیوند می‌یافتند. حس انسانی‌ام ندا و پیام را می‌گرفت، اما تئوریِ تشریح و تبیین‌اش را نداشتم. هنوز زودم بود، باید مفاهیم نو بیشتر به مغزم تلنگر می‌زدند...و بی‌انصاف‌ها کوتاه نیامدند،‌ نوارها با کتاب‌ها و مجله‌ها لشکری شدند، زدند و زدند...

اسفندها میعاد همیشگی با ترانه‌ی «بوی عیدی» بود. «بوی توپ»، بوی باروت توپ‌هایی بود که قدیم‌ترها موقع تحویل سال شلیک می‌شدند.

بی‌آن‌که گله از زندگی باشد که همیشه عید و بهار را پیش می‌اندازد و پیرسالانه، امید تقسیم می‌کند، نمی‌دانم چرا هر اسفند که با «بوی عیدی» سرمی‌رسد، هر سال و هر سال یاد این حرف فروغ فرخ‌زاد می‌افتم که: «یادش به‌خیر آن‌وقت‌ها که زندگی معنا داشت».

بله، با همین معناها، زمستونا رو تا آن عید و بهار بزرگ وصال محبوب آزادی در مرز پرگهر ایران‌زمین، سر می‌کنیم...

به استقبال نوروز۱۴۰۴


برچسب‌ها: بوی عیدی نوروز۱۴۰۴
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۳

لينك مطلب