چرا ادبیات؟ ـــ ماریو بارگاس یوسا

🔵 چرا ادبیات؟
مقالهیی از کتابی به همین نام
🖌 نوشتهی «ماریو بارگاس یوسا»
برندهی نوبل ادبی ۲۰۱۰
🔹قسمت دوم
ما در دوران تخصصی شدن دانش زندگی میکنیم و این بهسبب تکامل حیرتانگیز علم و تکنولوژی و نیز نتیجهی تقسیم دانش به شاخهها و بخشهای بیشمار است. این روند فرهنگی به احتمال زیاد در سالهای آینده شتاب خواهد گرفت. بیگمان تخصصی شدن فایدههای بسیار دارد. ژرفکاویهای بیشتر تجربیات غنیتر را میسر میکند و در واقع عامل محرکی برای پیشرفت است. اما پیآمدهایی ناگوار نیز دارد، چرا که آن خصائص مشترک فکری و فرهنگی را که به مرد و زن امکان همزیستی، ارتباط و احساس همبستگی میبخشد از میان برمیدارد. تخصصی کردن به محو تفاهم اجتماعی و به تقسیم انسان میان گتوهای تکنسینها و متخصصان میانجامد. تخصصی کردن دانش ملازم با زبانهای اختصاصی و رمزهایی بیش از پیش محرمانه است، زیرا اطلاعات بیش از پیش اختصاصی و بخشبخش میشود. این همان گرایش به تخصص و تقسیم است که این ضربالمثل ما را از آن برحذر میدارد: آنقدر مفتون شاخ و برگ نشو که فراموش کنی اینها پارهیی از درختاند و آنقدر مفتون درخت نشو که فراموش کنی درخت پارهیی از جنگل است. آگاهی از وجود جنگل موجد احساس کلیت و احساس تعلق است که اجزای جامعه را به هم پیوند میدهد و مانع پراکندگی آن در هزاران تکهی اختصاصی خودمدار میشود. از خودمداری ملتها و افراد، بدگمانی و هذیان و تحریف واقعیت پدید میآید و این خود مایهی ایجاد نفرت و جنگ؛ و حتی قومکشی میشود.
در زمانهی ما علم و تکنولوژی نمیتوانند نقشی وحدتبخش داشته باشند و این دقیقاً بهسبب گستردگی بینهایت دانش و سرعت تحول آن است که به تخصصی شدن و ابهامات بسیار میانجامد. اما ادبیات از آغاز تا کنون و تا زمانی که وجود داشته باشد، فصل مشترک تجربیات آدمی بوده و خواهد بود و بهواسطهی آن انسانها میتوانند یکدیگر را باز شناسند و با یکدیگر گفتوگو کنند. در این میان تفاوت مشاغل، شیوهی زندگی، موقعیت جغرافیایی و فرهنگی و احوالات شخصی تأثیری ندارد. ادبیات به تکتک افراد با همهی ویژگیهای فردیشان امکان داده از تاریخ فراتر بروند. و ما در مقام خوانندگان «سروانتس»، «شکسپیر»، «دانته» و «تولستوی» یکدیگر را در پهنهی گستردهی مکان و زمان درک میکنیم و خود را اعضای یک پیکر مییابیم، زیرا در آثار این نویسندگان چیزهایی میآموزیم که سایرآدمیان نیز آموختهاند؛ این همان وجه اشتراک ما است با وجود طیف وسیعی از تفاوتها که ما را از هم جدا میکند.
برای ایمن داشتن انسان از حماقت، تعصب، نژادپرستی، تفرقهی مذهبی و سیاسی و ناسیونالیسم انحصارطلبانه، هیچچیز از این حقیقت که در آثار ادبی بزرگ آشکار میشود مؤثرتر نیست. مردان و زنان همهی ملتها در هرکجا که باشند، در اصل برابرند و تنها بیعدالتی است که در میان آنان بذر تبعیض و ترس و استثمار میپراکند.
هیچ چیز بهتر از ادبیات به ما نمیآموزد که تفاوتهای قومی و فرهنگی را نشانه غنای میراث آدمی بشماریم. مطالعه ادبیات خوب بیگمان لذتبخش است، اما در عین حال به ما میآموزد که چیستیم و چگونهایم، با وحدت انسانیمان و با نقصهای انسانیمان، با اعمالمان، رؤیاهامان و اوهاممان، به تنهایی و با روابطی که ما را به هم میپیوندد، در تصویر اجتماعیمان و در خلوت وجدانمان.
ادامه دارد...
برچسبها: چرا ادبیات, ادبیات چیست