شب تیرکمون کشیده ــ س. ع. نسیم

پشت پنجره نشسته
شب تیرکمون کشیده
دنبال ستارههاتم
در دیار بیسپیده...
س. ع. نسیم
برچسبها: ترانه سپیده, هست شب

پشت پنجره نشسته
شب تیرکمون کشیده
دنبال ستارههاتم
در دیار بیسپیده...
س. ع. نسیم

پرنیانًخوابیِ ما را چه كسی میخواهد؟
س. ع. نسیم
روزها
فرصت نو كردن فریاد شدهست...
وقت بالا شدن از چینهی دیوارِ شبِ سرد سكوت
چه تماشا دارد...
شب مغرورِ كران تا به كران خیمهی «هیس!»
از صدا
پر شده است.
لاله از داس كویر
رد شده است.
وقت گستردن فریاد
روی پوست شهر است...
پرنیانًخوابیِ ما را چه كسی میخواهد؟
قلب دنیا رو کی کشته؟
س. ع. نسیم
از کجا میشکنه این شب رمز این قفلو کی خونده؟
زندگی کدوم ور این شب بیسپیده مونده؟
مهتاب شبو کی برده که دل ستاره تنگه؟
قلب دنیا رو کی کشته که به جاش انگاری سنگه؟
تُو کدوم جام جهان بین میشه دنیا رو خبر کرد؟
با کدوم غزلستاره میشه این شبو سحر کرد؟
نامهیی از دیار
س. ع. نسیم
پشت پنجره نشسته شب تیرکمان کشیده
مینویسم نامهیی از یک دیار بیسپیده:
«خبر بزرگ هر روز: قتل «معصومانهي عشق»
آسمانخراش آتش، سوختن پروانهي عشق
يك جهان لهيب جهل و يك جهان فرش جنايت
يك جهان گم شده معنا زير سايهي سياست
يك جهان جاه و جنایت در حريم و عرش قدرت
ميشكنه حرمت انسان زير قانون شقاوت
گرگهاي رعشهی فقر بر سماط خالي از نان
روي نقشهي ولايت ميشکنه غرور انسان
سکهی فریب و اعجاز با لوای دین و مذهب
کشتن سپیدهی مهر زیر چکمههای این شب
نه سکندر و نه چنگیز نه نژاد هون و نازی
نه چنین تباه حرث و نه چنین تباهسازی
ماه دلتنگ وطن را چشمهها دارن میبینن
رد چند هزار ستاره باید از نگاش بگیرن؟»
پشت پنجره نشسته شب تیرکمان کشیده
دنبال ستارههاتم در دیار بیسپیده
عمریه دلم نشسته پای لحظههای عشقت
گندم و ترانه کاشته واسه سبزههای عشقت...

از کجا میشکنه این شب رمز این قفلو کی خونده؟
زندگی کدوم ور این شب بیسپیده مونده؟
مهتاب شبو کی برده که دل ستاره تنگه؟
قلب دنیا رو کی کشته که به جاش انگاری سنگه؟
تُو کدوم جام جهان بین میشه دنیا رو خبر کرد؟
با کدوم غزلستاره میشه این شبو سحر کرد؟
س. ع. نسیم
اون كییه كه پشت شب در میزنه؟
ـ صدای شكستنِ شب تُو منه ـ
پوست شب میریزه زیر پای من
این شبه كه تیكّه تیكّه میشكنه
میپیچه تُو گوش من یه دنیا حرف
یك صدا، مثل صدای بالِ برف...
داره مهتاب میزنه كییه كه فكر منه؟
توی این دشت سفید كی با من حرف میزنه؟
س. ع. نسیم

از این شب میگذری
فردا در سیارهی انسانی
در الماس رخشان چشمانی كه دوستت دارند...
از این شب میگذری
با خورشیدپارههای عاطفههای مادرانی بیشكست
ـ در مصاف فراعنهی دلار و نفت و ریال
در مصاف فراعنهی جنسیت و نژاد و مذهب و قدرت ـ
از این شب میگذری...
از این شب گذشتی
سپیدهها تو را میجویند
تو را آبشارانی
بر رود زمردین چشمها میبارند؛
یاد آر
از این شب میگذری...
س. ع. نسیم

شب از ما نیست
شبِ غارِ نخستین آدمیزادی
شبِ زنجیر بر بال و پر عشق پریزادی
شبِ دل ـ پارهپاره از رسنهای فراقیهای غمزادی.
شب از ما نیست
شبانی كه مجال رابطه
از قیچیِ تبعید
مجروح است.
شب از ما نیست
شب قحط حماسه در صفیر ننگ
طناب ـ آذین باغ صبح
با سیب گلوی چامه و مزمور.
شب از ما نیست
شب پادرگریزیهای بی رؤیا
شب بیجایی و دم ـ ناگزیریها
شب دستبند بر اندیشه وْ
دشنه میان دیدههای ما!
شب
از ما
نیست!
س. ع. نسیم

شبترین
سلام را از دریچهی شب
با تو قسمت کردن
چه سالها بیمهتاب آوردم!
روزت بهخیر
بیداریات همایون
اما تو باور نکن!
هنوز
شب از یلدا بالا میرود
و قلعهبانانند
مستقر در شبترین بیحیا!
س. ع. نسیم
۲۰ خرداد ۹۸