یادداشت‌هایی كنار نثر و شعر(۵) ــ سعید عبداللهی

یادداشت‌هایی كنار نثر و شعر(۵)

سعید عبداللهی

 

«شعر هر چه به سوی آسمان برود، سردتر می‌شود.» ـ آلکساندر پوشکین

«هیچ چیز آسان‌تر از دشوار نوشتن نیست«» ـ کارل پوپر

 

دور شدن از گره‌های زبانی

زبان، عامل ارتباط بین انسان با انسان، انسان با طبیعت و دنیا و هستی پیرامون خویش است. این زبان گاه کلام با کلام، نگاه با نگاه، نگاه با طبیعت و همه‌ی این‌ها با موسیقی و بالعکس است.

زبان تا جایی که بین انسان با طبیعت و موسیقی جریان می‌یابد، هیچ مانع و پرده‌یی بین‌شان وجود ندارد؛ تبادلی عاطفی، احساسی و ادراکی است. در این تبادل، دریافت و تأثیری مستقیم صورت می‌گیرد که موجب خلق اثر هنری یا علمی و یا فرهنگی می‌گردد. «زبان» را باید در ارتباطی که میان پدیده‌ها با انسان‌ها برقرار می‌شود، دید و شناخت. مثلاً چه عاملی باعث می‌شود وقتی برگی پاییزی در باد و نسیم، خرامان و تابنده و پیچان می‌گذرد، با ما سخن بگوید و دیده‌گان و حواس ما را تسخیر نماید و از خود شعری چنین بیافریند؟...«به رهی دیدم برگ خزان / پژمرده ز بیداد زمان / از شاخه جدا بود...».

آن‌چه باید اهمیت بسیار داد، به آن اندیشید و آن را در جوهر قلم نویسنده و شاعر جست، جایگاه «ارتباط زبانی» انسان با انسان است. چون به رابطه‌یی زبانی (نرم‌افزاری) بین دو انسان می‌رسیم، لاجرم پای شعر و نثر به میان کشیده می‌شود.

اگر نخست از نتیجه و از آخر این بحث به این رابطه نگاه کنیم، حاصل آن این است که نویسنده یا شاعر نمی‌تواند با گره در گره بودن زبان یا تعقید در کلام، با دیگران (انسان‌ها) ارتباط برقرار کند. بی‌شک مانع اصلی این گره در گره، چگونگی واژه‌چینی و واژه‌گزینی صاحب قلم برای بیان آموخته‌ها، احساسات، تأثیرات و دریافت‌هایش است.

آدرس مستقیم آثار گرفتار در گره زبانی یا گل‌آلودگی زبانی را باید در تقدم زینت‌آرایی بر سیالیت و زیباییِ ارتباط دانست؛ و این‌جا می‌رسیم به یکی از کوچه‌های ناکجاآبادی به‌نام »هنر برای هنر». زینت‌آرایی و گل‌آلودگی زبان، هدف از کار قلم را گم می‌کند و بیشتر به جبران کمبود شخصیت نویسنده و کامجویی از ناموری وی راه می‌برد. در بیشتر این نوشته‌ها شاهد نوعی زیبایی مصنوعی صرف هستیم. چندان که در جان و جوهر این نوشته‌ها نفوذ کنیم، نقش و جای پای محتوا را کمتر می‌یابیم و یا اصلاً معنا، هدف، نشانی یا آدرسی در کار نیست.

حال باید پرسید که «زیبایی» در اثر هنری ـ نثر و شعر ـ چیست؟ وقتی در آثار هنریِ نثر و شعر جهان نظر می‌دوزیم، می‌بینیم آن‌چه موجب زیبایی آن‌ها شده است زمینی بودن‌شان، انطباق‌شان با واقعیت زندگی، رؤیاها و آرزوهای انسان‌ها است؛ یعنی انطباق داشتن آن‌ها با خاطرات و حواس پنج‌گانه‌ی آدمی؛ انطباق داشتن آن‌ها با انتظار شکوفایی آینده در نهاد بشری، جهان‌شمول و عمومی بودن آن‌هاست.

مهم این است که این انطباق با چه کلمات و تعبیرها و آرایه‌های ادبی انجام می‌شود. نویسندگان موفق که اهل گره‌ها و معماهای زبانی نیستند و هدف‌شان سرایت معنا به گیرنده‌گان آن است، معمولاً کلمات و تعبیرها و آرایه‌های‌شان هم منطبق با واقعیت است؛ آن‌قدر که گویی نوشته‌شان نقاشی و تصویر عینیِ واقعیت است.

چرا نوشته‌های تولستوی، رومن رولان، صمد بهرنگی، بالزاک، صادق هدایت، فروغ فرخزاد، غلامحسین ساعدی، صادق چوبک، ایرج جنتی عطایی و...زیبا هستند؟ بی‌شک به غنای معنایی و مضمون‌های متعالی رسیدن، باعث ساده‌نویسی و زیبایی می‌شود.

چرا کتاب‌های صمد بهرنگی را همه دوست دارند؟ این دوست داشتن محدود به نسل و زمانه‌ی صمد نمی‌شود؛ بلکه تعلق به همه‌ی نسل‌ها دارد. ادبیات صمد از ساده‌ترین زبان‌های رایج در قصه‌نویسی است. انگار صمد این ادبیات را از در و دیوار خانه‌های مردم و کف راه‌ها و پرده‌های تو در توی زندگی‌شان برداشته و جمع‌آوری نموده است. در همین کارکردهای «زبان» هم بود که صمد با کتاب‌هایش جاودانه شد. آن‌چه از قشنگی و زیبایی در نوشته‌های صمد به احساس و وجود ما سرایت می‌کند، همان زبانی است که مبنای ارتباط اثر هنری است و توانسته محتوای مورد نظر صمد را بالغ کند.

نویسنده یا شاعری که لحظات و وجودش محاط در معناآفرینی‌هاست، همواره به اهل زمین می‌اندیشد و برای زمینیان می‌نویسد؛ چرا که بسیار دیده و تجربه کرده است که نوشته ـ نثر یا شعر ـ «هر چه به سوی آسمان برود، سردتر می‌شود»!

گره‌های زبانی و معماهای آن‌ها ریشه در «هنر برای هنر» دارند؛ نه هنر برای انسان و نجات زندگی از ابتذال.

در این قسمت یک توضیح، ضروری به‌نظر می‌رسد. در آثار ادبی و هنری که بر دستان ما نشسته‌اند و یا از خاطر و ذهن ما عبور کرده‌اند، حتماً برخی را به‌یاد می‌آوریم که به‌تمامی معرف اثر هنریِ صرف هستند. این آثار ـ چه نثر یا شعر ـ وقتی کاشانه‌های عواطف، زیبایی‌جویی و لطف طبع و خاطر ما را تسخیر می‌کنند، بی‌شک از اصالت معنا برخوردارند. بی‌‌تردید در جان طبیعت یا ضمیر آدمی رفته و کاشف ظرافت‌های معنایی و زیبایی شده‌اند. در این زمره است «هشت کتاب» سهراب سپهری. سهراب عرفان را در نگاه گل و مردمک آدمی به‌هم پیوند می‌زند. سهراب به کشف نادیده‌های اعجاب‌انگیز و غفلت‌های پاک در وجود انسان و رابطة آن‌ها با رمز و راز زنده بودن طبیعت پرداخته است. من هیچ سطر شعر سهراب را سردرگم و بی‌هدف و خالی از استعاره‌ و معنا ندیدم. «هشت کتاب» سهراب مثل بسیاری از شعرهای فروغ فرخ‌زاد و نوشته‌های غزاله علیزاده، بیان کشاکش مداوم «زوال و تجلی» هستند. کشاکشی که اکثریت عابران گذرگاه زمین نسبت به آثار آن در زندگی خودشان در غفلت‌اند.

   

ـ شاعر و نویسنده‌یی كه در كار خویش به نقش زبان در آفرینشگری‌اش پی نبرده است، هنوز یتیم است و باید رنج‌های به بلوغ رسیدن را تجربه كند. تجربه‌های زندگی و آفرینشگران فرهنگ انسانی، همین پیام و معنا را به ما می‌گویند.

«زبان» باید بتواند معنا و مضمون را بالغ و رسا کند و آن‌گاه سرایت دهد. فاعل این بلاغت و سرایت، شناسایی زبان [انتخاب واژه و آرایه] و نقش آن در زیبایی کلام است.

پایان

از کتاب: زیر این نگین خیال‌انگیز

(زمینه‌ها و موضوعات این سلسله مقاله هنوز ظرفیت گسترش دارند. در آینده پرداخته خواهد شد.)


برچسب‌ها: ادبیات چیست, زبانشناسی, نویسندگی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۹

لينك مطلب