یادداشتهایی کنار نثر و شعر(۳) ــــ سعید عبداللهی

یادداشتهایی کنار نثر و شعر(۳)
سعید عبداللهی
ـ در کارگاه هنر، قالبهای از پیش پذیرفته شدهی مسئولیت = ضد هنر، ضد خلاقیت، ضد پویایی، ضد اصالت، ضد انسانشمول.
«در شعر خویش
آنگونه زیسته و زندهام،
كه با واژههایم
با رؤیاهایم
با انسانهایم
شانه به شانهی قامت انسانی خویشم
ـ بیانقیادم
بیسایه
بیرنگ ـ
استعارهپوشِ صداها و نگاههای جهانم
و واژههایم
آینههای حقیقت مناند
ـ شانه به شانهی قامت انسانی تو ـ
بی شعر خویش
آنگونه گاه زیستهام
كه با تجسد انقیاد و با وهم سایه.
بیرون آینهها و استعارههایم
حقیقت انسانیام را مجوی
كه اعتراف ناگزیر را
گاه
بیخویشم
سایه دارم و رنگ
میپذیرم و
دمِ ناگزیر را برمیتابم.
حقیقتم را شانه به شانهی قامت بیانقیاد و بیرنگم بجوی
مرا در شعرهایم بخوان...»
ـ شاعر باید تنهایی خود را ستارهیی میان سیارات و كهكشانها ببیند. این تنهایی، گریز از همبستگی با انسانهایی نیست که قلم او از جوهر هستی و عواطف و آرزوها و شاخساران جنگل آنها سیراب و سرشار میشود.
ـ شاعر هوشیار، از ندا و سروش قلمش میشنود و درمییابد که همیشه ابتذالی در کمین اوست. قدرتمندترین جریان مبتذل که همیشه دشنهاش بر قناری قلم است، سلطهگری نیروهای مسلط است. این جریان همواره تلاش کرده است که شاعر و یا هنرمند را در کوچه پس کوچههای تنهایی، گیر بیاندازد. شاعر نباید تنهایی را كه سلطهگری مبتذل تحمیل میكند، بپذیرد و تن بدهد. این تن دادن، آغاز دشنه نهادن بر قلم و خرد و خلاقیت و آفرینش هنری است. شروع جدایی از همان جامعهیی است که هنرمند باید زبان و حافظه و چراغ و پنجرههایش باشد.
ـ یقین کنیم ما در جهانی ضد آزادی و اختیار محاط هستیم. این محاط بودن در بسیاری جاها ناگزیر و از حیطهی اختیار و انتخاب آدمی خارج است. یکی از این محاط بودنها ـ بهخصوص در جهان سوم ـ زندگی در زیر سلطهگری و استبداد است. شاعر باید چاه یاوهگویی این جریان مرموز و مبتذل را نشان دهد. اینگونه است که از محاط بودن، بهطور غیرفیزیکی خارج میشود. این گزیر آگاهانه، نیاز به فهم و درك و استنباط درست از شرایط جامعه و سلطهگری بر آن دارد.
ـ هنرمند با اصالت درک میکند که دیكتاتورها و جریانهای مبتذل، مغشوشكنندگان خرد و منطق هستند. هنرمند باید در آثار خود برای این پهنه، جا باز كند.
ـ شعر و هنر، عرصهیی است كه پهنای امپراطوریاش عرشهی ذهن و ضمیر و گسترهی اقلیمش، كاغذ است. تمام امپراطوران فاتح و جهانگشایان تاریخ رفته و تاریخ در راه هم که با هم یکی شوند، هرگز نتوانسته و نخواهند توانست این عرشه و گستره را تسخیر و منهزمش كنند.
ـ سلطهگران و سانسورچیان، همیشه عشق و قلم را با تبر و تفنگ، ردیابی و تعقیب میكنند. یقین باید داشت که هرگز نمییابند و به عشق نمیرسند...
ادامه دارد...
از کتاب: زیر این نگین خیالانگیز
برچسبها: ادبیات چیست, زبانشناسی, نویسندگی