یادداشت به یک دوست ــ سعید عبداللهی

یادداشت به یک دوست

سلام

با تشکر از یادداشت شما که من را شرمنده کردی.

به‌قول خودت بگذریم از تفاوت نظرها که چه بهتر اصلاً سراغ آن‌ها نرویم تا مشترکات‌مان را بیشتر کنیم و بیشتر به‌هم نزدیک باشیم.

من معتقدم دو نفر را هم نمی‌شود روی کره‌ی زمین یافت که مثل هم فکر کنند و نظر یکسان داشته باشند. این خوب است که دنیای انسانی این‌قدر تنوع فکر و نگرش درش هست؛ اما با این‌همه تفاوت‌ در نگرش و جهان‌بینی و عقاید، راه چاره برای هم‌زیستیِ انسانی چیست؟

راه حل من که حدود بیست سال است به آن رسیده‌ام این است که باید همه‌مان «اندیشه‌ی دموکراتیک» داشته باشیم تا این کره‌ی زمین بیشتر از این جهنم نشود. تنها با اندیشه‌ی دموکراتیک است که حق تفاوت دیگری با خودم را به‌رسمیت می‌شناسم و هیچ‌کس جای من را تنگ نمی‌کند، که برعکس، به دیگری هم نیازمند می‌شوم تا خودم کامل شوم. این‌طوری دنیای بهتری را در درون خودمان می‌سازیم و اگر ضریب اجتماعی و جهانی به آن بزنیم، این‌طوری تمام جنایت‌ها از زمین جمع می‌شوند.

مارگوت بیکل شاعر آلمانی قطعه‌ای قشنگ و عمیق دارد که شاملو ترجمه و دکلمه کرده:

«یکدیگر را می‌آزاریم

بی‌آن‌که بخواهیم.

شاید بهتر آن که

دست در دست یکدیگر نهیم

بی‌هیچ سخنی.»

*

اگر از من بپرسی چرا عمرت را گذاشتی در مبارزه با سلطه‌گری و تمامیت‌خواهیِ ایدئولوژیک و سیاسی، می‌گویم برای این‌که آزادی را تمرین کنم، بفهمم، فرهنگ آن را در خودم و پیرامونم و جامعه‌ام جاری کنم و به‌سهم خودم بتوانم «اندیشه‌ی دموکراتیک» را سرلوحه‌ی حل تمام مشکلات مزمن و تاریخیِ ایران کنم.

یکی از آن کبوترهای خوش‌خبر شرق، شما هستی که سال‌ها سال است به ‌سوی هدف مشترک برای ایران و مردمانش و آرمان مشترک انسانی پرواز می‌کند.

قربانت

سعید


برچسب‌ها: یادداشتهای روزانه, خانه دوست کجاست
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۳

لينك مطلب

یادگار آن سیاه بچگی ‌ها ـ س. ع. نسیم

یادگار آن سیاه بچگی‌ها

 می‌توان در برکه‌یی فریاد زد:

«راستی را من چه خوشبختم!»

فکر را باید توانستن

تا به دریا برد و پرسیدش:

«پشت دریاها جهانی هست؟»

          

دنیا

بی‌صدا نبود

ـ ما بی‌پنجره ماندیم!

 

گل‌ها نفسردند

ـ ما قطعنامه‌ی باران نخواندیم!

 

ستاره‌ها نشکستند

ـ ما شبنامه‌های نور را پناه نبودیم!

 

زندگی

ـ شاید ـ

خالی نبود

ـ ما آینه‌ها را از خود پر کردیم!

 

دنبال هستی

نسیمی جنبید

برگی ورق خورد

کودک تاریخ

              خود را تکاند

ـ ما معتاد باورهایمان بودیم...!

 

کم عشق نورزیدیم!

بپرس: هستی ربوده‌مان کجاست؟

 

(امضا: ماهی دلتنگ کوچک

 یادگار آن سیاه بچگی‌ها )

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: ترانه های زندگی, خانه دوست کجاست, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

خانه دوست کجاست؟ ـ سهراب سپهری

ـ خانه‌ی دوست کجاست؟

ـ در صمیمیت سیال فضا

کوچه ـ باغی که در آن

 عشق به اندازه‌ی پرهای صداقت جاری‌ست‌...

 

 سهراب سپهری


برچسب‌ها: خانه دوست کجاست, سهراب سپهری, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب