ویژگیهای شعر سهراب ــ سعید عبداللهی

ویژگیهای شعر سهراب
به بهانهی اول اردیبهشت، درگذشت سهراب سپهری
گزیدهیی از مقاله: بوی هجرت میآید، باید امشب بروم
نوشته: سعید عبداللهی
فكرهاي سهراب، از دهليزهاي وحشت و زهرخندهاي زمانه، يادداشتها و نشانهها برداشتهاند.
در شعر سهراب، عناصر طبيعت در شعر جريان دارند. اشياء و رنگها آميخته با حواس پنجگانه آدمي و حسآميزند. نگرش اسطورهاي و عرفاني لطيفي، شاعر را به شناخت اجزاي حيات ميبرد. اين نگرش، به همهچيز معنا و رسالت ميبخشد.
گاه در شعر سهراب شاهد «بيوزني» هستيم. بيوزني براي خالي شدن از «خود» تا شناختن «هستي».
تصويرهاي شعر سهراب، نقاشي و موسيقياند. از اين رو، شعر او هم خواندنيست، هم ديدني، هم شنيدني:
«قبلهام يك گل سرخ / كعبهام زير اقاقيهاست / حجرالاسود من روشني باغچه است...
ويژگي ديگر شعر سهراب، «فضاسازي» است. فضاسازي در شعر، همان قدرت توصيف است در رمـان. گويي ـ به قول تولستوي دربارهی الزامات رمـان ـ از همهچيز يادداشتبرداري شده است. فضاسازي در شعر سهراب، دست خواننده را ميگيرد تا نقاب از چهرهی همهی ديدنيها، شنيدنيها، معناها و رازها بردارد. در فضاسازي از هستهی يك دانه تا شاخساري خميده بر زمين، با هر تصويري، يقيني از زمين ميرويد: «از شب ريشه / سرچشمه گرفتم و به گرداب آفتاب ريختم. / بي پروا بودم: دريچهام را به سنگ گشودم. / مغاك جنبش را زيستم. / هميشه خوشهچيني از راهم گذشت / و كنار من / خوشهی راز از دستش لرزيد. / هميشه من ماندم و همهمهی آفتاب.../ صبح ميشكافد، لبخند ميشكفد، زمين بيدار ميشود. / صبح از سفال آسمان ميتراود / و شاخهی شبانهی انديشهی من بر پرتگاه زمان خم ميشود».(آواي گياه)
برخي بر سهراب خرده ميگرفتند و او را به «سياستزدايي در شعر» متهم ميكردند و نتيجهی آن را «بي دردي» او ميدانستند. البته سهراب اهل «بازار سياست رايج» نبود و به حوالي و حريم آن هم آگاهانه پا نگذاشت. او از وارثان انديشههاي متعالي تاريخ ادبيات مرز پرگهر ما بود. از اين رو، اين بازار را خوب خوب ديده و نقد كرد: «من قطاري ديدم / كه سياست ميبرد / و چه خالي ميرفت!» (صداي پاي آب)
سهراب با وارثان دايرهی قدرت، اهليت و مؤانستي نداشت؛ اما آنچه داشت، دغدغهی اجتماعي و فرهنگي بود. اگر صفحات «هشت كتاب» او، اين دغدغهها را در استعارهها، تشبيهات، فراواقعيتبينيها، عرفان شرقي و كشف و شهودهاي شاعرانه تصوير ميكند و موسيقي ميبخشد؛ اگر در قلم او، جهان و آدمي از زبان غنايي عاطفه و تخيل به سخن ميآيند، اما با دوستانش، افقهاي آرزو و دغدغههاي سياسي و اجتماعياش را همگانيتر بيان ميكند: «من تشنهی يك انقلاب بزرگ، انقلابي كه به همهی اين بدبختيها خاتمه داده و يكباره اساس ظلم و بيداد را واژگون سازد، هستم؛ ولي خدا ميداند اين آرزوي من، چه روزي لباس عمل خواهد پوشيد.»(از نامههاي سهراب)
جهانبيني شعر سهراب، اثبات زندگي، نقد انسان و آگاهي به تاريخ است.
در شعر سهراب، همهی موجودات و اشياء و كائنات، ذيشعورند و شخصيت مييابند
سهراب از نقاشيِ شعر، به شخصيت شعر رسيد. او رفتار خود را در اين شخصيت، يافت و تا پايان به او عشق ورزيد، در او و با او زندگي كرد. در شعر سهراب، همة جلوههاي طبيعت، به انسان وصل ميشوند و رسالت رها شدن دارند. در شعر سهراب، احساس پنهان و آشكار همة انسانها نهفته و هويدا است و شخصيت دارند.
زبان و لحن دوستي سهراب با «دوست»، بشارت «هواي صاف سخاوت» را» ميدهد و «مهرباني را به سمت ما ميكوچاند». دوست در منظر نگاه و نياز و احساس سهراب، يك رسول و اسطورهی جاويد است. دوست او «با تمام افقهاي باز نسبت داشت / لحن آب و زمين را چه خوب ميفهميد. / به شكل خلوت خود بود / و او به شيوة باران پر از طراوت تكرار بود. / و بارها ديديم / كه با چقدر سبد / براي چيدن يك خوشة بشارت رفت»(از شعر دوست).
برچسبها: سهراب سپهری, صدای پای آب