ای شعر! ای طلسم طالع من! ــ نادر نادرپور

ای شعر! ای طلسم طالع من!

 

نادر نادرپور

 

ای شعر! ای طلسم سیاهی که سرنوشت

عمر مرا به رشته‌ی جادویی تو بست

گفتم تو را رها کنم و زندگی کنم

اما چه توبه‌ها که درین آرزو شکست

 

گویی مرا برای تو زادند و آسمان

دیگر تو را نخواست که از من جدا کند

دیگر غمش نبود که چون ناله برکشم

گوش گران به ناله‌ی من آشنا کند

 

سوگند من به تَرک تو بشکست بارها

اما طلسم طالع من ناشکسته ماند

ای شعر، ای طلسم کهن، ای طلسم شوم!

پای من ای دریغ، به دام تو بسته ماند

 

اکنون درین نشیب بلاخیز عمر من

کز زندگی به جانب مرگم کشیده است

دیگر مرا امید رها کردن تو نیست

زیرا که هرچه بود، به پایان رسیده است

 

تنها تویی که در خم این راه پرهراس

خواهم تو را به ناله‌ی خویش آشنا کنم

دیگر تو آن طلسم نیی، سایه‌ی منی

آخر چگونه سایه‌ی خود را رها کنم!

 

تهران ـ ۱۴ فروردین‌ ۱۳۳۴


برچسب‌ها: نادر نادرپور, شعر معاصر ایران, شعر چیست
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۰

لينك مطلب

یادواره نادر نادرپور

۲۹ بهمن‌

یادواره‌ی  نادر نادرپور  

 

آیینه‌های تجربه

زنگار خورده‌اند

بایدکه راه و رسم معیشت را

از کودکان خویش بیاموزیم.

 

ما

نان به نرخ خون جگر خوردیم

زیرا که

         نرخ روز ندانستیم !

 

🖌 نادر نادرپور


برچسب‌ها: نادر نادرپور, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

ستاره دور ـ نادر نادرپور

ستاره دور

من باد نیستم

اما همیشه تشنه‌ی فریاد بوده‌ام.

 

دیوار نیستم

اما اسیر پنجه‌ی بیداد بوده‌ام.

 

نقشی درون آینه‌ی سرد نیستم

زیرا هرآنچه هستم،

بی‌درد نیستم.

 

اینان به ناله‌ی آتش

 درد نهفته را

خاموش می‌کنند وْ

فراموش می‌کنند؛

اما من آن ستاره‌ی دورم که آب‌ها

خونابه‌های چشم مرا نوش می‌کنند!

 

      نادر نادرپور


برچسب‌ها: نادر نادرپور, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب