شکست شب ـ س. ع. نسیم

اون كی‌یه كه پشت شب در می‌زنه؟

 ـ صدای شكستنِ شب تُو منه ـ

پوست شب می‌ریزه زیر پای من

 این شبه كه تیكّه تیكّه می‌شكنه

 

می‌پیچه تُو گوش من یه دنیا حرف

یك صدا، مثل صدای بالِ برف...

 

داره مهتاب می‌زنه   كی‌یه كه فكر منه؟

توی این دشت سفید كی با من حرف می‌زنه؟

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: هست شب, شبنورد, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۸

لينك مطلب

از این شب می گذری ـ س. ع. نسیم

از این شب می‌گذری

فردا در سیاره‌ی انسانی

در الماس رخشان چشمانی كه دوستت دارند...

 

از این شب می‌گذری

با خورشیدپاره‌های عاطفه‌های مادرانی بی‌شكست

ـ در مصاف فراعنه‌ی دلار و نفت و ریال

در مصاف فراعنه‌ی جنسیت و نژاد و مذهب و قدرت ـ

از این شب می‌گذری...

 

از این شب گذشتی

سپیده‌ها تو را می‌جویند

تو را آبشارانی

بر رود زمردین چشم‌ها می‌بارند؛

یاد آر

از این شب می‌گذری...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: هست شب, عاشقانه, شبنورد, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

شب‌ترین ـ س. ع. نسیم

 شب‌ترین

 

سلام را از دریچه‌ی شب

با تو قسمت کردن

چه سال‌ها بی‌مهتاب آوردم!

 

روزت به‌خیر

بیداری‌ات همایون

اما تو باور نکن!

هنوز

شب از یلدا بالا می‌رود

و قلعه‌بانانند

مستقر در شب‌ترین بی‌حیا!

 

 س. ع. نسیم

۲۰ خرداد ۹۸


برچسب‌ها: هست شب, شبنورد, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب