شب تیرکمون کشیده ــ س. ع. نسیم

پشت پنجره نشسته

 شب تیرکمون کشیده

دنبال ستاره‌هاتم

در دیار بی‌سپیده...

 

 س. ع. نسیم


برچسب‌ها: ترانه سپیده, هست شب
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۳ شهریور ۱۴۰۰

لينك مطلب

پرنیانً‌خوابیِ ما را چه كسی می‌خواهد؟  ــ س. ع. نسیم

پرنیانً‌خوابیِ ما را چه كسی می‌خواهد؟ 

 

 س. ع. نسیم

 

روزها

فرصت نو كردن فریاد شده‌ست...

وقت بالا شدن از چینه‌ی دیوارِ شبِ سرد سكوت

چه تماشا دارد...

 

شب‌ مغرورِ كران تا به كران خیمه‌ی «هیس!»

از صدا

پر شده است.

لاله از داس كویر

                     رد شده است.

وقت گستردن فریاد

روی پوست شهر است...

 

 پرنیانً‌خوابیِ ما را چه كسی می‌خواهد؟ 


برچسب‌ها: هست شب
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۸ تیر ۱۴۰۰

لينك مطلب

قلب دنیا رو کی کشته؟ ــ س. ع. نسیم

قلب دنیا رو کی کشته؟

س. ع. نسیم

 

از کجا می‌شکنه این شب   رمز این قفلو کی خونده؟

زندگی کدوم ور این             شب بی‌سپیده مونده؟

 

مهتاب شبو کی برده                که دل ستاره تنگه؟

قلب دنیا رو کی کشته    که به جاش انگاری سنگه؟

 

تُو کدوم جام جهان بین    می‌شه دنیا رو خبر کرد؟

با کدوم غزل‌ستاره        می‌شه این شبو سحر کرد؟


برچسب‌ها: یلداییها, شبخوانی, هست شب
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۰

لينك مطلب

نامه‌یی از دیار ــ سعید عبداللهی(س. ع. نسیم)

نامه‌یی از دیار

 

س. ع. نسیم

 

پشت پنجره نشسته  شب  تیرکمان کشیده

می‌نویسم نامه‌یی از    یک دیار بی‌سپیده:

 

«خبر بزرگ هر روز: قتل «معصومانه‌ي عشق»

آسمان‌خراش آتش،    سوختن پروانه‌ي عشق

 

يك جهان لهيب جهل و يك جهان فرش جنايت

يك جهان گم شده معنا        زير سايه‌ي سياست

 

يك جهان جاه و جنایت  در حريم و عرش قدرت

مي‌شكنه حرمت انسان             زير قانون شقاوت

 

گرگ‌هاي رعشه‌ی فقر    بر سماط خالي از نان

روي نقشه‌ي ولايت         مي‌شکنه غرور انسان

 

سکه‌ی فریب و اعجاز   با لوای دین و مذهب

کشتن سپیده‌ی مهر   زیر چکمه‌های این شب

 

نه سکندر و نه چنگیز   نه نژاد هون و نازی

نه چنین تباه حرث و     نه چنین تباه‌سازی

 

ماه دلتنگ وطن را   چشمه‌ها دارن می‌بینن

رد چند هزار ستاره  باید از نگاش بگیرن؟»

 

پشت پنجره نشسته شب تیرکمان کشیده

دنبال ستاره‌هاتم         در دیار بی‌سپیده

 

عمریه دلم نشسته    پای لحظه‌های عشقت

گندم و ترانه کاشته واسه سبزه‌های عشقت...


برچسب‌ها: هست شب, نامه‌یی از ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰

لينك مطلب

هست شب ـ س. ع. نسیم

از کجا می‌شکنه این شب   رمز این قفلو کی خونده؟

زندگی کدوم ور این             شب بی‌سپیده مونده؟

 

مهتاب شبو کی برده                که دل ستاره تنگه؟

قلب دنیا رو کی کشته   که به جاش انگاری سنگه؟

 

تُو کدوم جام جهان بین    می‌شه دنیا رو خبر کرد؟

با کدوم غزل‌ستاره        می‌شه این شبو سحر کرد؟

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: هست شب, شعر اعتراضی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

شکست شب ـ س. ع. نسیم

اون كی‌یه كه پشت شب در می‌زنه؟

 ـ صدای شكستنِ شب تُو منه ـ

پوست شب می‌ریزه زیر پای من

 این شبه كه تیكّه تیكّه می‌شكنه

 

می‌پیچه تُو گوش من یه دنیا حرف

یك صدا، مثل صدای بالِ برف...

 

داره مهتاب می‌زنه   كی‌یه كه فكر منه؟

توی این دشت سفید كی با من حرف می‌زنه؟

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: هست شب, شبنورد, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۸

لينك مطلب

از این شب می گذری ـ س. ع. نسیم

از این شب می‌گذری

فردا در سیاره‌ی انسانی

در الماس رخشان چشمانی كه دوستت دارند...

 

از این شب می‌گذری

با خورشیدپاره‌های عاطفه‌های مادرانی بی‌شكست

ـ در مصاف فراعنه‌ی دلار و نفت و ریال

در مصاف فراعنه‌ی جنسیت و نژاد و مذهب و قدرت ـ

از این شب می‌گذری...

 

از این شب گذشتی

سپیده‌ها تو را می‌جویند

تو را آبشارانی

بر رود زمردین چشم‌ها می‌بارند؛

یاد آر

از این شب می‌گذری...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: هست شب, عاشقانه, شبنورد, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

شب از ما نیست ـ س. ع. نسیم

 

شب از ما نیست

شبِ غارِ نخستین آدمیزادی

شبِ زنجیر بر بال و پر عشق پریزادی

شبِ دل ـ پاره‌پاره از رسن‌های فراقی‌های غمزادی.

 

شب از ما نیست

شبانی كه مجال رابطه

از قیچیِ تبعید

مجروح است.

 

شب از ما نیست

شب قحط حماسه در صفیر ننگ

طناب ـ آذین باغ صبح

با سیب گلوی چامه و مزمور.

 

شب از ما نیست

شب پادرگریزی‌های بی رؤیا

شب بی‌جایی و دم ـ ناگزیری‌ها

شب دستبند بر اندیشه وْ

                          دشنه میان دیده‌های ما!

 

شب

از ما

نیست!

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: شعر اعتراضی, هست شب, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

شب‌ترین ـ س. ع. نسیم

 شب‌ترین

 

سلام را از دریچه‌ی شب

با تو قسمت کردن

چه سال‌ها بی‌مهتاب آوردم!

 

روزت به‌خیر

بیداری‌ات همایون

اما تو باور نکن!

هنوز

شب از یلدا بالا می‌رود

و قلعه‌بانانند

مستقر در شب‌ترین بی‌حیا!

 

 س. ع. نسیم

۲۰ خرداد ۹۸


برچسب‌ها: هست شب, شبنورد, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب