یادداشت‌برداری از کتاب «انسان در جست‌وجوی معنا» (۶)

یادداشت‌برداری از کتاب

انسان در جست‌وجوی معنا

نوشته‌ی: دکتر ویکتور فرانکل

ترجمه‌ی: دکتر نهصت صالحیان، مهین میلانی

انتشارات لیوسا، چاپ شصت‌وسوم، سال ۱۴۰۰

*

یادداشت‌برداری: سعید عبداللهی ــ مرداد ۱۴۰۳

[رسم‌الخط یادداشت‌ها بر اساس اصل کتاب است.]

قسمت ششم

معنای عشق

عشق تنها شیوه‌ای است که با آن می‌توان به اعماق وجود انسانی دیگر دست یافت. هیچکس توان آن را ندارد جز از راه عشق به جوهر وجود انسانی دیگر، آگاهی کامل یابد.

جنبه‌ی روحانی عشق است که ما را یاری می‌دهد تا صفات اصلی و ویژگی‌های واقعی محبوب را ببینیم و حتا آن‌چه را به‌طور بالقوه در اوست و باید شکوفا شود، درك کنیم. ص ۱۵۰

*

معنای رنج

وقتی انسان با وضعیتی اجتناب‌ناپذیر مواجه شود، یا با سرنوشتی تغییر‌ناپذیر روبه‌‌رو باشد، مانند مرضی درمان‌ناپذیر، این فرصت را یافته است تا به عالی‌ترین ارزش‌ها و ژرف‌ترین معنای زندگی یعنی رنج کشیدن دست یابد. درد و رنج بهترین جلوگاه ارزش وجود انسان است و آن‌چه که اهمیت بسیار دارد، شیوه و نگرش فرد نسبت به رنج است و شیوه‌ای که این رنج را به‌دوش می‌کشد. ص ۱۵۲

وقتی رنج معنا یابد، معنایی چون گذشت و فداکاری، دیگر آزاردهنده نیست. ص ۱۵۳

یکی از اصول اساسی لوگوتراپی این است که توجه انسان‌ها را به این مسئله جلب می‌کند که انگیزه‌ی اصلی و هدف زندگی، گریز از درد و لذت بردن نیست، بلکه معنی‌جویی در زندگی است که به زندگی مفهوم واقعی می‌بخشد. به‌همین دلیل انسان‌ها درد و رنجی را که معنی و هدفی دارد با میل تحمل می‌کنند. ص ۱۵۳

اندیشه‌ها و ایده‌ها چیزی نیست که تنها روی کاغذ آورده شود، بلکه باید با آن دست و پنجه نرم کرد و زیست. ص ۱۵۶

*

مسایل فوق بالینی

بسیاری از مراجعان کنونی روان‌پزشکان، کسانی هستند که سابقاً به علمای دینی و پدران روحانی مراجعه می‌کردند، ولی امروز دیگر میلی به این کار ندارند و از این‌رو است که روان‌پزشکان بیشتر با مسائل فلسفی مردم روبه‌رو هستند تا با تعارضات عاطفی و روحی آن‌ها. ص ۱۵۷

*

لوگودراما

آیا مطمئن هستید که جهان انسانی غایت و نهایت تکامل جهان هستی است؟ آیا ممکن نیست که ابعاد دیگری وجود داشته باشد، یا دنیایی ماورای دنیای انسان؛ جهانی که رنج‌های بشری پاسخ نهایی خود را در آن‌جا خواهد یافت؟ ص ۱۶۰

*

معانی مافوق

آن‌چه از انسان خواسته شده این نیست که بنا بر تعلیمات پاره‌ای از فلاسفه‌ی اگزیستانسیالیست پوچی زندگی را باید تحمل کرد، بلکه انسان باید ناتوانی خود را در درك «معنای» بی‌قید و شرط زندگی، از راه منطق بپذیرد؛ زیرا «معنا» از منطق ژرف‌تر است. ص ۱۶۱

*

انتقال و گذرایی زندگی

چنین به‌نظر می‌رسد که رنج و میرندگی و پریشانی و مرگ، معنی زندگی را می‌ربایند. اما من هرگز از گفتن این نکته خسته نخواهم شد که آن‌چه که واقعاً در زندگی از کف می‌رود امکانات و توانایی‌هاست. و لحظه‌ای که این امکانات و توانایی‌ها شکوفا شود، به واقعیت می‌پیوندند و جزء گنجینه‌های پربهای بشری به گذشته‌ی جاویدان تعلق پیدا می‌کنند؛ گذشته‌ای که هیچ‌چیز در آن گم نمی‌شود و همه‌چیز دست‌نخورده باقی می‌ماند. ص ۱۶۴

*

لوگوتراپی به‌عنوان یک روش

لوگوتراپی روش‌های ویژه‌ای را برای رویارویی با ترس از مرگ و ترس‌های عصبی ابداع کرده است. برای شناخت بهتر این روش و کاری که در روند لوگوتراپی صورت می‌پذیرد، از یک مورد بسیار رایج که پیوسته با آن روبه‌رو هستیم مثالی بیاورم و آن «اضطراب پیش‌بین» است. ص ۱۶۷

با در نظر گرفتن این نکته، می‌توان این گفته‌ی معروف را که «میل، پدر اندیشه است» به این جمله که «ترس، مادر واقعه است» تغییر داد. ص ۱۶۸

لذت باید محصول باشد نه هدف. و چون هدف قرار گرفت، بی‌ارزش و از بین رفته است. ص ۱۶۸

«اضطراب پیش‌بین» را باید با «قصد متضاد» خنثی کرد، «قصد مفرط» و «واکنش مفرط» را با تغییر اندیشه، و تغییر اندیشه نیز ممکن نیست مگر از راه بررسی مجدد هدف و رسالت فرد در زندگی.

این توجه عصبی به «خود» نیست که با تحقیر و سرزنش می‌تواند دور باطل زیان‌آور را متوقف کند؛ کلید بهبودی در «فراخودرونده» است.

پاورقی: از این عقیده، گوردن آلپورت حمایت كرده و نوشته است «وقتی توجه از اضطراب به هدف‌های عالی و غیر«خودی» متوجه گردد، زندگی به‌طور كلی سالم‌تر می‌شود، حتی اگر عصبیت به‌طور كامل هم از بین نرفته باشد. ص۱۷۶

*

عصبیت‌ها (نوروزهای) قومی

باید توجه داشت که خطری عظیم در آموزش این فرضیه وجود دارد که «انسان چیزی نیست مگر حاصل عوامل زیستی، روانی، اجتماعی»، یا انسان محصول توارث و محیط. ص ۱۷۷

*

انتقاد از جبرگرایی مطلق

انسان موجودی نیست مشروط که رفتارش قابل پیش بینی در قالب شرایط باشد، بلکه در هر لحظه تصمیم می‌گیرد که تسلیم شرایط بشود یا ایستادگی کند.

به‌عبارت دیگر انسان موجودی است که درنهایت، خود سرنوشت خویش را به‌دست می‌گیرد. انسان تنها زندگی نمی‌کند بلکه در هر لحظه تصمیم می‌گیرد و اراده می‌کند که چگونه زندگی کند و لحظه‌ای دیگر چگونه باشد. ص ۱۷۹

شما می‌توانید حرکات‌ یک آدم ماشینی یا یک دستگاه خودکار را پیش‌بینی کنید. بالاتر از این حتی ممکن است با سعی و کوشش بتوانید مکانیسم‌ها و «دینامیسم» روان انسانی را هم پیش‌بینی کنید، اما انسان چیزی است بیشتر از «روان».

«جبرگرایی مطلق» ظاهراً یک بیماری همه‌گیر است که مربیان و حتی بسیاری از پیروان مذاهب را نیز طعمه‌ی خود کرده است. معتقدان مذاهب نمی‌دانند که با این تفکر و نگرش، خود به آن‌چه که معتقدند پشت پا می‌زنند. چون ما یا باید بپذیریم که انسان آزاد است خدا را بپذیرد یا نه و هم اوست که آزاد است عقیده‌ای را قبول کند یا رد؛ یا در غیر این‌صورت مذهب، پنداری واهی می‌شود و آموزش و پرورش شرابی فریبنده.

پیش‌فرض این دو گروه (مربیان و روحانیان) باید اعتقاد بر اصل آزادی انسان در انتخاب باشد. در غیر این‌صورت هر دو سرگردانند و در اشتباه.

آزادی واپسین کلام نیست، بلکه تنها بخشی از داستان و نیمی از حقیقت است. آزادی تنها جنبه‌ی منفی کل این پدیده است که جنبه‌ی مثبت آن عبارت است از مسئولیت. و درواقع آزادی اگر در چهارچوب مسئولیت قرار نگیرد، در معرض انحطاط به حد دلخواه خواهد بود. کاری و استبداد است. به‌همین دلیل من توصیه می‌کنم که در برابر مجسمه‌ی آزادی در سواحل شرقی آمریکا[اشاره به مجسمه‌ی آزادی در نیویورک]، مجسمه‌ی مسئولیت نیز در سواحل غربی آن کشور نصب شود. صص ۱۸۱ و ۱۸۲

*

پسگفتار مترجمان

نه فرانکل تنها «روان درمانگر هستی‌گرا» است و نه لوگوتراپی تنها روش «هستی درمانی» ولی حرف فرانکل به این دلیل شنیدن دارد که مفاهیم او در کوره‌ی تجربیات سخت آبدیده شده. ص ۱۸۹

فرانکل کار خود را کوششی صادقانه در شناخت هرچه جامع‌تر انسان و مشکلات او معرفی می‌کند. فرانکل دانشجویان را نیز نسبت به خطر گرایش متعصبانه به هر مکتب و روش هشدار می‌دهد که ذکر این نکته توسط، مترجم، وظیفه‌ی شاگردی او و ادای حق استادی دکتر فرانکل است. ص ۱۹۰

تفاوت انسان عصر جدید، چه بهنجار و عادی و چه روان‌نژند و نابهنجار، در جدایی و بیگانگی از خود و جهان پیرامون خویش است.

به‌گفته‌ی فرانکل امروزه بیماران غالبا از بی‌معنایی و پوچی و بی‌هدفیِ زندگی شکایت دارند و در این «خلأ هستی» است که خستگی‌ها، بی‌حالی‌ها، افسردگی‌ها، ناامیدی‌ها و بی‌قراری ها ظاهر می‌شوند. این پدیده کاملاً طبیعی و فرایند زندگی عصر جدید است. ص ۱۹۲

پایان


برچسب‌ها: فرانکل, انسان در جستجوی معنا
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳

لينك مطلب

یادداشت‌برداری از کتاب «انسان در جست‌وجوی معنا» (۵)

یادداشت‌برداری از کتاب

انسان در جست‌وجوی معنا

نوشته‌ی: دکتر ویکتور فرانکل

ترجمه‌ی: دکتر نهصت صالحیان، مهین میلانی

انتشارات لیوسا، چاپ شصت‌وسوم، سال ۱۴۰۰

*

یادداشت‌برداری: سعید عبداللهی ــ مرداد ۱۴۰۳

[رسم‌الخط یادداشت‌ها بر اساس اصل کتاب است.]

قسمت پنجم

خلأ وجودی

خلأ وجودی پدیده‌ای بسیار گسترده و شناخته شده در سده‌ی بیستم است. این مسئله قابل فهم است و حاصل دو عاملی است که انسان در گذرگاه تاریخی خود برای رسیدن به مقام انسانیت از آن چشم پوشیده است. نخست اینکه بشر پس از تکامل و جدایی از حیوانات پست‌تر، سائقه‌ها و غرایزی را که رفتار حیوانی او را جهت می‌بخشید و هدایت می‌کرد و ضمناً حافظ او نیز بود، از دست داد. این‌گونه امنیت و آسایش را چون بهشت جاویدان برای ابد بر او تحریم کردند، و انسان مجبور شد که فعالانه به انتخاب آن‌چه انجام می‌دهد بپردازد. دوم، در تحولات اخیر، انسان متحمل ضایعه‌ی دیگری نیز شده است و آن اینکه دیگر آداب و سنن و ارزش‌های قالبی، رفتار او را هدایت نمی‌کند. ص ۱۴۱

امروزه ملالت و بی‌حوصلگی بیشتر از اضطراب و پریشانی مردم را راهی مطب روان‌پزشکان می‌کند، و این مسئله به‌گونه‌ای روزافزون شدت می‌گیرد.

ماشینی‌تر شدن شکل زندگی امروزی به بحران شدت می بخشد، زیرا با کم کردن ساعات کار، اوقات فراغت یک کارگر متوسط زیادتر می‌شود و بدبختانه بیشتر این افراد نمی‌دانند که با اوقات فراغت خود چه کنند. ص ۱۴۲

عوامل بسیاری همچون اعتیاد به الکل و بزهکاری جوانان را نیز باید از عواقب احساس نامطبوع خلأ وجودی دانست. بحران‌های کهولت و دوران بازنشستگی را نیز می‌توان از این زاویه بررسی کرد. ص ۱۴۳

گاه ناکامی در معنی‌جویی سبب قدرت‌طلبی است که آن هم به‌شکل بسیار ابتدایی آن یعنی پول‌پرستی آشکار می‌شود. در پاره‌ای موارد، جای ناکامی در معنی‌جویی را «لذت‌طلبی» اشغال می‌کند. به‌همین دلیل ناکامی وجودی گاه حرص و آز عملیات جنسی را به جانشینی برمی‌گزیند. در این موارد می‌توان دید که چگونه کسانی که درواقع از خلأ وجودی رنج می‌برند اسیر شهوات خویش می‌شوند. ص ۱۴۳

اگر شیوه‌ی درمانی را برمی‌گزینیم تا به‌وسیله‌ی آن به بیمار کمک کنیم که بر مشکل خود چیره شود، با لوگوتراپی درهم نیامیزیم، هرگز نمی‌توانیم انتظار موفقیت داشته باشیم؛ زیرا با پر کردن خلأ وجودی است که ما می‌توانیم مانع بازگشت مجدد بیماری شویم. صص ۱۴۳ و ۱۴۴

*

معنای زندگی

هیچ معنای انتزاعی که انسان عمری را صرف یافتنش کند، وجود ندارد؛ بلکه هر کس دارای وظیفه و رسالتی ویژه در زندگی است که باید بدان تحقق بخشد. او در انجام این وظیفه و رسالت، جانشینی ندارد و زندگی قابل برگشت نیست. مسؤلیت او بی‌مانند و منحصر‌به‌فرد است و فرصتی که برای انجام آن دارد نیز بی‌همتاست. هر موقعیت از زندگی، فرصتی طلایی است که به انسان امکان دست و پنجه نرم کردن می‌دهد. گره‌ای به دستش می‌دهد تا شانس گشودن آن را داشته باشد. صص ۱۴۵ و ۱۴۶

خود فرد پاسخگوی زندگی خویش است و هم اوست و تنها او که می‌تواند به پرسش پاسخ گوید؛ همان زندگی که او خود وظیفه‌دار و مسئول آن است. بنابراین لوگوتراپی اصل و جوهر وجودی انسان را در پذیرفتن این مسئولیت می‌بیند. ص ۱۴۶

*

جوهر وجود

پذیرفتن مسئولیت امری است ضروری که لوگوتراپی قاطعانه بر آن تکیه دارد. روش درمانی در این جهت گام برمی‌دارد که ، «چنان زندگی کن که گویی بار دومی است که به دنیا آمده‌ای و اینک در حال انجام خطاهایی هستی که در زندگی نخست مرتکب شده بودی.»

به نظر من هیچ قاعده‌ی کلی و شعاری بهتر از این نمی‌تواند احساس مسؤلیت و حس وظیفه شناسی را در انسان بیدار کند. ص ۱۴۷

تا اینجا نشان دادیم که معنای زندگی پیوسته در حال تغییر است، ولی هرگز محو نمی‌شود. بنا بر روش لوگوتراپی این معنا را به سه شیوه می‌توان کشف کرد:

۱. با انجام کاری ارزشمند.

۲. با تجربه‌ی «ارزش» والا.

۳. با تحمل درد و رنج. ص ۱۴۹

ادامه دارد...


برچسب‌ها: فرانکل, انسان در جستجوی معنا
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳

لينك مطلب

یادداشت‌برداری از کتاب «انسان در جست‌وجوی معنا» (۴)

یادداشت‌برداری از کتاب

انسان در جست‌وجوی معنا

نوشته‌ی: دکتر ویکتور فرانکل

ترجمه‌ی: دکتر نهصت صالحیان، مهین میلانی

انتشارات لیوسا، چاپ شصت‌وسوم، سال ۱۴۰۰

*

یادداشت‌برداری: سعید عبداللهی ــ مرداد ۱۴۰۳

[رسم‌الخط یادداشت‌ها بر اساس اصل کتاب است.]

قسمت چهارم

بخش دوم

*

معناجویی

تلاش در یافتن معنایی در زندگی، خود نیرویی اصیل و بنیادی است و نه توجیهی ثانویه از کشش‌های غریزی او. این معنی منحصر به فرد و ویژه خود اوست و از اینرو این اوست و تنها او که باید و قادر است به آن تحقق بخشد. و تنها در آن صورت است که معنی‌جویی او ارضا خواهد شد. پاره‌ای از صاحب‌نظران بر این باورند که معنی و ارزش‌ها چیزی نیستند مگر «مکانیسم‌های دفاعی، واکنش معکوس و به‌گرایی.»

اما من یکی حاضر نیستم که به‌خاطر «مکانیسم‌های دفاعی» زندگی کنم و یا به خاطر « واکنش معکوس» بمیرم. به‌نظر من انسان قادرست و می‌تواند به‌خاطر ایده‌ها و ارزش‌هایش زندگی کند و یا در این راه جان ببازد! ص ۱۲۷

مطالعات نشان داد که «معنی‌جویی» در اغلب انسان‌ها یک حقیقت است نه یک ایمان و عقیده.

پاورقی مترجم: به‌عقیده‌ی فرانکل معنی‌جویی، حقیقتی انکارناپذیر در زندگی انسان است و ماهیت اصلی هستیِ بشریت، همین حقیقت است که الهام‌بخش وجود انسانی می‌شود. این ویژگی اجتناب‌ناپذیر و ویژه‌ی انسان است و عقیده‌ای نیست که بدون آن هم بتوان به‌سلامت به‌زندگی ادامه داد. ص ۱۲۸

اگر معنایی که انسان درصدد تحقق بخشیدن آن است، تنها «نمود خود» یا فرافکنی اندیشه‌های آرزومندانه‌ی او بود، دیگر انسان خصلت مبارزه‌جویانه و زیاده‌خواهی نمی‌داشت و انگیزه‌ای نداشت که او را به پیش براند و یا به مطالعه‌ی چیزی وادارد. ص ۱۲۹

انسان هرگز به سوی رفتار اخلاقی سوق داده نمی‌شود ، بلکه تصمیم می‌گیرد که اخلاقی رفتار کند. او این کار را برای ارضای سائق اخلاقی و یا آسودگی وجدان انجام نمی‌دهد.، بلکه به‌دلیل و علتی که به آن پایبند و معتقد است، به خاطر کسی که دوستش دارد و یا برای خدای خویش انجام می‌دهد. اگر این کار را به‌منظور آسودگی وجدان می‌داد، چون فریسیان می‌شد و دیگر فردی به‌معنای واقعی اخلاقی نبود.

پاورقی مترجم: فریسیان، نام یکی از دو فرقه‌ی بزرگ مذهبی و سیاسی بهود که فرقه‌ی مخالف آن را صدوقیان می‌نامند. فریسیان در اجرای ظواهر آداب مذهبی یهود افراطی بودند. کنایه‌ای است بر توجه افراطی به ظواهر و ریاکاری درونی نسبت به اصول بینادی آداب و سنن الهی. ص ۱۳۱

*

ناکامی وجودی

معنا خواهی انسان ممکن است با ناکامی مواجه گردد، که لوگوتراپی آن را ناکامی وجودی می‌نامد. واژه‌ی وجود به سه صورت به‌کار برده می‌شود که عبارتند از:

۱ -خود وجود (به‌ویژه حالات وجودی انسان)

۲ -معنای وجود

۳ -کوشش برای یافتن معنای واقعی در زندگی شخصی، که همان «معنی‌خواهی» است.

باید توجه داشت که در لوگوتراپی، کلمه «روحانی» با معنای اخص آن در مذهب تفاوت دارد و به بْعد ویژه‌ای از انسان اطلاق می شود. صص ۱۳۲ و ۱۳۳

*

نوروزهای نئوژنیک یا اندیشه‌زاد

هر تحلیل و کنکاشی، حتی اگر به ابعاد روحانی و اندیشه‌زادی نیز توجهی نداشته باشد، با این حال در روند درمانی خود می‌کوشد بیمار را از آرزوهای واقعی که در ژرفای وجود اوست، آگاه سازد. اما فرق لوگوتراپی با روانکاوی در این است که لوگوتراپی انسان را موجودی می‌شناسد که توجه ویژه‌ای به یافتن معنی در زندگی و شکوفایی ارزش‌ها دارد. نه اینکه صرفاً به‌دنبال ارضای سائق‌ها و غرایز فطری یا خواسته‌ها و تعارضات «نهاد»، «خود» و «فراخود» و هماهنگی و انطباق با محیط و جامعه باشد. ص ۱۳۷

*

پویایی اندیشه‌ای

من به جرئت می‌گویم که در دنیا چیزی وجود ندارد که به انسان بیشتر از یافتن «معنی» وجودی خود در زندگی یاری کند. در این گفته‌ی نیچه حکمتی عظیم نهفته است که «کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی خواهد ساخت.» این جمله باید به‌صورت شعاری در درمان بیماری‌های روانی مورد نظر قرار بگیرد.

در اردوگاه کار اجباری نازی‌ها ، این نکته به‌خوبی به‌اثبات رسید که همه‌ی کسانی که تصور می‌کردند کار و وظیفه‌ای در انتظارشان است، شانس بیشتری برای زنده ماندن داشتند. (این نکته بعدها توسط متخصصین امریکایی در ژاپن و کره نیز به‌اثبات رسید.) ص ۱۳۸

آنچه انسان لازم دارد تعادل و بی«تنشی» نیست، بلکه کوششی است که در راه رسیدن به هدفی شایسته درگیر آن می‌شود. آن‌چه انسان بدان نیاز دارد، تنها رهایی و دفع «تنش» نیست که به هر قیمتی شده درصدد انجام آن برآید، بلکه پاسخ به «معنی» بالقوه‌ای است، که در انتظار تحقق یافتن او را به سوی خود فرامی‌خواند. ص ۱۳۹

اکنون که تأثیر مثبت معنی‌جویی آشکار شد، باید به تأثیرات مخرب دردی بپردازم که امروزه بیماران بیشماری از آن شکوه می‌کنند و آن احساس کلی و غایی بی‌معناییِ زندگی است. این افراد عامل و معنایی را که به زندگی ارزش و تداوم می‌بخشند، نمی‌شناسند: آن‌ها طعمه‌ی خلاء درونی و پوچی زندگی شده‌اند و اسیر و گرفتار موقعیتی هستند که من آن را «خلأ وجودی» نامیده‌ام. ص ۱۴۰

ادامه دارد...


برچسب‌ها: فرانکل, انسان در جستجوی معنا
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳

لينك مطلب

یادداشت‌برداری از کتاب «انسان در جست‌وجوی معنا» (۳)

یادداشت‌برداری از کتاب

انسان در جست‌وجوی معنا

نوشته‌ی: دکتر ویکتور فرانکل

ترجمه‌ی: دکتر نهصت صالحیان، مهین میلانی

انتشارات لیوسا، چاپ شصت‌وسوم، سال ۱۴۰۰

*

یادداشت‌برداری: سعید عبداللهی ــ مرداد ۱۴۰۳

[رسم‌الخط یادداشت‌ها بر اساس اصل کتاب است.]

*

قسمت سوم

واقعیت این است که شمار کسانی که شایستگی رسیدن به معیارهای اخلاقی والایی را دارند انگشت‌شمار است. ص ۹۲

شاید پاره‌ای از جزئیات عظمت درونی فرد، مانند داستان زن جوانی باشد که من خود در اردوگاه کار اجباری شاهد مرگش بودم. این داستان برای من مانند شعر است. قهرمان داستان می‌دانست که ظرف چند روز آینده خواهد مرد. اما زمانی که من با او صحبت کردم، از روحیه خوبی برخوردار بود. این زن به من گفت: «از سرنوشتم سپاسگزارم که چنین ضربه‌ی سهمگینی بر من وارد آورد، زیرا در زندگی پیشینم زیاده‌خواه و از خود راضی بودم و کمال معنوی را جدی تلقی نمی‌کردم » صص ۹۳ و ۹۴

بررسی‌های روان‌شناسی از زندانیان نشان داده است که تنها مردانی سرانجام قربانی تاثیرات مخرب زندگی اردوگاهی شدند که اجازه دادند خوی معنوی و اخلاقی‌شان افت کند. ص ۹۴

باتوجه به «زندگی موقت‌مان» که خود یک زندگی غیرواقعی و عامل مهمی به‌شمار می‌رفت و می‌توانست موجب شود زندانی تعادل خود را از دست بدهد، به‌عبارتی همه‌چیز بی‌معنی می‌شد. این زندانیان فراموش می‌کردند که این‌گونه شرایط دشوار استثنایی اغلب فرصتی به انسان می‌دهد تا از نظر روحانی، فراسوی خود گام بگذارد. آن‌ها به‌جای اینکه دشواری‌های اردوگاه را سنگ محکی بدانند برای نیروی درونی خود، زندگی را جدی تلقی نمی‌کردند و آن را به‌عنوان چیزی که نتیجه‌ای در بر نداشت تحقیر می‌کردند و ترجیح می‌دادند چشم‌هایشان را ببندند و در گذشته زندگی کنند. البته زندگی برای چنین اشخاصی بی‌معنا نیز می‌شد. صص ۹۷ و ۹۸

مشکلاتم در اردوگا، انگیزه‌ی یک مطالعه‌ی روانی- علمی شد که خود به‌عهده داشتم. اسپینوزا[فیلسوف هلندی] در کتاب اخلاق خود می‌گوید به‌محض اینکه ما تصویر روشن و دقیقی از عواطف خود رسم می‌کنیم، عواطفٍ در حال رنج، از رنج کشیدن بازمی‌ایستند.

زندانیانی که امید به آینده‌ی خود را از دست می‌دادند، محکوم به فنا بود و با از دست دادن ایمان به آینده، دستاویز معنوی خود را نیز به‌یکباره از دست می‌دادند، آنان خود را محکوم به فروپاشیدن و پوسیدگی جسمانی و روانی می‌دیدند. معمولاً این فروپاشی به‌شکل یک بحران و کاملاً ناگهانی رخ می‌داد و زندانیان باتجربه‌ی اردوگاه با نشانه‌های آن آشنا بودند. ص ۱۰۰

مشاهدات من از یک مورد و نتایجی که از آن‌ها گرفتم با یافته‌ها و مشاهدات سرپزشک اردوگاه کاملاً مطابقت می‌کرد. وی می‌گفت میزان مرگ‌ومیر از کریسمس ۱۹۴۴ تا سال نو ۱۹۴۵ بسیار بیشتر از پیش بوده. این پزشک معتقد بود توجیهی که برای این قوس صعودی می‌توانیم بیابیم، شرایط سخت بیگاری یا رژیم بدتر غذایی، یا تغییر هوا یا شیوع بیماری‌های مسری نبود. بلکه تنها به این دلیل بود که اکثر زندانیان به این امید زنده بودند که فکر می‌کردند برای کریسمس به خانه‌ی خود بازخواهند گشت؛ و چون کریسمس نزدیک می‌شد و هیچ خبر امید‌بخشی دریافت نمی‌کردند، میل به زندگی در آنان کاهش می‌یافت و نومیدی بر وجودشان چیره می‌شد. این خود تأثیری بس خطرناک در نیروی مقاومت‌شان می‌گذاشت و شمار کثیری از آنان می‌مردند. ص ۱۰۲

نیچه می‌گوید «کسی که چرایی برای زیستن داشته باشد، از پس هر چگونه‌ای نیز بر می‌آید» ص ۱۰۳

آن‌چه اهمیت دارد این است که زندگی از ما چه می‌خواهد، نه این‌که ما از زندگی چه انتظاری داریم...زیرا زندگی نهایتاً به‌معنای مسؤل بودن برای یافتن پاسخ راستین به دشواری‌ها و مشکلات آن و انجام وظایفی است که پیوسته فرا راه هر فردی قرار می‌گیرد. صص ۱۰۳ و ۱۰۴

زندگی یعنی دست یافتن به هدفی از راه خلاقیت فعال. معنای ارزنده‌ی زندگی برای ما [در اردوگاه] دربرگیرنده‌ی دوره‌ای وسیع از زندگی و مرگ، رنج کشیدن و مردن بود. ص ۱۰۵

ما می‌کوشیدیم لحظات ضعف و اشک‌های پنهانی را به حداقل برسانیم. اما نیازی نبود از اشک‌های خود شرمنده باشیم، چه، این اشک‌ها خود شاهدی بر آن است که انسان دلاورانه و راست‌قامت، رنج‌ها را تحمل می‌کند. ص ۱۰۶

در آن ساعات دشوار و مرگبار، دوستی، همسری، یک مرده یا زنده یا خدا به ما چشم دوخته بود که ببیند ما با سر افراشته رنج می‌بریم، نه با بدبختی و خفت، و هنر مردن را آموخته‌ایم. ص ۱۱۱

زندگی در اردوگاه کار اجباری، زوایای روح انسان را می‌شکافد و ژرفای آن را نمایان می‌سازد. آیا شگفت‌انگیز است که در ژرفای روح انسانی بار دیگر تنها به خصوصیاتی از انسان برخوریم که طبیعتش آمیخته‌ای از خوب و بد باشد؟ شکافی که خوب را از بد جدا می‌سازد، از همه‌ی انسان‌ها می‌گذرد، به پایین‌ترین سطوح می‌رسد و حتی در ژرفای آن‌چه اردوگاه کار اجباری بنیان گذارده است، آشکار می‌شود. ص ۱۱۵

ادامه دارد...


برچسب‌ها: فرانکل, انسان در جستجوی معنا
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳

لينك مطلب

یادداشت‌برداری از کتاب «انسان در جست‌وجوی معنا» (۲)

یادداشت‌برداری از کتاب

انسان در جست‌وجوی معنا

نوشته‌ی: دکتر ویکتور فرانکل

ترجمه‌ی: دکتر نهصت صالحیان، مهین میلانی

انتشارات لیوسا، چاپ شصت‌وسوم، سال ۱۴۰۰

*

یادداشت‌برداری: سعید عبداللهی ــ مرداد ۱۴۰۳

[رسم‌الخط یادداشت‌ها بر اساس اصل کتاب است.]

قسمت دوم

من تنها یک‌چیز را می‌دانستم که آن را در آن‌جا آموخته بودم و آن این بود که عشق از جسم معشوق هم بس فراتر می‌رود و معنای ژرف خود را در هستی معنوی شخص و در درون او می‌یابد. حال دیگر فرقی نمی‌کند که معشوق حاضر باشد یا نباشد، مرده باشد یا زنده، این دیگر اهمیتی ندارد. ص ۵۶

«مرا چون مهری بر قلبت بزن؛ عشق همان اندازه نیرومندست که مرگ.» ص ۵۷

تقویت زندگی درونی به زندانی کمک می‌کرد تا از خلأ، پریشانی و فقر روحی، از زمان حال بگریزد و به گذشته پناه ببرد. ص ۵۷

اگر انسان در اردوگاه کار اجباری با از بین رفتن ارزش‌هایش مبارزه نمی‌کرد و نمی‌کوشید عزت نفس خود را حفظ کند، احساس انسان بودن را ــ انسانی که دارای مغز است و از آزادی درونی و ارزشی شخصی برخوردار است ــ از دست می‌داد. و تنها بخشی می‌شد از توده‌ی عظیم مردم و هستی او تا حد زندگی حیوانی سقوط می‌کرد. ص ۷۱

اعتقاد به ارزش درونی بشر به زمینه‌های معنوی و والاتری بستگی دارد و زندگی اردوگاهی نمی‌تواند آن را از هم فروپاشد. اما آیا چه تعدادی از انسان‌های آزاد از این سیر و سلوك معنوی برخوردارند که ما از زندانیان انتظار داریم؟ ص ۸۶

آیا هیچگونه آزادی معنوی در رابطه با رفتار و واکنش در برابر محیط موجود، وجود ندارد؟ آیا این نظریه درست است که بشر چیزی جز محصول عوامل و شرایط محیطی، اعم از اینکه دارای طبیعت زیستی روانشناسی یا جامعه‌شناسی باشد، نیست؟ آیا بشر محصول تصادفی این عوامل است؟ مهم‌تر از همه اینکه، آیا واکنش‌های زندانی در برابر جهان واحد اردوگاه کار اجباری ثابت می‌کند که بشر نمی‌تواند از تأثیرات محیط خود بگریزد؟ آیا بشر در رویارویی با چنان شرایطی حق گزینش عمل ندارد؟

به این پرسش‌ها می‌توانیم به‌طور اصولی و از روی تجربه پاسخ دهیم. تجربه‌های اندوخته‌شده در زندگی اردوگاهی نشان می‌دهد که بشر حق گزینش عمل را دارد. نمونه‌هایی که اغلب دارای طبیعت قهرمانانه است وجود دارد، که ثابت می‌کند انسان می‌تواند بر بی‌احساسی چیره شود و تندخویی را نیز مهار کند. بشر می‌تواند حتی در چنین شرایط هولناك فشارهای روحی و جسمی، آزادی معنوی خود را حفظ کند.

ما که در اردوگاه کار اجباری زندگی می‌کردیم، به چشم می‌دیدیم مردانی را که به کلبه‌های دیگر می‌رفتند و دیگران را دلداری می‌دادند و آخرین تکه نان‌شان را هم به آنان می‌بخشیدند. درست است که شمار این مردان زیاد نبود، اما همین هم ثابت می‌کرد که همه‌چیز را می‌توان از یک انسان گرفت مگر یک چیز: آخرین آزادی بشر را در گزینش رفتار خود در هر شرایط موجود و گزینش راه خود. صص ۸۹ و ۹۰

گرچه شرایط نامناسب زندگی از قبیل کمبود خواب، غذای ناکافی و فشارهای روانی گوناگون موجب می‌شد زندانیان به‌شکلی از خود واکنش نشان دهند، ولی در تجزیه و تحلیل نهایی روشن می‌شود تغییر ماهیت زندانی نتیجه‌ی تصمیم درونی اوست، نه صرفاً نتیجه‌ی تأثیرات زندگی اردوگاهی. بنابراین، اصولاً هر مردی می‌تواند حتی در چنان شرایطی تصمیم بگیرد از نظر روحی و معنوی تغییر یابد. ص ۹۰

داستایوسکی می‌گوید: «من تنها از یک چیز می‌ترسم و آن اینکه شایستگی رنج‌هایم را نداشته باشم.» ص ۹۰

نوع پذیرش رنج و تحمل آن‌ها حکایت از یک عظمت درونی بکر داشت. و همین آزادی معنوی بود که هیچکس نمی‌توانست آن را از ما برباید و همین آزادی معنوی بود که زندگی را پرمعنا و با هدف می‌ساخت. ص ۹۱

اگر اصلاً زندگی دارای مفهومی باشد، پس باید رنج هم معنایی داشته باشد. رنج، بخش غیر قابل ریشه‌کن شدن زندگی است، گرچه به‌شکل سرنوشت و مرگ باشد. زندگی بشر بدون رنج و مرگ کامل نخواهد شد. به‌شیوه‌ای که انسان سرنوشت و همه رنج‌هایش را می‌پذیرد، به‌شیوه‌ای که صلیب خود را به‌دوش می‌کشد، فرصتی می‌یابد که حتی در دشوارترین شرایط، معنایی ژرف‌تر به زندگی‌اش ببخشد. چنین زندگی هماره قهرمانه و شرافتمندانه و آزاد خواهد درخشید و بودند کسانی هم که در مبارزه برای نجات جان، عظمت بشری خود را فراموش کرده و در زمره‌ی حیوانات درمی‌آمدند. و در اینجاست که یا بشر از فرصت‌ها برای رسیدن به ارزش‌های اخلاقی که موقعیت و شرایط دشوار در پیش راه او قرار می‌دهد، سود می‌جوید و یا از آن روی برمی‌گرداند. و همین گزینش است که مشخص می‌کند او ارزش رنج‌هایش را دارد یا خیر. صص ۹۱ و ۹۲

ادامه دارد...


برچسب‌ها: فرانکل, انسان در جستجوی معنا
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳

لينك مطلب

یادداشت‌برداری از کتاب «انسان در جست‌وجوی معنا» (۱)

یادداشت‌برداری از کتاب

انسان در جست‌وجوی معنا

نوشته‌ی: دکتر ویکتور فرانکل

ترجمه‌ی: دکتر نهصت صالحیان، مهین میلانی

انتشارات لیوسا، چاپ شصت‌وسوم، سال ۱۴۰۰

*

یادداشت‌برداری: سعید عبداللهی ــ مرداد ۱۴۰۳

[رسم‌الخط یادداشت‌ها بر اساس اصل کتاب است.]

*

قسمت اول

پیشگفتار

در این کتاب، دکتر فرانکل تجربه‌ای را توضیح می‌دهد که به کشف «لوگوتراپی»(معنادرمانی) منجر شد. وی مدت زیادی در اردوگاه کار اجباری اسیر بود؛ تنها وجود برهنه‌اش برای او باقی ماند و بس. پدر، مادر، برادر و همسرش یا در اردوگاه‌ها جان سپردند یا به کوره‌های آدم‌سوزی سپرده شدند. خواهرش تنها بازمانده‌ی این خانواده بود که از اردوگاه‌های کار اجباری جان سالم به‌در برد.

پیام چنین روان‌کاوی که شخصاً با چنان شرایط خوفناکی مواجه بوده است، شنیدن دارد. اگر کسی بتواند به شرایط انسانی ما عاقلانه و از سر دلسوزی بنگرد، این شخص بی‌تردید دکتر فرانکل است.

واژه‌هایی که از قلب دکتر فرانکل برمی‌خیزد بر دل می‌نشیند، چون بر تجربه‌های بسیار ژرف استوار است.

داستان این کتاب بسیار هنرمندانه و گیراست...خواننده از همین زندگینامه‌ی دردناک بسیار چیزها می‌آموزد و فرامی‌گیرد که وقتی انسان به‌ناگهان احساس کند که چیزی برای از دست دادن به‌جز بدن برهنه‌‌اش ندارد، چه‌ها می‌کند. با توصیفی که فرانکل از آمیخته‌ی «هیجان» و «بی‌احساسی» به ما می‌دهد، روح انسان تسخیر می‌شود.

خواندن این کتاب را که واژه‌هایش چون گوهر می‌درخشد و بر ژرف‌ترین مشکلات بشر می‌تابد، از همگان خواستارم؛ زیرا کتابی است دارای ارزش ادبی و فلسفی و با گفتاری پرجذبه بر ارزنده‌ترین جنبش روان‌شناسی روزگار ما.

گردون و. آلپورت

ص ۵ تا ۹

*

بخش اول

*

تجاربی از اردوگاه کار اجباری

این کتاب تجاربی شخصی را منعکس می‌کند که میلیون‌ها انسان آن را لمس کرده و از آن رنج برده‌اند...تلاش ما در این داستان بر آن است به این پرسش پاسخ دهیم که زندگی روزانه در اردوگاه کار اجباری، در ذهن یک انسان معمولی چگونه بازتابی دارد؟ ص ۱۲

بی‌اعتنایی و سست شدن عواطف و احساسات به‌طوری که انسان دیگر به چیزی اهمیت ندهد، نشانه‌هایی بود که در مرحله‌ی دوم واکنش‌های روان‌شناختی زندانیان پدید می‌آمد و سرانجام او را در برابر شکنجه‌های لحظه‌ای و روزانه‌ی دیگران بی‌اعتنا می‌کرد. با همین سنگ شدن و بی‌تفاوت ماندن بود که زندانی خیلی زود تاری به دور خود می‌تنید. ص ۳۷

رنج روحیِ برخاسته از بی‌عدالتی و به‌طور کلی بی‌منطقی است که آزاردهنده است. ص ۳۸

مراد من از بیان این داستان، این است که نشان دهم لحظاتی پیش می‌آمد که خشم و نفرت می‌توانست حتی یک زندانی مسخ‌شده را نیز برانگیزاند؛ خشم و نفرت نه تنها از بی‌رحمی یا درد ناشی از آن، بلکه از تحقیر نهفته در آن. در آن لحظه خون به سرم دوید، زیرا باید به سخنان مردی گوش می‌دادم که در مورد من و زندگی من داوری می‌کرد بی‌آن‌که کوچک‌ترین چیزی از آن بداند. ص ۴۰

بی‌احساسی که مهم‌ترین نشانه مرضی مرحله دوم بود، ساختار ضروری «دفاع از خود» به‌شمار می‌رفت. رفته‌رفته واقعیت سست می‌شد و همه‌ی تلاش‌ها و همه‌ی عواطف و هیجانها، روی یک مسئله دور می‌زد: حفظ جان و حفظ سایر دوستان. ص ۴۳

اندیشه‌ای در من شکفت: برای نخستین‌بار در زندگی‌ام حقیقتی را که شعرای بسیاری به‌شکل ترانه سروده‌اند و اندیشمندان بسیار نیز آن را به‌عنوان حکمت نهایی بیان داشته‌اند، دیدم. این حقیقت که عشق عالی‌ترین و نهایی‌ترین هدفی است که بشر در آرزوی آن است. و در اینجا بود که به ‌عنای بزرگ‌ترین رازی که شعر بشر و اندیشه و باور بشر باید آشکار سازد، دست یافتم: رهایی بشر از راه عشق و در عشق است. پی بردم که چگونه بشری که دیگر همه‌چیزش را در این جهان از دست داده، هنوز می‌تواند به خوشبختی و عشق بیندیشد، ولو برای لحظه‌ای کوتاه به‌یاد معشوقش بیفتد. بشر در شرایطی که خلأ کامل را تجربه می‌کند و نمی ‌واند نیازهای درونی‌اش را به‌شکل عمل مثبتی ابراز کند تنها کاری که از او برمی‌آید این است که در حالی که رنج‌هایش را به شیوه‌ای راستین و شرافتمندانه تحمل می‌کند، می‌تواند از راه اندیشیدن درباره‌ی معشوق و تجسم خاطرات عاشقانه‌ای که از معشوقش دارد خود را خشنود گرداند. برای نخستین‌بار در زندگی‌ام بود که به‌معنای جمله‌ی «فرشتگان در اندیشه‌های شکوهمند ابدی و بی‌پایان غرقند» پی بردم. صص ۵۵ و ۵۶

ادامه دارد...


برچسب‌ها: فرانکل, انسان در جستجوی معنا
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۳

لينك مطلب

انسان در جستجوی معنا ـــ دکتر ویکتور فرانکل

انسان در جستجوی معنا

 

«خواندن این کتاب را که واژه‌هایش چون گوهر می‌درخشد و بر ژرف‌ترین مشکلات بشر می‌تابد، از همگان  خواستارم؛ زیرا کتابی است داراي ارزش ادبی و فلسفی و پیش گفتاري است پرجذبه و ارزنده‌ترین جنبش روانشناسی  روزگار.»  (از پیش‌گفتار کتاب، ص ۵ )

 

«هنگامی که منتظر بودیم تا نوبت‌مان برسد، متوجه شدیم تن برهنه ما تنها چیزي بود که برایمان باقی مانده بود. ما همه چیزمان را از دست داده بودیم، حتی کوتاه‌ترین تار مو. تن برهنه ما تنها دارایی ما بود.

به‌راستی دیگر چه چیزي برایمان مانده بود که ما را با زندگی پیشین‌مان پیوند دهد؟ عینک و کمربند تنها چیزهایی بودند که براي من مانده بود، که من کمربندم را هم در قبال یک تکه نان از دست دادم.»  ص ۱۹

 

📘 از کتاب: انسان در جستجوی معنا

🖌 نوشته: دکتر ویکتور فرانکل

🖋 برگردان: دکتر نهضت صالحیان / مهین میلانی


برچسب‌ها: انسان در جستجوی معنا, قدرت فکر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۶ مهر ۱۴۰۰

لينك مطلب