چرا سعدی؟ ــ محمدرضا شفیعی کدکنی

چرا سعدی؟

به بهانه‌ی اول اردیبهشت، بزرگداشت افصح المتکلمین

نوشته: محمدرضا شفیعی كدكنی

 

هیچ كس در این تردیدی ندارد كه خداوند در سرشت سعدی جوهر شاعری را در حد نهایی آن به ودیعه نهاده بوده است.

هیچ كس در این تردیدی ندارد كه سعدی در جانب اكتسابی هنر شعر نیز بر مجموعه میراث بزرگان ادب فارسی و عربی اشرافی شگرف داشته است.

هیچ كس در این امر نیز نمی‌تواند تردید كند كه سعدی بر تمام معارف اسلامی از فقه و كلام و حدیث وتفسیر و تصوف و تاریخ و دیگر شاخه‌های فرهنگ وقوف كامل داشته است.

با این همه اگر محبوبیت و سلطنت هنری او را در طول این هشت قرن حاصل این امتیازات او بدانیم، به تمامی حقیقت اشاره نكرده‌ایم؛ زیرا یك نكته برجسته را از یاد برده‌ایم و آن این است كه در هنر سعدی چیزی وجود دارد كه دیگر بزرگان ما از آن كمتر بهره داشته اند و آن آزمونگری و تجربه گرایی سعدی است در آفاق پهناور حیات و ساحتهای مختلف زندگی اجتماعی و فردی؛ همان چیزی كه او خود از آن به «معاملت داشتن » تعبیر می‌كند.

 

من می‌خواهم به یكی از گوشه‌های پوشیده مانده تجارب و معاملات گوناگون او در آفاق حیات اشاره كنم. به ابیاتی از این دست بنگرید:

 

جوانمرد اگر راست خواهی ولی‌ست

كرم پیشه شاه مردان علی‌ست

یا

جوانمردی و لطف است آدمیت

همین نقش هیولایی مپندار

یا

علم آدمیت است و جوانمردى و ادب

ور نى، ددى به صورت انسان مصوری

 

كه بالاترین حد انسانیت را در این گونه ابیات به جوانمردان نسبت می‌دهد و خود تصریح دارد كه آخرین حد سیر روحانی‌اش، پس از آن همه تحصیل در مدارس علوم اسلامی از قبیل نظامیه بغداد، پیوستن به جوانمردان بوده است:

 

نشستم با جوانمردان قلّاش

بشستم هرچه خواندم بر ادیبان

 

و بهترین قهرمانان داستانهای او، از نوع جوانمردان‌اند، چنان كه در داستان آن جوانمرد تبریزی می‌بینیم كه دزدى را از راه دیوار به سرای خویش می‌برد و دستار و رختِ خود را بدو می‌دهد تا در دزدی ناكام نباشد و در پایان می‌گوید:

 

عجب ناید از سیرتِ بخردان

كه نیكی كنند از كرم با بدان

 

در چشم انداز نخست چنین به نظر می‌رسد كه ستایش جوانمردی امری است طبیعی و هر كسی به فضایل اخلاقی اشارتی داشته باشد، همین حرفها را می‌زند؛ اما چنین نیست.

برای آنكه مسأله قدری ملموس‌تر و روشن‌تر شود، از هم‌شهری بزرگ و بی‌همتای سعدی، خواجه شیراز یاد مى‌کنیم كه در سراسر دیوانش حتی یك بار هم از كلماتی مانند « جوانمرد» و « جوانمردی» و «فتوت» یاد نكرده است. آیا این یك امر تصادفی‌ست یا می‌تواند ریشه هایی در روانشناسی فردی و شخصی سعدی داشته باشد؟ به گفته خودش:

 

دگری همین حكایت بكند كه من و لیكن

چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد

 

بی‌گمان او در این قلمرو نیز معاملت و تجربه داشته است.

 

گزیده‌ای از: قلندریه در تاریخ، صص ٥٢٧-٥٢٨


برچسب‌ها: چرا سعدی, و شفیعی کدکنی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۰

لينك مطلب