جایگاه تاریخی، ادبی و سیاسی کتاب «با چراغ و آینه» ــ سعید عبداللهی

جایگاه تاریخی، ادبی و سیاسی کتاب «با چراغ و آینه»

*

سعید عبداللهی

*

پس از یک دوره‌ی تقریباً چهار ماهه، یادداشت‌برداری از کتاب حجیم «با چراغ و آینه» [۷۶۰ صفحه] نوشته شفیعی کدکنی به‌پایان رسید.

شاید در عصر بی‌حوصله‌ی پسامدرن، تمرکز بر مطالعه‌ی معناها و رسوخ در تاروپود متن‌های بلند، تابوشکنی باشد!

بیش از یک‌پنجم کتاب یادداشت‌برداری شد. تلاش شد جوهر اصلی همه‌ی مباحث کتاب، استخراج شود. بسیاری جاهای این کتاب، شرح تاریخ سیاسی و چگونگی دنیای سیاست در ایران است. از این رو، مخاطب کتاب، فراگیر است.

اما نظر من درباره این کتاب:

کتابی چکیده‌ی عمر فیزیکی و فکری شفیعی کدکنی.

تابلویی از سیر تفکرات او از نوجوانی تا دهه‌ی ۹۰ خورشیدی.

یکی از بهترین منابع برای شناخت روش‌ها و اصول نقد شعر و نقد ادبی.

چندین پاسخ به یک پرسش تکراری در ادوار پیاپی: شعر چیست؟

بررسی علل بیماری‌های دوره‌یی جامعه‌ی ایران و بیماری ادبیات و شعر آن.

تا به‌حال، جوهر سیاست در ایران چه بوده است؟ [پاسخ به این تناقض که علت دوری شفیعی کدکنی از فضای سیاسی ایران چیست.]

در این کتاب شاید برای نخستین بار متوجه می‌شویم شفیعی کدکنی یک سیاست‌شناس ماهر و یک تاریخ‌شناس کم‌نظیر در بین شاعران معاصر ایران است.

خواننده در این کتاب متوجه می‌شود که ایران ما فلسفه ندارد و به چه آسیب‌های پیاپی از این کمبود دچار شده‌ایم و هستیم.

تشریح بیماری استعاره‌های تجریدی که دشمن خلاقیت فرهنگی و ادبی هستند. به این عبارات توجه کنید: «در یک جامعه‌ی بیمار که با یک مویز نقد مدرن، گرمش می‌شود و با یک غوره‌ی رئالیسم سوسیالیستی سردی‌اش می‌کند، چگونه می‌توان در باب پروین و جایگاه او سخن گفت؟...انبوه استعاره‌های هرز و پا در هوای شعر عصر صفوی را از یاد نبریم که در هر گوشه‌ی دیوان‌های هر یک از ایشان، صدها و هزارها استعاره‌ی تجریدی پا در هوا، بر روی هم خوابیده و در حال پوسیدن است». ص ۴۶۳

شعاع مطالعاتی هر انسانی چقدر می‌تواند باشد؟ در این کتاب با نویسنده‌یی همراه می‌شویم که تاریخ سیاسی، تاریخ ادبیات، تاریخ شعر، موضوعات مبتلابه دوره‌های زیستیِ مردم ایران، تقریباً تمام دیوان‌‌های شعر قدیم و میانه و جدید فارسی و آثار نویسندگان معروف جهان را در شعاع دایره‌ی دانسته‌هایش دارد.

این کتاب، نقدی جامع و دفاعیه‌یی موفق از «جان نجیب هنرمندان بزرگ» ایران است.

این یادداشت‌برداری را تقدیم‌تان خواهم کرد؛ به‌خصوص که می‌تواند منبع مراجعه و استناد برای نوشته‌هایتان باشد.

می‌ماند قدرشناسی و سپاس بی‌اندازه از همراهان گرامی که این کتاب را در اختیارم گذاشتند.


برچسب‌ها: با چراغ و آینه, نقد ادبی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۲

لينك مطلب

۲۴ بهمن؛ درگذشت فروغ فرخ‌زاد

۲۴ بهمن

درگذشت فروغ فرخ‌زاد

*

شكستن ديوار تقويم‌

بيرون جهيدن از تيك‌تاك زمان‌

هجرت از حصار سرد قاب‌ها،

اين است راز «صراحی سياه ديدگان» و صدای بال انديشه‌های فروغ فرخ‌زاد.

*

میان رفت و آمد این سال‌های توفانی

به‌یاد می‌آورمت

شعر زنده‌ی «بودن».

*

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: تولدی دیگر, فروغ فرخزاد, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۱

لينك مطلب

اشتباه آمده‌اید؛ برگردید! ــــ محمد شمس لنگرودی

اشتباه آمده‌اید؛ برگردید!

محمد شمس لنگرودی

شاعر، مدرس هنر،‌ پژوهشگر و مورخ ادبی معاصر

اشتباه آمده‌اید

برگردید!

صور اسرافیل ندمیده،

جهنم‌تان را برپا کرده‌اید.

تمنا داریم برگردید!

 

پلک می‌زنید و غبار مژه‌هایتان

دل‌مان را تاریک می‌کند.

چه نصیب می‌برید

از این همه اندوه که نصیب‌مان می‌کنید؟

 

تمنا داریم

به غارهایتان برگردید

به همزیستی با ماموت‌ها

و کشتی ارواح و میهمانی شبانه‌شان!

 

تمنا داریم که به جنگل و استخوان‌ها برگردید

و به عکس‌های یادرگاری‌تان با شب‌پره‌ها

                                            خیره باشید!

 

بمب اتم

بازیچه‌ی بچه‌ها نیست.

با اسب‌های بنزینی‌تان

با خاطره‌های برقی تسلا

برگردید

و هرازچندگاهی

بیایید از دور

روشنایی شهر را ببینید

که چگونه بی‌حضور شما

چون پلنگی آرام

                  خواب رفته است.

 

اشتباه آمده‌اید

برگردید!

پیش از آن‌که

در آتش شهرهایمان

                         خاکستر شوید.


برچسب‌ها: شمس لنگرودی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۰

لينك مطلب

ای شعر! ای طلسم طالع من! ــ نادر نادرپور

ای شعر! ای طلسم طالع من!

 

نادر نادرپور

 

ای شعر! ای طلسم سیاهی که سرنوشت

عمر مرا به رشته‌ی جادویی تو بست

گفتم تو را رها کنم و زندگی کنم

اما چه توبه‌ها که درین آرزو شکست

 

گویی مرا برای تو زادند و آسمان

دیگر تو را نخواست که از من جدا کند

دیگر غمش نبود که چون ناله برکشم

گوش گران به ناله‌ی من آشنا کند

 

سوگند من به تَرک تو بشکست بارها

اما طلسم طالع من ناشکسته ماند

ای شعر، ای طلسم کهن، ای طلسم شوم!

پای من ای دریغ، به دام تو بسته ماند

 

اکنون درین نشیب بلاخیز عمر من

کز زندگی به جانب مرگم کشیده است

دیگر مرا امید رها کردن تو نیست

زیرا که هرچه بود، به پایان رسیده است

 

تنها تویی که در خم این راه پرهراس

خواهم تو را به ناله‌ی خویش آشنا کنم

دیگر تو آن طلسم نیی، سایه‌ی منی

آخر چگونه سایه‌ی خود را رها کنم!

 

تهران ـ ۱۴ فروردین‌ ۱۳۳۴


برچسب‌ها: نادر نادرپور, شعر معاصر ایران, شعر چیست
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۰

لينك مطلب

کجای تاریخ خواب رفتیم؟ ــ عیدی نعمتی

کجای تاریخ خواب رفتیم؟

 

عیدی نعمتی

 

چه شد؟

کجای تاریخ

                 خواب رفتیم؟

که کیش و مات شدیم؛

در خلسه‌ی آیه‌های جهل

از دیروز خود عبور نکردیم.

 

باد که موافق بود

کدام غرقاب را ندیدیم

ــ کدام غرقگاه ــ

که نهنگ برآورد سر؟

 

از گیجگاه ما

کلاغ

      نشست بر دکلِ کشتی

تا زندگی قُرق شود.

ما

آواره‌ی دنیا

تا کوله‌بارخاطره‌هامان

سنگین از دیوان شقایق‌ها.

 

چه شد؟

کجای تاریخ

                خواب رفتیم؟


برچسب‌ها: عیدی نعمتی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۴ خرداد ۱۴۰۰

لينك مطلب

جهان بهتر ــ ژاله اصفهانی

جهان بهتر

 

ژاله اصفهانی

 

اگر پرسند از من زندگانی چیست؟

خواهم گفت:

همیشه جستجو کردن

جهان بهتری را آرزو کردن.

 

من از هر وقت دیگر بیشتر

امروز هشیارم

به بیداری پر از اندیشه‌ام

در خواب

              بیدارم...

 

زمان را قدر می‌دانم

زمین را دوست می‌دارم

چنان از دیدن هر صبح روشن.

می‌شوم مشتاق

که گویی اولین روز من است این

آخرین روز است.

 

در این غوغای افسونگر

چو مرغان بهاری بی‌قرارستم

 

دلم می‌گیرد از خانه

دلم می‌گیرد از افکار آسوده

و از گفتار طوطی‌وار بیهوده...

 

دلم می‌گیرد از اخبار روزانه

گر از بازار گرم و جنگ سرد این و آن باشد

نه از راز شکوفایی نیروهای انسانی..

 

فضای باز می‌خواهم

که همچون آسمان‌ها بی‌کران باشد

و دنیائی که از انسان نخواهد قتل و قربانی..


برچسب‌ها: ژاله اصفهانی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۰

لينك مطلب

آسمان تو ــ حمید اسدیان (کاظم مصطفوی)

آسـمـان تـو

 

کاظم مصطفوی

 

آسمان تو کدام است؟

تا این پرنده

این پرنده‌ی آواره

خود را بشوید در ابرهایت

و ملال را بمیراند

در ستاره‌های شوخ

و شهاب‌های شعله‌ور.

 

آسمان تو کجاست؟

این پرنده که دل من است

می‌خواهد غم‌هایش را بپاشد

در نورهای تو

و بتازد

تا آخرین کهکشانی که دیده نمی‌شود.

 

آسمان تو

چرا نمی‌بارد؟

چرا باز نیست

 تا مرا در آغوش بفشارد؟

 

آسمان تو

چه آینه‌ی حسودی‌ست

که جا نمی‌دهد این پرنده‌ی مشتاق را.

 

۵ آبان ۹۹


برچسب‌ها: کاظم مصطفوی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۹

لينك مطلب

هنگام وقوع كجا بودی؟ ـــ کاظم مصطفوی

هنگام وقوع كجا بودی؟

 

کاظم مصطفوی

 

هنگام وقوع كجا بودی؟

من زیر باران می‌گریستم از شوق

و در خیابان‌های بی‌عابر

می‌دویدم به سوی تنهایی...

 

خورشید

شانه‌ام را بوسید

و من

 ماه نیمه را مثل یك سیب گاز زده

می‌فشردم میان انگشت‌هایم

هنگام كه نیمه‌ی دیگرش گم بود.

 

در كهكشانی از ابر و ماه

كولیانه

در ستاره‌یی بی‌نام رقصیدم

و آب از چشمه‌یی نوشیدم

كه گوزن‌های مجروح را می‌شناخت.

 

هنگام وقوع

 در جنگلی گمشده در رؤیا

من به سوی شعر رفتم

و بی‌آنكه در بزنم

وارد خانه‌یی از واژه‌ها شدم.

 

در اتاق شادی‌ها

تو نمی‌دانی؟

یا كه می‌دانی؟

هنگام وقوع شعر

من تو را دیدم...

 

۲۱ دی ۹۴


برچسب‌ها: کاظم مصطفوی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۹

لينك مطلب

پری گُم‌شده ـــ س. ع. نسیم

پریِ گُم‌شده

 

یه سؤال قدیمی رو لب ماست:
 «پریِ گُم‌شده»ی قصه كجاست؟

 قصه‌ی‌ همیشه ناتمومی كه
پرِ از سؤال بی‌پاسخ ماست 

قصه‌‌ی گُم‌شده تُو قرنی شلوغ
قرن وعده‌‌های پشت هم دروغ

قصه‌‌ی قناری و دیو قفس
 شب خون‌بغضی آزادی و بس...

          

«پری گُم‌شده»، قصه‌ی‌ شبه
زخمیِ همیشه غایب منه

دفترِ همیشه باز مشقِ خون
همیشه اسیر تاریخ جنون

پاره‌ی‌ تن مدام لحظه‌ها‌
غزل مكرر ترانه‌‌‌ها

آرزوی دیدنش، حرمت عشق
وحشت نبودنش، شكست عشق.

 

یه سؤال قدیمی رو لب ماست:

ـ كلید پاسخ  این قصه كجاست؟ 

اول قصه همیشه حرف صبح
وسط قصه، صدای پای شب
 تا می‌خواد قصه‌ی‌ ما سر برسه
دیو به جای دیو میاد، شب جای شب...!

 

پریای رفته توی شعر و ساز!

قصه‌ی‌ ناتموم همیشه باز!

حرف ما حدیث و قصه‌ی‌ شماست

پریا! بگین كه شهرتون كجاست...!

 

س. ع. نسیم

 


برچسب‌ها: پریا, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۹

لينك مطلب

گل باغ آشنایی ـــ س. ع. نسیم

ز که می‌رسد نوایی            ز گذار سال‌هایی

که هنوز «هست این‌ها       گل باغ آشنایی»؟

 

 به که فکر می‌کند باد؟ ز چه حرف می‌زند دشت؟

به طواف کیست توفان؟‌     تو مگر کجا کجایی؟

 

 ز فراق آدمی،    آه...دل عالمی بسوزی

گل و سنگ و برگ را بین   به فغان و های‌هایی

 

به گریز باد گفتم:          «سفرت به‌خیر»، گفتا:

من و این سرای دلتنگ، من و عالمی جدایی

 

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: گل باغ آشنایی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۹

لينك مطلب

رباعی ــ س. ع. نسیم

آن ساقی دلنواز عاشق یاد آر

 محبوب ستاره و شقایق یاد آر

در دفتر خاطرات یاران می‌خوان:

این عشق، به تقویم دقایق یاد آر

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: رباعی, عاشقانه, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۹

لينك مطلب

رویش ناگزیر ــ شهریار دادور

رویش ناگزیر

ببین سرسبز و خوشرنگ و برومندم

ببین پربرگ و پرشاخ و تنومندم

اگرچه زخمی از کین تبرداران

ولیکن ریشه در خاکم

چنینم من

 شکوهمندم.

 

گیرم که در باورتان به خاک نشسته‌ام

و ساقه‌های جوانم

از ضربه‌های تبرهاتان

زخم‌دار است؛

با ریشه چه می‌کنید؟

 

گیرم که بر سر این بام

بنشسته در کمین پرنده‌ای

پرواز را علامت ممنوع می‌زنید؛

با جوجه‌های نشسته در آشیانه چه می‌کنید؟

 

گیرم که باد هرزه‌ی شبگرد

با های و هوی نعره‌ی مستانه

در گذر باشد؛

با صبح روشن پر ترانه چه می‌کنید؟

 

گیرم که می‌زنید

گیرم که می‌بْرید

گیرم که می ‌کُشید؛

با رویش ناگزیر جوانه چه می‌کنید؟

 

🖌 شهریار دادور

 

 📘 از کتاب: از ارتفاع قله‌ی نام و ننگ

سال انتشار: ۱۳۶۸/ ۱۹۹۰


برچسب‌ها: رویش ناگزیر, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹

لينك مطلب

به احترام سه كودك  ـــ س. ع. نسیم

به احترام سه كودك 

 

از زندگی سه شادی بردار:

تكه‌یی عشق

             برای تماشای جهان...

 

 ساتنی از گلباف خاطره

                          برای سفر در گهواره‌ی فردا

                         برای فانوسی در آینه‌ی خیال...

 

 و شوقی گل انداخته

                         برای بوسیدن آزادی ...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: عاشقانه, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۹

لينك مطلب

اتاق فکر ـــ س. ع. نسیم

گل‌سرخ خاطره‌هاتو بيار

به اتاق فكر من قدم بذار

 

اتاقی كه سقف و بومی نداره

به جای پنجره، چشماتو داره

 

 با تو پولكم روی فواره‌ها

با تو در ضيافت سياره‌ها

 

اگه مي‌خوای، منو از اونا بگير

«اما خنده‌هاتو از چشام نگير»(*)

 

س. ع. نسیم

 (*) با تداعی تصویری از پابلو نرودا: «هوا را از من بگیر / اما خنده‌ات را نه».

 


برچسب‌ها: عاشقانه های غزل, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۹

لينك مطلب

آرزو ـــ س. ع. نسیم

آرزو

آرمیده در میان دشت

پرنیان آرزوی من

می‌رود به سوی او نسیم

با خیال و گفت‌وگوی من...

 

ای قاصدک!

 ای خوش خبر!

جانم به لب آمد دگر

از آتش من، لاله‌ای

بردار و سوی او ببر...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: آرزو, عاشقانه, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۹

لينك مطلب

آه...آدمیان ـ ژاله اصفهانی

آه...آدمیان

آدمیان جاودان می‌شدند

اگر درمی‌یافتند

                از یک آغازند؛

و به یک پایان

               خواهند رفت؛

که در عبور از این یگانه راه

یکدگر را ببینند وْ

                   ویران نکنند

که به هم عشق هدیه دهند؛

آن‌گاه

زمین سپید می‌گشت

از رنگ صلح

و آبی آسمان

              درخششی بس عظیم می‌یافت...

 

آه!

آدمیان جاوید می‌شدند

اگر

    درمی‌یافتند...

 

ژاله اصفهانی


برچسب‌ها: ژاله اصفهانی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۹

لينك مطلب

رباعی ـ س. ع. نسیم

محبوب دلاویز رباعی! بنویس!

چون بالِ پرند گشت تداعی، بنویس!

 گلچین سخن ز كلك عشق آذین كن

با نظم خوش آهنگ سماعی، بنویس!

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: رباعی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹

لينك مطلب

نی‌نواهای یاد ـ س. ع. نسیم

 

با خیالت سال‌ها در عشق مأوا داشتم

 قصر یادت را میان عشق بر پا داشتم

 

همنشین برگ بودم زیر باران‌بادها

روی گلبرگ شقایق با تو نجوا داشتم

 

آسمان تصنیف نِی می‌زد به گوش کوه‌ها

گریه‌های «عود» بر دامان صحرا داشتم

 

 سو به سو شب‌باره بود و كو به كو ابلیسِ مست

 در وفای عشق تو شوق شکیبا داشتم

 

با تطاول‌های غم‌ها نار جنگ افروختم

 با تجلی‌های یادت صلح زیبا داشتم

 

می‌دویدم دشت ـ دشت و شهر ـ شهر و کو به کو

لاله‌باران‌ها به صبح و شام مینا داشتم

 

شانه می‌زد آبشار خون تو بر صخره‌ها

 شانه‌ها بر گیسوان خون گل‌ها داشتم

 

باد می‌زد مشت‌ها بر صخره‌های یاد تو

 مشت‌ها بر صخره‌ها از یاد دریا داشتم

 

پاره‌های عشق می‌کندم ز برگ و سنگ و خاک

 نام تو بر سنگ و برگ و خاک شیدا داشتم 

   

قصه‌ات می‌خواندم بر سنگ مینا سال‌ها

گفت‌وگوها روز و شب با سنگ خارا داشتم...

 

سعید عبداللهی

(س. ع. نسیم)


برچسب‌ها: عاشقانه های غزل, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹

لينك مطلب

اژدهای خفته سکوت ـ محمدرضا شفیعی کدکنی

در سکوتم اژدهایی خفته است      که دهانش دوزخِ این لحظه‌هاست

کُن خموش این دوزخ از گفتارِ سبز       کان زمرّد دافعِ این اژدهاست

 

محمدرضا شفیعی کدکنی


برچسب‌ها: شفیعی کدکنی, م, سرشک, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۹

لينك مطلب

شعری جواب زندگی ـ س. ع. نسیم

شعری جواب زندگی

شعری بگو، یه شعر خوب! شعری که حرف ما باشه

تُو تشنگیِ واژه‌هاش یه عالمه دریا باشه

 

شعری جواب زندگی ـ این پیر زیبای زمان ـ

كه عمریه دزدیدنش از خوان و مان مردمان

 

شعری که ایران تو رو بتونه تصویر بکنه

این وطن گرسنه رو با آزادی سیر بکنه

 

شعری كه آه مردمو، دلتنگ، معنا بكنه

دل ترانه‌هاشونو واله و شیدا بكنه

 

شعری، یه شعر بی نقاب ـ شعری، یه شعر بی دروغ

دادی، یه داد آشنا از جنس فریاد فروغ

 

آدرس آزادیمونو الفباهاش بلد باشن

شادی و اشك مردما براش ستاره بپاشن

 

بگرد پی یه شعر داغ كه عطشش صدات كنه

تو چشمه‌های واژه‌هاش مث یه ماه نیگات كنه...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: آری آری زندگی زیباست, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۹

لينك مطلب

بهار می شود ـ سیاوش کسرایی

نگار من !

امید نوبهار من !

لبی به خنده باز کن

ببین چگونه از گلی

خزان ما

بهار می‌شود...

 

سیاوش کسرایی


برچسب‌ها: سیاوش کسرایی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

سورها مسرور از ما ـ س. ع. نسیم

سورها مسرور از ما

 

من چرا از روي آتش

گرمرويي  برنگيرم؟

تو چرا از روي آذر

برنيفروزي فروزان شعله‌هاي اخگر عشق؟

ما چرا با شعله‌مان

 اين شبانگه‌ ـ رويً زردٍ اهرمن‌خوی

برنكوبيمش به سنگ سرخ‌ خورشيد؟

 

شعله از ما گرمرو باد

دشت‌ها بر سينه‌هامان خرم و باز

رودها

انديشه‌مان را بيكران‌جوي

جنگل از ما گیسوافشان

آسمان

رؤيايمان را ناكرانمند.

 

روبه‌رومان

 باغ‌ آيينه مكرر

سورها مسرور از ما.

تاب شعله

رقصِ سرخِ آرزومان.

 

زير نيليِ سپهرِ فرودين

بر فلات سبز و سرخ و ‌‌سيم‌پيكر

با فروزش‌هاي آزادي

 مكرر سورها و شعله‌هاتان...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: چهارشنبه سوری, نوروز, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

چشم باز ترس ـ س. ع. نسیم

  چشم باز ترس

 

مباد گرگ‌ها سر رسند

در بیشه‌های اندیشه کمین کنند

در بلندی‌های پلیدی

                         پوزار کشند.

 

همه‌ی ترسمان از این باد

ـ گاهٍ پلشت تهی شدن!

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: بودن یا نبودن, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

در منزل خجسته‌ اسفند ـ محمدضا شفیعی کدکنی

در منزل خجسته‌ی اسفند

همسایه‌ی سراچه‌ی فروردین

با شاخه‌های تُرد بلوغ جوانه‌ها

باران

    به چشم‌روشنیِ صبح آمده ست.

 

زشت است

 اگر که من

یار قدیم و همدم هم‌ساغر سحر

در کوچه‌های خامُش و خلوت

                                    نجویمش

یا...

با جام شعر خویش

خوش‌آمد نگویمش!

 

محمدرضا شفیعی کدکنی


برچسب‌ها: محمدرضا شفیعی کدکنی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

رباعیات ـ س. ع. نسیم

بر خیز كه شلاق تگرگ است، عزیز!
در میهن ما خندة مرگ است، عزیز!
توفان تبر به جان باغ افتاده‌ست
 هی های گل و فلوت برگ است، عزیز!

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: رباعی, فلوت برگ, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

پرنده رهایی ـ س. ع. نسیم

پرنده‌ی رهایی

رؤیاهای آدمی

در تمنای بال‌های من‌اند.

آرزوهای آدمی

پروازم را

 شعر رهایی و ترانه‌ی عاشقانه‌اند.

آسمان من

افسانه‌های آدمی وْ

دلتنگی و غرورش را

                     بیکرانه‌ی سپهر...

 

من

غفلت پاک بی‌رؤیا

بارقه‌ی لطیف بی‌آرزو

آشیانم بر باد وْ

کومه‌ی چوبینم

بر ارتفاع عظیم موریانه‌ها!

 

نام من

پرنده‌ی رهایی‌ست

آدمی را که

گم‌کرده بال‌های رؤیا وْ

           پرواز آرزو  وْ

            آسمانش را...!

 

س. ع. نسیم

۸ اسفند ۹۸


برچسب‌ها: شعر رهایی, پرنده آرزو, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

سالهای دور ـ کاظم مصطفوی

سال‌های دور

 

وقتی سال‌های دور

در کوچه‌های چشمان تاریک می‌وزند

عطر یادها را دارند

و شاعر

جوانی‌اش را می‌یابد:

آن ستارة درخشان

در کورترین نقطة‌ این آسمان تهی.

 

کاظم مصطفوی

۲۵ بهمن ۹۸


برچسب‌ها: عاشقانه, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

دست نگهدار ـ س. ع. نسیم

ویرانه‌گی را دست نگهدار

از خاطره‌های این تکرار

                        برگرد

بگذار از پسِ این همه سال بودنمان

ـ لااقل ـ

یک‌بار به هم برسیم !

 

بگذار برای رؤیاهایمان

                         برادری کنیم...

بگذار از خواهرانه‌های آرزوهایمان

شعرها دلیری کنند

ـ با آن‌که می‌دانم، می‌دانم

شعرها

هنوز از آرمان ـ‌آبادهای قرن‌های بعد می‌آیند

و برای این دنیا

خیلی زودند ـ

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: بودن یا نبودن, هنر چیست, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

یادگار آن سیاه بچگی ‌ها ـ س. ع. نسیم

یادگار آن سیاه بچگی‌ها

 می‌توان در برکه‌یی فریاد زد:

«راستی را من چه خوشبختم!»

فکر را باید توانستن

تا به دریا برد و پرسیدش:

«پشت دریاها جهانی هست؟»

          

دنیا

بی‌صدا نبود

ـ ما بی‌پنجره ماندیم!

 

گل‌ها نفسردند

ـ ما قطعنامه‌ی باران نخواندیم!

 

ستاره‌ها نشکستند

ـ ما شبنامه‌های نور را پناه نبودیم!

 

زندگی

ـ شاید ـ

خالی نبود

ـ ما آینه‌ها را از خود پر کردیم!

 

دنبال هستی

نسیمی جنبید

برگی ورق خورد

کودک تاریخ

              خود را تکاند

ـ ما معتاد باورهایمان بودیم...!

 

کم عشق نورزیدیم!

بپرس: هستی ربوده‌مان کجاست؟

 

(امضا: ماهی دلتنگ کوچک

 یادگار آن سیاه بچگی‌ها )

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: ترانه های زندگی, خانه دوست کجاست, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

چاوش جام جهان ـ س. ع. نسیم

چاوش جام جهان

پشت ابر آسمان امروز

لحظه‌هاي بارش

همه فكر سفرند:

سفر از حكمت سنگ

ـ عهد پارينه‌ی بتها و تبر ـ

سفر از خاطره‌هاي مفرغي

عصر چاله ـ گور سبزينه‌ي فكر 

سفر از عـهـد عتيق...

 

خيز!

بيدار شو از عهد زمستاني‌ها!

زان‌سوي پنجره‌ي عصر يخين

فرودين‌ رویيدست.

پشت ابر آسمان امروز

 خبري توفاني‌ست:

اينك عصر انفجار تخمك‌هاي فكر

عصر ارتش‌هاي «متن»

بارش فكر نور

سفر ثانيه تا مغز زمين

و فروريزش مرز فرهنگ

و فروريزش جغرافي خط و فاصله

و صداهاي شكست ديوار

و فروريزش بن‌بست نگاه...

 

چشم بردار از اين سنگ سكوت سنگين!

تندر ابر و هوا را بنگر

چاوش جام جهان را بشنو:

بر سر بوم و بر روز و شبت

«متن»ها می‌بارند

نورها مي‌گذرند

چينش آزادي‌ست...

سر از اين برف برآر!

پلك بزن!

عصر نو

پنجره را مي‌كوبد

پرده‌ها  را پس زن!

مثل باران

نهراس از ريزش!

 

پسِ پشت تندر ثانيه‌ها

لحظه‌ي باراني‌ست

رعد فكري پيداست...

چاوش جام جهان را بشنو...!

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: عصر نو, چاووش, آزادی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

رباعیات ـ س. ع. نسیم

     ابر است و سپیده است و صحرای سكوت

         نجوای من و پچ‌پچ زیبای سكوت

          با ابر و سپیده گفت‌وگوها دارم

       باران شكند به شیشه...رؤیای سكوت...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: رباعی, عاشقانه, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

یادواره نادر نادرپور

۲۹ بهمن‌

یادواره‌ی  نادر نادرپور  

 

آیینه‌های تجربه

زنگار خورده‌اند

بایدکه راه و رسم معیشت را

از کودکان خویش بیاموزیم.

 

ما

نان به نرخ خون جگر خوردیم

زیرا که

         نرخ روز ندانستیم !

 

🖌 نادر نادرپور


برچسب‌ها: نادر نادرپور, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

اینجا باران غریبه است ـ س. ع. نسیم

این‌جا

دیری‌ست

سروهای تفکر را تبر زده‌اند.

 

این‌جا دیری‌ست

خاک اصالت را

مغاک مزبله‌ی نادانیِ مدرن

                     بلعیده است!

 

این‌جا

دیری‌ست

ارابه‌های خوشبخت دین و جنسیت و نژاد

نوباوه‌ها‌ی خرد و فرهنگ را گیوتین زده‌اند!

 

این‌جا

نواله‌ی ناگزیز

انتظار بلوغ شعور را برنمی‌تابد

و باران

غریبه‌ است.

این‌جا باران غریبه است!

 

          س. ع. نسیم

📚 از کتاب: این‌جا باران غریبه است


برچسب‌ها: فرهنگ اجتماعی, فرهنگ آزادی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

حرفی که زندگی، عشقی که آدمی ـ س. ع. نسیم

من تو را باور دارم :

برای صخره‌یی كه تو باشی

و پژواك صدا‌یی كه من

برای هوایی كه تویی

و تنفسی كه من

برای آفتاب و شبنمی كه تویی

و برگ و شاخساری كه من

برای سنگفرشی كه منم

و سواری كه تو باشی

برای حضور و معنایی كه تویی

تا من واژه‌ها را به تمنا و طلب جستجو نكنم‌.

 

من تو را باور دارم:

برای نجواهای رازآلود تو بر ستون‌های مرمر مردگان عاشق

و قطار طلایی مورچه‌های مهربان

كه از ساق‌ها و شانه‌هایت بالا می‌روند.

برای پریای بی‌پناه خیابان‌ها

و نوازشی بر شانه‌های خستگی‌...

 

 من تو را باور دارم:

برای هستیِ ناسروده‌ات

برای حرفی كه زندگی‌ست

و عشقی كه آدمی.

برای حقیقتی كه آزادی‌ست

و سپیده‌دمان وْ

باران شكوفه‌ی سرخش كه تویی‌...!

 

         س. ع. نسیم

🖌 از شعر بلند: حرفی که زندگی، عشقی که آدمی

📘 از کتاب: این‌جا باران غریبه است


برچسب‌ها: آری آری زندگی زیباست, عشق عمومی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

یادواره فروغ فرخزاد

با شعرهای «بی‌نقاب و بی‌دروغ»

به بهانه‌ی یادواره‌‌ی فروغ فرخ‌زاد

(۱۳۱۳ ـ ۲۴ بهمن ۱۳۴۵)

 

سعيد عبداللهی

امروز (۲۴ بهمن) روز کاشتن فروغ فرخ‌زاد در باغچه‌ی زمان بی‌مرگ تاریخ است.

در این سال‌ها که زندگی و آدمی را در هجرت و تبعید و فراق دوره کرده‌ایم، باید برای شناختن شأن شعر فروغ، بیشتر دست در زهدان زندگی‌یی ببریم که او رنگ و بوی ابتذال و اصالتش را دغدغه‌مند بود و مدام در دلشوره‌گی زیست.

شعر فروغ از صریح‌ترین نقدهای روزگاران زیستن است. »شعری بی‌نقاب،  بی‌دروغ» که همیشه دلتنگی زیبایی‌های گمشده‌، هجرت کرده‌، تبعید شده و از صلیب برنگشته‌ی آدمی را تنفس کرد.

فروغ با با دانه ـ واژه‌هایی که آبشان داد، از دامچاله‌ی سکوت فراموشی جست و از آن طرف مرگ پرید...    

شكستن ديوار تقويم‌، بيرون جهيدن از تيك‌تاك زمان‌، هجرت از حصار سرد قاب‌ها، ساكن نشدن در قواره‌های سنگی!

   ـ اين است راز «صراحی سياه ديدگان» و صدای بال انديشه‌های فروغ فرخ‌زاد...

   احساس سرايت‌يابنده‌ي واژه‌ها و صور خيال شعرهاي فروغ، بيان يك درد تاريخي‌ست توأم با يك شوق آرزومندي...

  واژه‌هاي شعر فروغ، نمادهاي ماندگار زندگي فكرهاي او براي همه‌‌اند...

 واژه‌هاي فروغ، او را كشف كردند و به كام رستاخيزها و «شراره‌ها» كشاندند؛ به هستي‌هايي كه در آن‌ها «غم‌ها / قطره‌قطره آب مي‌شوند»؛ به ميعادگاه‌هايی كه «سايه‌هاي سياه» و رنگ‌هاي جدايي و تباهي‌های زندگي‌سوز، «اسير دست آفتاب مي‌شوند». 

  شعر او، دريافت مهجوري انسان در از خودبيگانگي‌يي محصول جهالت و پلشتي و استبداد...

  شعر او، عصيان شعور براي شكستن ديوارهاي مرئي و نامرئي مقابل زنان، نعرهاي پولاد جانشان و كوبيدن مشت بر ديوارهاي  بن‌بست...

  شعر فروغ، از «تولدي ديگر» يافتن تا «كاشتن او در باغچه‌ي» حيات جاودانگي...هنوز در «گاهواره‌هاي» زمان تاب مي‌خورد...

   شعر فروغ را آج‌هاي زمان نمي‌سايند. واژه‌هاي او را هيچ امپراطوري توان سودن و سايش و شكستش نيست...

شعرهاي زمانه‌ها با جامه‌هاي كلاسيك و منظوم، نيمايي، سپيد و پست‌مدرن، مي‌آيند و صدا مي‌شوند و جامه‌ها مي‌درند و مي‌پوشند و نو مي‌شوند و مي‌مانند. راز ماندگاري‌شان در كشف «زباني» است كه ارتباط با انسان، هستي، زمان و تاريخ را برايشان به ارمغان آورده است. به اين «موفقيت زباني» كه مي‌رسيم، ديگر قالب‌هاي كلاسيك، نيمايي، سپيد و پست‌مدرن رنگ مي‌بازند و گوهري كه رخ مي‌نمايد و معنا را بالغ مي‌كند، همان جوهر جاودانگي‌ در «صدا» است ... و شعر فروغ نيز با جامه‌ي همه‌ي زمان‌هاي رفته و هست و آمدني، يكي از درخشان‌ترين  شعرهاي زمانه‌هاست كه «پرواز را به ‌خاطر» خوانندگان واژه‌ها و تصويرهايش سپرده است...

   نام فروغ فرخ‌زاد، با ارزش‌هاي انساني و تاريخي كه در شعرهايش کاشت، آبشان داد، آفريد و بالغشان کرد، عازم فتح جاودانگي شدند تا فروغ:

 هميشه در روبه‌رو بماند و  هميشه در اوج...


برچسب‌ها: فروغ فرخزاد, نقد ادبی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

خانه دوست کجاست؟ ـ سهراب سپهری

ـ خانه‌ی دوست کجاست؟

ـ در صمیمیت سیال فضا

کوچه ـ باغی که در آن

 عشق به اندازه‌ی پرهای صداقت جاری‌ست‌...

 

 سهراب سپهری


برچسب‌ها: خانه دوست کجاست, سهراب سپهری, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

مزمورهای بی سرشک ـ س. ع. نسیم

مزمورهای بی‌سرشک

 

 به تو فکر کردن عجب رؤیاییه

 تو رو فهمیدن عجب دنیاییه

با تو همسفر شدن، پر کشیدن

تعبیر زیباترین زیباییه...

 

چِقَدر خاطره کاشتی واسه من

 تو گذاشتی هر چی داشتی واسه من

عشقو نقاشی کشیدی تو نگات

دنیای زیبا نگاشتی واسه من...

 

واسه شعرات دیگه تمثیل نمی‌خوام

واسه چشمات، جیحون و نیل نمی‌خوام

واسه آزادی که زندگیتو برد

خضر و اسکندر و آشیل نمی‌خوام...

 

 واسه تشنگیِ عشق، آب نمی‌خوام

               واسه‌ی خاطره‌هات قاب نمی‌خوام             

تا که یادتو دارم...حتا دیگه

روز و شب، آفتاب و مهتاب نمی‌خوام

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: عاشقانه, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

ستاره دور ـ نادر نادرپور

ستاره دور

من باد نیستم

اما همیشه تشنه‌ی فریاد بوده‌ام.

 

دیوار نیستم

اما اسیر پنجه‌ی بیداد بوده‌ام.

 

نقشی درون آینه‌ی سرد نیستم

زیرا هرآنچه هستم،

بی‌درد نیستم.

 

اینان به ناله‌ی آتش

 درد نهفته را

خاموش می‌کنند وْ

فراموش می‌کنند؛

اما من آن ستاره‌ی دورم که آب‌ها

خونابه‌های چشم مرا نوش می‌کنند!

 

      نادر نادرپور


برچسب‌ها: نادر نادرپور, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

یک جرعه فکر ـ س. ع. نسیم

من به اندازه‌ي يك جرعه‌ي فكر

ـ و كفي انديشه ـ

اقيانوس تو را مي‌فهمم.

 

من به اندازه‌ي يك تاب شقايق در باد

لحظه‌ي عشق تو را مي‌لرزم.

 

اگه سخته تو رو ديدن

اگه دوره اين رسيدن

من چقدر دوست دارم

ـ و دلم مي‌خواهد ـ

كه به اندازه‌ي يك جرعه از اين شوق

و به اندازه‌ي عمر يک عشق

 قد يک جرعه‌ي خيس

ـ و كفي لمس عطش ـ

از لباي اقيانوس تو

                       فكر بردارم...

 

س. ع . نسیم


برچسب‌ها: قدرت فکر, عاشقانه, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

دیوار ـ حسین منزوی

دیوار

از زمزمه دلتنگیم       از همهمه بیزاریم

نه طاقت خاموشی  نه تاب سخن داریم

 

آوار پریشانی‌ست       رو سوی چه بگریزیم؟

هنگامه‌ی حیرانی‌ست  خود را به که بسپاریم؟

 

تشویش هزار «آیا»   وسواس هزار «اما»

کوریم و نمی‌بینیم    ورنه همه بیماریم

 

دوران شکوه باغ          از خاطرمان رفته‌ست

امروز که صف در صف  خشکیده و بی‌باریم

 

دردا که هدر دادیم     آن ذات گرامی را

تیغیم و نمی‌بریم         ابریم و نمی‌باریم

 

ما خویش ندانستیم     بیداری‌مان از خواب

گفتند که بیدارید         گفتیم که بیداریم

 

من راه تو را بسته            تو راه مرا بسته

امید رهایی نیست       وقتی همه دیواریم

 

حسین منزوی


برچسب‌ها: دیوار, حسین منزوی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

لحظه ها...همیشه ها ـ س. ع. نسیم

لحظه‌ها‌... همیشه‌ها

ــــــــــ ۱

خانه‌ات را بساز

با دیواری از غرور اسبان رهیده

و طاقی از برگ‌های آرامش اعتماد...

 

ــــــــــ۲

از خود تهی مباش

عشق

هنوز «مادرِ زندگی»ست

و دستانی که ابتذال را می‌شکند...

 

 ــــــــــ ۳

در تنهایی خویش ایمن باشیم

ـ با جسارتی نوآغاز

بر توسن بلوغ رؤیاهایمان...

 

ــــــــــ ۴

گاه

سكوت

حقیقت ماست

باورمان به تولد

به آغازی دیگر

به رویش فردا.

این

حقیقی‌ترین یقین ماست...

 

 س. ع. نسیم

📚 از کتاب: فلوت برگ


برچسب‌ها: آری آری زندگی زیباست, فلوت برگ, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

شیر ژیان نعره‌ستانم سه‌تار من ـ س. ع. نسیم

شیر ژیان نعره‌ستانم سه‌تار من

نجوای جلوه‌های جهانم سه تار من

محبوبِ خوبِ پیر و جوانم سه تار من

 

هر دم که واژه نیست زبان جمال یار

باشی تو ترجمان زبانم سه تار من

 

راز سپهر و خاک، نیوشم ز نای تو

با من بگو ز شوق نهانم سه تار من

 

در های‌های گریه‌ی عشق و فراق یار

بنشان مرا ـ تسلی جانم ـ سه تار من

 

تا سرکشد ز آتش تو شعله‌ی خیال

سر می‌کشی ز طور بیانم سه تار من

 

چون سر نهم به شانه و بالین خاطره

آیی به پشت پلک شبانم سه تار من

 

دیدم سرشک باد به دامان میهنم

ای دادٍ ژاله‌های دمانم سه‌تار من...!

 

نی‌های سر بریده نی‌ستانشان کجاست؟

شیر ژیان نعره‌ستانم سه‌تار من

 

تا هست این جهان به فغان و زمین به آه

آیی به دادٍ آه و فغانم سه‌تار من

 

شعری نشد که بوسه نگیرد ز نای تار

ای ماهروی کِلک روانم سه‌تار من

 

بگذشت عشق، نشد صید واله‌یی

شیداییِ همیشه جوانم سه‌تار من

 

هم لاله و شقایقِ بس سال‌های سرخ

هم یاسمین و یاس زمانم سه تار من...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: سه تار, ترانه های میهن تلخ, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

هست شب ـ س. ع. نسیم

از کجا می‌شکنه این شب   رمز این قفلو کی خونده؟

زندگی کدوم ور این             شب بی‌سپیده مونده؟

 

مهتاب شبو کی برده                که دل ستاره تنگه؟

قلب دنیا رو کی کشته   که به جاش انگاری سنگه؟

 

تُو کدوم جام جهان بین    می‌شه دنیا رو خبر کرد؟

با کدوم غزل‌ستاره        می‌شه این شبو سحر کرد؟

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: هست شب, شعر اعتراضی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

کمک کن ـ س. ع. نسیم

كمك كن

 

دویدیم و دویدیم و دویدیم

به فصل آخر قصه رسیدیم

 

دویدیم از میان دشت مهتاب

 رسیدیم با ستاره بر لب آب

 

پریدیم با سپیده از شب تار

دویدیم از شب‌آتشگاه تاتار

 

دوباره آی دوباره آی دوباره

دویدیم از ستاره تا ستاره

 

چكیدیم از گلوی ابر گلگون

دویدیم در فلات و دشت گلخون

 

به پای عشقِ آزادی نشستیم

كتاب عاشقی‌ها رو نبستیم

 

چو شمع آسمان آزاده بودیم

به گرد این جهان آواره بودیم

 

اگه بارون، اگه چشمه، اگر رود

ز دریاییم و رسم عشق این بود

 

پلی باشیم از ایثار عاشق

 برای وارث نسل شقایق...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: خانه ام ابریست, عاشقانه, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

رؤیای زمین ـ س. ع. نسیم

رؤیای زمین

 

رؤیای باد را

در کدام کتاب وزیده‌ای

که توفان کلمات

گریبانم را حلقه زده‌ است؟

 

تا شعرهای اسیر

واژگان عاصی‌وشت را خواب ببینند

با رؤیای زمین چه خواهی کرد؟

 

س. ع. نسیم

۳۰ دی ۹۸


برچسب‌ها: زمین گهواره یا گور, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

وای جنگل را بیابان می‌کند ـ فریدون مشیری

«وای

 جنگل را بیابان می‌کنند»

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خون‌شان جوشید

آدمیت مرد

گرچه آدم زنده بود.

 

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون

دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

گشت و گشت

قرن‌ها از مرگ آدم هم گذشت

ای دریغ

آدمیت برنگشت!

 

روزگار مرگ انسانیت است

من که از پژمردن یک شاخه گل

از نگاه ساکت یک کودک بیمار

از فغان یک قناری در قفس

از غم یک مرد در زنجیر

ـ حتی قاتلی بر «دار» ـ

اشک در چشمان و بغضم در گلوست

وندرین ایام زهرم در پیاله

 زهر مارم در سبوست،

مرگ او را از کجا باور کنم؟

 

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای

 جنگل را بیابان می‌کنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می‌کنند.

هیچ حیوانی به حیوانی نمی‌دارد روا

آن‌چه این نامردمان با جان انسان می‌کنند.

 

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت‌ها صبور

صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق

گفت‌وگو از مرگ انسانیت است!

 

فریدون مشیری


برچسب‌ها: فریدون مشیری, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

هنوزم شقايق و ياس مي‌گيرن از تو سراغم ـ س. ع. نسیم

هنوزم شقايق و ياس مي‌گيرن از تو سراغم

عاشقانه‌يي در سير و سلوك رفيقانه‌هاي سال‌هاي ابـري

واسه سرگردوني من  تو پناه و تكيه‌گاهي

من اگه روزم اگه شب  تو برام خورشيد و «ماه»ي

من اگه فريادم و آه     تو نهايت جوابي

من اگه خاكم اگه برگ  تو برام بارون و آبي

من اگه اسير غربت    نشدم غريبه با تو

قصه‌ي سرگردوني‌هام   با تو از من مي‌گه با تو

بين ما هرچي كه بوده    هستي و دنياي يك عشق

دست ما، ما رو به هم داد   ما شديم معناي يك عشق

در سكوت ساكت ما    توي فرياد دقايق

آه ما هم‌ريشه بود و    راه ما فرش شقايق

وقتي توفان‌هاي يادت    مي‌زنه به باغ يادم

نعره‌ي شقايق و ياس مي‌گيره از تو سراغم

نمي‌دونم عشقتو كي         به پريِ بادها داد

چي بگم به نعره‌ی دشت؟ چي بگم به نعره‌ی باد؟

هنوزم فرياد و آهم      تو نهايت جوابي

هنوزم خاكم و برگم  تو برام بارون و آبي...

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: سالهای ابری, عاشقانه, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۸

لينك مطلب

رباعیات ـ س. ع. نسیم

 

امشب نه مجال فكر و نه انگار است

بزمی‌ست كه با ستارگان دیدار است

 با خون به جوش آمده از خاطره‌ها

شب آمده پشت پلك من بیدار است...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: پنجره خاطره ها, رباعی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۸

لينك مطلب

مرگ برگ و شعله ـ شفیعی کدکنی

   

   در میان گونه گونه مرگ‌ها

   تلخ‌تر مرگی‌ست مرگ برگ‌ها

   زان که در هنگامه‌ی اوج و هبوط

   تلخی مرگ‌ست با شرم سقوط!

 

   وز دگر سو

   خوش‌ترین مرگ جهان

ـ  زانچه بینی آشکارا و نهان ـ

ر و به بالا و ز پستی‌ها رها

  خوش‌ترین مرگ‌‌ست مرگ شعله‌ها!

 

  محمدرضا شفیعی کدکنی


برچسب‌ها: م, سرشک, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۸

لينك مطلب

گل باغ آشنایی ـ س. ع. نسیم

گل باغ آشنایی(*)

 

ز که می‌رسد نوایی            ز گذار سال‌هایی

که هنوز «هست این‌ها       گل باغ آشنایی»؟

 

به که فکر می‌کند باد؟ ز چه حرف می‌زند دشت؟

به طواف کیست توفان؟‌     تو مگر کجا کجایی؟

 

 نه به سٍحر شعر گُنجی    نه به قصه‌ها و پیرنگ

نه غنوده‌یی به خاک و    نه تو را جهان سرایی

 

 به چه یادها شبیخون       زده‌یی گلوی مهتاب

چه شبانه‌ها شکستی            به چکامه‌ی نوایی

 

 به گریز باد گفتم:          «سفرت به‌خیر»، گفتا:

من و این سرای دلتنگ     من و عالمی جدایی

 

 ز فٍراق آدمی،آه...               دل عالمی بسوزی

گل و سنگ و برگ را بین   به فغان و های هایی

 

 ز گلو و نای دریا          چه به گوش ابر گفتی؟

که سرشک آسمان و      سخن و حدیث مایی...

 

س. ع. نسیم

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 (*) عنوان «گل باغ آشنایی» زینت شعرهای بسیاری از شاعران است. اما در شعر و زبان فارسی، این عنوان را با شعر و تصنیف زیبای فخرالدین عراقی از شاعران نامی قرن هفتم می‌شناسیم:

 ز دو دیده خون فشانم  ز غمت شب جدایی

    چه کنم که هست این‌ها گل باغ آشنایی


برچسب‌ها: گل باغ آشنایی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸

لينك مطلب