نامهیی از دیار ــ سعید عبداللهی(س. ع. نسیم)
نامهیی از دیار
س. ع. نسیم
پشت پنجره نشسته شب تیرکمان کشیده
مینویسم نامهیی از یک دیار بیسپیده:
«خبر بزرگ هر روز: قتل «معصومانهي عشق»
آسمانخراش آتش، سوختن پروانهي عشق
يك جهان لهيب جهل و يك جهان فرش جنايت
يك جهان گم شده معنا زير سايهي سياست
يك جهان جاه و جنایت در حريم و عرش قدرت
ميشكنه حرمت انسان زير قانون شقاوت
گرگهاي رعشهی فقر بر سماط خالي از نان
روي نقشهي ولايت ميشکنه غرور انسان
سکهی فریب و اعجاز با لوای دین و مذهب
کشتن سپیدهی مهر زیر چکمههای این شب
نه سکندر و نه چنگیز نه نژاد هون و نازی
نه چنین تباه حرث و نه چنین تباهسازی
ماه دلتنگ وطن را چشمهها دارن میبینن
رد چند هزار ستاره باید از نگاش بگیرن؟»
پشت پنجره نشسته شب تیرکمان کشیده
دنبال ستارههاتم در دیار بیسپیده
عمریه دلم نشسته پای لحظههای عشقت
گندم و ترانه کاشته واسه سبزههای عشقت...
برچسبها: هست شب, نامهیی از ایران