چرا ادبیات؟ ـــ ماریو بارگاس یوسا

🔵 چرا ادبیات؟
مقالهیی از کتابی به همین نام
نوشتهی «ماریو بارگاس یوسا»
برندهی نوبل ادبی ۲۰۱۰
(این سلسله مقالهها را بخوانید و به دوستانتان هم معرفی کنید)
🔹 قسمت اول
بارها برایم پیش آمده که در نمایشگاه کتاب یا در کتابفروشی آقایی به سراغم آمده و از من امضاء خواسته و این را هم اضافه کرده که «برای همسرم میخواهم، یا برای دختر جوانم، یا برای مادرم» و من هم بلافاصله از او پرسیدهام: «خودتان چی؟ اهل مطالعه نیستید؟» پاسخ همیشه یکی است: «چرا، کتاب خواندن را دوست دارم، اما میدانید، خیلی خیلی گرفتارم».
این پاسخ را دهها بار شنیدهام. این مرد و هزاران هزار مرد مثل او آنقدر کارهای مهم، آنقدر وظیفه و آنقدر مسؤولیت دارند که نمیتوانند اوقات ذیقیمتشان را با خواندن رمانی، یا مجموعهی شعری یا مقالهیی ادبی به هدر بدهند. در نظر اینگونه آدمها ادبیات فعالیتی غیرضروری است؛ فعالیتی که بیتردید ارجمند است و برای پرورش احساس و آموختن رفتار و کردار مناسب، ضرورت دارد؛ اما اساساً نوعی سرگرمی است، چیزی تجملی است و تنها درخور افرادی که وقت اضافی دارند. چیزی است در شمار ورزش، سینما، بازی شطرنج و در «اولویتبندی» وظایف و مسؤولیتهایی که در کشاکش زندگی بهناگزیر پیش میآید و میتوان بیهیچ دغدغه از آن چشم پوشید.
اینطور که پیداست ادبیات هر روز بیش از پیش تبدیل به فعالیتی زنانه میشود. در کتابفروشیها، در کنفرانسها و در جلسات کتابخوانی عمومی با حضور نویسندگان و حتی در دانشکدههایی که خاص علوم انسانیاند، شمار زنان از مردان بیشتر است. توجیه سنتی این وضع این است که زنان طبقهی متوسط در قیاس با مردان، ساعت کمتری کار میکنند و بسیاری از آنها با وجدانی آسودهتر از مردان میتوانند اوقاتی را صرف خیالپروری و موهومات کنند. من نسبت به این نگرش که زن و مرد را به ۲ مقولهی خشک و نرمشناپذیر تقسیم میکند و فضائل و معایبی به هریک از این دو جنس نسبت میدهد حساسیت دارم؛ اما در این تردیدی نیست که خوانندگان ادبیات روزبهروز کمتر میشوند و در میان خوانندگان باقیمانده هم شمار زنان بیشتر از مردان است. در همهجا وضع کم و بیش همین است. مثلاً در اسپانیا بررسی اخیر انجمن نویسندگان اسپانیا نشان داد که نیمی از جمعیت این کشور اصلاً کتاب نمیخوانند. در همین بررسی میبینیم شمار زنانی که کتاب میخوانند بهمیزان ششودودهم درصد از شمار مردان بیشتر است و این فاصله چنانکه پیداست روی به افزایش دارد. من برای این زنان خوشحالم و به حال آن مردان افسوس میخورم؛ همچنین برای میلیونها انسانی که نمیتوانند بخوانند اما عزم جزم کردهاند که نخوانند. اگر این آدمها مایهی تأسف من میشوند، تنها برای این نیست که نمیدانند چه لذتی را از دست میدهند، بلکه به این دلیل نیز است که معتقدم جامعهی بدون ادبیات، یا جامعهیی که در آن ادبیات ــ مثل مفسدهیی شرمآور ــ به گوشهکنار زندگی اجتماعی و خصوصی آدمی رانده میشود و به کیشی انزواطلب بدل میگردد، جامعهیی است محکوم به توحش معنوی؛ و حتی آزادی خود را بهخطر میاندازد.
در اینجا میخواهم با دلایلی چند این تصور را که ادبیات نوعی وقتگذرانی تجملی است رد کنم و ثابت کنم که ادبیات یکی از اساسیترین و ضروریترین فعالیتهای ذهن است، فعالیتی بیبدیل برای شکلگیری شهروندان در جامعهی دموکراتیک مدرن؛ جامعهیی مرکب از افراد آزاد.
ادامه دارد...
برچسبها: چرا ادبیات, ادبیات چیست