خستی ــ سعید عبداللهی (س. ع. نسیم)

خستی[۱]

*

سعید عبداللهی (س. ع. نسیم)

*

در خستیِ هستی

نشکستی.

زاد عمر گرانت

سوخت‌بار آزادی.

لطیف جان و حریر مهرت

بوسه‌گاه آزادی.

شکیب فراقت

شهیق[۲] هوایت

عیار آزادی.

*

آه

دریغا!

حسرتا!

کز فهم آزادی

برگ‌وباری نیافتی!

*

۲۳ آبان ۱۴۰۴

*

[۱] خستی: از مصدر خستن، مجروح کردن، آسیب رساندن.

[۲] شهیق: تنفس کردن.


برچسب‌ها: آزادی, فرهنگ آزادی, فرهنگ‌سازی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۴

لينك مطلب

روح‌القوانین ـــ مونتسکیو

روح‌القوانین

*

«روح القوانين (ruhol.qavanin) عنوان ترجمه‌ی فارسی، تهران ۱۳۲۲ ه.ش، اثر معروف مونتسکیو. در فلسفه‌ی سیاسی، نام اصلی کتاب (ل / اسپری د لوا lesprit de la) است و آن نخست، سال ۱۷۴۸ در ژنو به چاپ رسید و در مدت ۲ سال، ۲۲ بار طبع شد.

در این کتاب مونتسکیو انواع حکومت‌هایی را که در تاریخ پدید آمده است، مورد بحث قرار می‌دهد و روابط بین قوانین انسانی و رسوم و عادات و قوانین طبیعت را بررسی می‌کند.

مونتسکیو می‌گوید که ستمگری ناشی از جمع آمدن قدرت است در دست یک فرد؛ چنان‌که در آن زمان در سلطنت لوئی پانزدهم چنین بود.

وی معتقد است که آزادی سیاسی فقط وقتی به‌وجود می‌آید و محفوظ می‌ماند که قوای اجرائیه و مقننه و قضائیه از هم تفکیک شوند. به‌این طریق هر یک از این قوا، سایرین را تعدیل می‌کند و درنتیجه،آزادی حاصل می‌شود.

کتاب روح القوانین یکی از مؤثرترین آثار فرانسویِ دوره‌ی روشنگری بوده است و نه فقط در نزد فرانسویان رواج تمام یافت، بلکه انگلیسی‌ها و مهاجرنشینان امریکا با حرص و ولع تمام آن را می‌خواندند. لهذا می‌توان گفت که این کتاب در متشكل ساختن عواملی که سرانجام منجر به انقلاب امریکا و انقلاب فرانسه شد، مؤثر بود.»

*

(از دایرة‌المعارف فارسی، به‌سرپرستی غلامحسین مصاحب، جلد اول، ص ۱۱۱۵)


برچسب‌ها: روح القوانین, مونتسکیو, تفکیک سه قوه, آزادی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۴

لينك مطلب

تپش فرعون ـــ س. ع. نسیم

تپش فرعون

*

س. ع. نسیم

*

انکار زیبایی

نابیناییِ خرد.

انکار دانایی

شقاوت جهل.

انکار تمنای آزادی

تپش فرعون در سینه‌ات.

*

۳۱ مرداد ۱۴۰۲


برچسب‌ها: آزادی, اختیار, آگاهی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲

لينك مطلب

نواچنگ و زنگ قافله ـــ س. ع. نسیم

نواچنگ و زنگ قافله

*

س. ع. نسیم

*

به همین‌ها زنده‌ام

به همین شعر که صدایم کند

به همین ساز که بیدارم.

به همین تکاپو که آزادی

در جانم بیفکند.

به همین رفتن‌

به همین آمدن‌

که خیالین‌ات بر دروازه می‌کوبد

تا عقربه‌ها از خورشید

تمنا ‌کنند برآید.

*

به همین دریای زندگی که موج‌های مرگش را شکستم

و در مصب بازپسین‌اش

جز «آزادی»

نامی نخواندم.

*

همین‌ها سوگندم دادند

تا زهار زمین

ریشه‌ام داد

و بچه‌های اعماق‌اش

نگهم داشتند...

*

دیری و دوری‌ست

آرشه‌های بیدارباش قافله‌یی چنین

هر سپیده

نواچنگ و زنگ می‌زنند؛

خیالین‌ات بر دروازه‌ی زمان ایستاده

چشم‌دار رسیدنم...

*

۲۷ شهریور ۱۴۰۲


برچسب‌ها: چنگ, نوا, آزادی, عاشقانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲

لينك مطلب

«شعور سیاسی» چیست؟ ــ سعید عبداللهی

«شعور سیاسی» چیست؟

*

سعید عبداللهی

*

سه معیار رقم خوردن سرنوشتی نیک یا بد

تجربیات تاریخی در علل تداوم دیکتاتوری‌های موروثی در ایران،‌ تأکید می‌کنند که مبنای «شعور سیاسی» می‌تواند شامل چنین مفاهیمی باشد:

۱ ــ تشخیص «منافع ملی» شامل: هویت ملی / تمامیت ارضی / نفی سلطه‌ی یک گروه بر آحاد مردم / فرصت‌های برابر سیاسی، اقتصادی، آموزشی، فرهنگی، علمی و ورزشی برای همگان / برابری زن و مرد / پاس‌داشتن زبان / حفظ میراث ملی و تاریخی / دوری جستن از تعرض سیاسی و جغرافیایی به ملک و اقلیم و سرزمینی دیگر.

۲ ــ تشخیص تضاد اصلی سیاسی ــ اجتماعی ــ فرهنگی که مانع عمده‌ی تأمین منافع ملی است.

۳ ــ تشخیص ضرورت آزادی، دموکراسی و برابری و تقدم آن‌ها بر هرگونه گرایش مذهبی و غیر مذهبی و منافع شخصی، گروهی و دولتی.

*

دانای کل یا هوشمند؟

آیا داشتن این سه شاخص «شعور سیاسی»، الزاماً دانش فراوان آکادمیک و کلاسیک و رسانه‌یی می‌‌خواهد؟

فرق اسپارتاکوس با کراسوس چه بود؟

فرق امیرکبیر و ستارخان با پادشاهان قاجار و ملازمان دربارشان چه بود؟

از این نمونه‌ها در تاریخ جهان و ایران و هم‌اکنون بسیار است.

*

چند ویژگی «شعور سیاسی»

دارنده‌ی «شعور سیاسی» ابن‌الوقت نیست. با جریان تبلیغات چشم‌پرکن مجازی، سرد و گرم نمی‌شود. اهل ابتذال پوپولیسم فالووری نیست.

دارنده‌ی «شعور سیاسی» برگ‌های بازی اتاق فکر دیکتاتور را تشخیص می‌دهد و هرگز روی میز آن بازی نمی‌کند. با طولانی شدن مبارزه و پیچ‌وخم‌های ناگزیرِ درگیر شدن با دسیسه‌های پیش رو، هوشمندتر می‌شود.

دارنده‌ی «شعور سیاسی» همواره جریانات امروز را با چشم‌انداز و نتایج احتمالی آن‌ها در آینده، می‌سنجد. در این سنجش، همواره «منافع ملی ایران» را مد نظر دارد.

دارنده‌ی «شعور سیاسی» می‌خواهد شناسنامه‌ی سرنوشت ایران را از امضاگذاری چرخه‌ی فاسد دیکتاتوری‌های موروثی به‌درآورد تا کلمات آزاد شوند، فکرها بالغ شوند، دیدگان بینا گردند، سیاست در ایران «باشعور» شود تا ایرانی از لای چرخ‌دنده‌های سده‌ها و دهه‌ها چرخه‌ی فاسد دیکتاتوری خلاص شود، نفس تازه کند، خود را بیابد که ایران، ایران گردد.


برچسب‌ها: شعور سیاسی, فرهنگ‌سازی, آزادی, توتالیتاریسم
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲

لينك مطلب

خواهرم؛ بهار زمین ــ سعید عبداللهی (س. ع. نسیم)

خواهرم؛ بهار زمین

*

سعید عبداللهی(س. ع. نسیم)

*

خواهرم

***** رعنای استقامت.

خواهرم

***** فخرای سخاوت.

خواهرم

***** وقار کرامت.

خواهرم

***** بهار زمین

***** به خشکسال اصالت.

*

۸ اسفند ۱۴۰۱


برچسب‌ها: زنان و برابری, آزادی, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱

لينك مطلب

الفبا كشتن نداره! ــ س. ع. نسیم

الفبا كشتن نداره!

س. ع. نسیم

قناری توی قفس به بند كشیدن نداره

اسیر قلعه‌های مرگ به جوخه بستن نداره

تداعی آزادی و نوشتن الفباهاش

ضربدر خون كشیدن و الفبا كشتن نداره

به فكر آزادی باش و به عشق او قلم بزن

ارثیه‌ی الفباهاش زوال و مردن نداره

دیو كدوم كیش بد بركت سفره‌ها رو برد؟

سفره‌ی عشق و خون دل سارق رهزن نداره


برچسب‌ها: الفبا, آزادی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۱

لينك مطلب

۸ مارس روز جهانی زن همایون باد

   ۸ مارس  روز جهانی زن همایون باد

 

دست‌یابیِ زنان به حقوق حقه‌ی انسانی‌شان از پیِ پایداری و روشنگری‌شان برای رساندن جامعه‌ی بشری به مدنیت شایسته‌‌اش، اکنون بیش از همیشه در دسترس است.

 

اکنون آگاهی زنان به منشور حقوق بشر، به حقوق مدنی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و به نقش‌شان در ایجاد جامعه‌یی با حقوق و جایگاه برابر، یکی از مهم‌ترین انقلاب‌های ناگزیر و تحولات در تقدیر در همه‌ی کشورها ــ به‌طور خاص ایران ــ شده است.

 

اکنون پیام زنان به تاریخ نابرابری، اجبار، تحمیل، استثمار و بهره‌کشی این است: زنان دیگر تسلیم نمی‌شوند!

عشق از نفس گرم شما تازه کند جان

خورشید شما، مام شما، بام شمایید


 ایام به فردای شما باد همایون


برچسب‌ها: روز جهانی زن, برابری, آزادی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۰

لينك مطلب

من بد ــ س. ع. نسیم

مـنِ بـد

 

با یاد دکتر محمد مصدق و پیشگامان آزادی

 

          س. ع. نسیم

          

راه دیكتاتور شدن، نابلدم

 تُـو نگاه دیكتاتور، خیلی بدم

 

منِ بد، پرستوی عمر زمین

 بالِ آزادی زدم، فقط همین!

 

منِ بد، درِ سپیده می‌زنم

گولّه‌های شب ولی تو سینه‌ام

 

  منِ بد، یه عشق تنها و غمین

رنج یك هزاره با اسمم عجین

 

قاطی راه تو خون منِ بد

توی خون تو جنون منِ بد

 

منِ بد، قصه‌ی تو...ایران‌زمین!

عشق یک هزاره با اسمم عجین...


برچسب‌ها: مصدق, آزادی, مشروطیت
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۰

لينك مطلب

یادواره‌ی دکتر محمد مصدق

۱۴ اسفند

  یادواره‌ی دکتر  محمد مصدق  🌹

               

 مصدق امیدی نو در افق آینده‌ی ایران بود.

او می‌توانست تابلوهای تکراری نقش و نگار یافته با امیران و سلاطین جامعه‌ی سنتی ما را برگرداند تا این ملت روی دیگری از تابلو حیات خود را تجربه کند؛

اما کودتا و نخبه‌کشیِ سیاسی و فرهنگی، آن افق در انتظار را تا چند صباحي پاک کرد و بوف کورهای قرون وسطایی را در کمين بامدادان استقلال و آزادی ايران‌زمين، بر لب بام اين کشور نشاند.

 از پس پایداری‌ها در برابر ارتجاع و دیکتاتوری و روشنگری در ضرورت آزادی و دموکراسی، آرمان تاریخیِ مصدق در افق روشن ایران‌زمین پویا و زنده و جاری‌ست.

یاد و راهش با درخشش ستارگان دنباله‌دار آزادی تا همیشه گرامی است...


برچسب‌ها: مصدق, آزادی, هوبت ملی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۰

لينك مطلب

بکتاش آبتین؛ گذار از تفسیر به تغییر

بکتاش آبتین؛ گذار از تفسیر به تغییر

 

«بیهوده دنبال من می‌گردی؛

من

    روی پاهای تو ایستاده‌ام.» (بکتاش آبتین)

 

نگاه و تأمل در یک تصویر از بکتاش آبتین کافی‌ست تا ریشه‌های عمیق هماوردی روشنفکر متعهد را با دیکتاتوری ولایی دریافت: بکتاش با کتابی در دست و زنجیر استبداد بر پای. با این تصویر به چند قرن پیش می‌رویم و برمی‌گردیم.

 

تا اواسط قرن نوزدهم میلادی، قرن‌ها بود که فلاسفه در کار تفسیر جهان و کنکاش در زوایای مفهوم هستی و تعریف انسان بودند. کارل مارکس از پس قرن‌ها تفسیر و تأویل فلاسفه، عبارتی کوتاه ولی عمیق و راهگشا را پیش پای فلسفة علمی و فلاسفة اجتماعی گذاشت و گفت: «تفسیر جهان کافی‌ست؛ اکنون باید جهان را تغییر داد».

اگر این عبارت مارکس را حد فاصل بین روشنفکر مفسر و روشنفکر متعهد در نظر بگیریم، بکتاش آبتین مسیری از تفسیر تا تغییر را پیمود.

 

بی‌آن‌که بخواهیم در زندگی اجتماعی، هنری و ادبی وی کنکاش کنیم که سیر او از مفسر بودن تا متعهد شدن را دریابیم، خود او در چند عبارت که نگاهی به تاریخ معاصر ایران داشته است، گذار از تفسیر به تغییر را شرح می‌دهد. بکتاش آبتین با پیوند دادن دیدگاهش با ضرورت اکنون جامعه‌ی ایران، روی اصلی‌ترین «حلقة مفقود معاصر» میهن‌مان انگشت تأکید گذاشته است. دقت کنید:

«وضعیت جامعة معاصر ما اینه که ما امروز به‌اندازة کافی شاعر خوب داریم، فیلم‌ساز خوب داریم، هنرمند خوب داریم. چیزی که کم داریم اینه که یه ‌سری آدم وایستن مبارزه کنن؛ یه سری آدم وایستن حق‌شونو بخوان؛ یه سری آدم وایستن و پایداری کنن، پایمردی کنن. فضیلت مبارزه و پایداری و پایمردی، حقلة مفقودة معاصر کشور منه. بدین ترتیب دوست دارم که همین امروز در جوانی، با اقتدار، جان شیرینم را فدا کنم...».

 

بکتاش آبتین دلاوری را با پرتو پرفروغ روشنگری و رسالت و تعهد روشنفکری برای تغییر بزرگ سیاسی و اجتماعی درآمیخت.

بکتاش آبتین دْردانه‌های رخشان و روشنگر راه ایران آزاد فردا را از صافی شعر عبور داده است. در این عبور است که او به‌عنوان یک هنرمند و روشنفکر متعهد، نخست از قفس بختک دیکتاتوری و سلطة رعب آن بیرون جسته و سپس تمامیت قفس این ظلام مسلط را به سخره می‌گیرد و با کشف قدرت و توان خویش، خود را رها از زنجیرهای عبودیت و بردگیِ ظلام رعب حس می‌کند:  

«حتی در قفس

                      آزادم.

چگونه می‌شود در من ایستاد؟

چگونه می‌‌شود

به من فرمان ایست داد؟» (بکتاش آبتین)

 

 بکتاش در این متوقف نشدن، در این شکستن قفس و نافرمانی از «ایست» استبداد، تکیه‌گاهی به عظمت عشق یک «وطن» دارد. وطنی که روح شاعر در دهانة باز زخم‌هایش، زخم‌آجین است و «سوختگی‌هایش بلاتکلیف»:

«وطنم بوی عرق می‌دهد

بوی کار در مزارع انگور.

جنگ

       زمین‌های مرا شخم زد

و در پاهای کودکانم

مین‌های زیادی

از خواب پریده‌اند.

 

وطنم بوی بنزین می‌دهد

بوی سوختن در جاده‌های بلاتکلیف...».

 

زلال نگاه، طراوت روح حساس و تعهد دردشناس بکتاش آبتین با روح مجروح و عواطف و نیازهای تاریخیِ سرکوب‌شدة مردم ایران پیوندی مسؤلیت‌شناس داشت. یگانگی با این پیوند، هر پویندة صمیمی و وفادار به آرمان آزادی را زبانی عاشقانه می‌دهد تا با آن، پیوند با محبوب آزادی ـ به‌عنوان نیاز تاریخیِ ایران ـ را چنان وصف کند که «هیچ رد پایی» از «خود» نباشد:

«بیهوده دنبال من می‌گردی؛

از من

      هیچ رد پایی نمی‌بینی.

من

    روی پاهای تو ایستاده‌ام.» (بکتاش آبتین)


برچسب‌ها: بکتاش آبتین, آزادی, تاریخ معاصر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰

لينك مطلب

سقف آزادی ــ فئودور داستایوفسکی

سقف آزادی رابطه‌ مستقیم با قامت فکری مردمان دارد.

در جامعه‌یی که قامت تفکر و همت مردم کوتاه باشد، سقف آزادی هم به همان نسبت کوتاه می‌شود.

وقتی سقف کوتاه باشد، آدم‌های بزرگ سرشان آن‌قدر به سقف می‌خورد که حذف می‌شوند، آدم‌های کوتوله اما راحت جولان می‌دهند.

مردم عوام هم برای بقا، آن‌قدر سرشان را خم می‌کنند که کوتوله می‌شوند و سقف‌ها پایین و پایین‌تر می‌آید و مردم بیشتر و بیشتر قوز می‌کنند تا این‌که کمر خم می‌شود و دیگر نمی‌توانند قد راست کنند.

 

📘 از کتاب «بیچارگان»

نوشته: فئودور داستایوفسکی


برچسب‌ها: داستایوفسکی, مسخ, آزادی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰

لينك مطلب

گرامی باد سالروز جنبش مشروطیت ـــ سعید عبداللهی

۱۴ مرداد

گرامی باد سالروز جنبش مشروطیت  

 

 سعید عبداللهی

ای هوای تازه ! ای آزادی !

 نفسِ خجسته ! ای آزادی !

هستی‌ام روایت دیدن تو 

زنده‌ام برای فهمیدن تو

 ارمغان سیاسی ـ اجتماعی مشروطیت، تولد کلمه «آزادی» بود. همان قناری همیشه بر لب جوی با دشنه‌یی بر گلویش. همان پرنده‌ی بی قرار در فلک و سپهر میهن ما. پر پروازی بال گرفته از کوچه‌ های تبریز؛ پریده از جنگل‌های شمال و نشسته بر شانه‌ی میرزا؛ برخاسته از صخره‌‌های یخین و آشیان کرده در سینه‌ی‌ مصدق.

پرندة آزادی به تجسد و سکون تن نداد، پر پرواز رؤیا و آرزوی ملتی گشت و تخم‌ها گذاشت... و شد نسل پرواز که مغلوب قرق آسمان و اریکه‌ی کرکس‌ها نگشت تا هرگز بر شانه و بر دست هیچ ابلیسی ننشیند.

 فکر مشروطیت در ایران، مولود تحول بزرگ در اروپای قرن ۱۹ و ۲۰بود. آن تحول نیز فرزند خلف انقلاب کبیر فرانسه بود؛ انقلابی که مادر واژه‌ های «آزادی» و «جمهوری» در فرهنگ و فکر و ادبیات جهان گردید. و کیست نداند که سرچشمه و آبشخور اندیشه‌ی انقلاب کبیر فرانسه، به نیاکان تاریخی‌اش در جنبش «رنسانس» قرن ۱۵ و ۱۶  اروپا می‌رسد. جنبشی که آغاز و انجام آن را هر ایرانی باید بخواند و بداند...چرا که ما و میهن‌مان نیز در آستانه‌ی‌ رنسانسی بزرگ و سرنوشت ساز هستیم.

از مشروطیت، میراث ادبی و موسیقی هم داریم. با مشروطیت بود که چگونگی بیان مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با زبان جدیدی در كتاب‌های قصه، رمان و شعر و موسیقی ظهور و قوام یافت. زبانی كه همخوان، همراه و منطبق با زبان جامعه شد. این همزبانی كه در انواع هنر نطفه بست، توانست ادبیات و شعر نو را از سایه‌ی ادبیات و شعر كلاسیك هزار ساله‌ی ایران  بیرون بیاورد، از آب و گل درش آورد و به میان نسل پیشرو و جوان ببرد تا هنر و ادبیات و موسیقی و «شعر» به‌قول احمد شاملو »حربه‌ی خلق» گردند...

ای هوای تازه ! ای آزادی !           نفسِ خجسته ! ای آزادی !

روز آفرینش كلام عشق               اسم تو نوشته شد به نام عشق

هستی‌ام روایت دیدن تو                     زنده‌ام برای فهمیدن تو

  ای گلوی خونی قمری شعر            ای ترانه‌ی شقایق عمری شعر 

تو رو تُو نم‌نم بارون می‌بینم          روی سنگفرش خیابون می‌بینم

جلوه كن صورت محبوب وجود        حرف تو آیه‌ی بودن و نبود


برچسب‌ها: مشروطیت, آزادی, ایران جدید
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰

لينك مطلب

شکست شب‌باور ــ س. ع. نسیم

مونس تو حريم شرم 

غرور تو پيشه‌ی عشق

شكوهي از گيسوي برگ

جنگلي از ريشه‌ی عشق

 

زمان ــ غریو هول‌ها ــ

صاعقه در رگان تو

رد هزاره‌ی ‌سکوت

هیمنه‌ی زمان تو

 

باور بدكيش فريب

هميشه ديوار تو بود

شكست شب‌باوري از

گرگر ايثار تو بود...

 

  س. ع. نسیم


برچسب‌ها: زنان, آزادی, برابری
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰

لينك مطلب

سانسور، آزادی و تعهد اجتماعی هنر ــ اسماعیل خویی

سانسور، آزادی و تعهد اجتماعی هنر

 

زنده‌یاد اسماعیل خویی

 

هرچه سانسور بیشتر باشد، تعهد هنری بیشتر می‌شود؛ هرچه آزادی بیشتر باشد، تعهد هنری سبک‌تر می‌شود؛ تا جایی که اگر برسیم به آرمان آزادی ناب [آزادی همگان در پیوند با همه‌ی حقوق بشری] بسا که شاید هنر، تعهد سیاسی و اجتماعی نداشته باشد و فقط زایشی باشد برای زیبایی و عشق.


برچسب‌ها: اسماعیل خویی, هنر متعهد, سانسور, آزادی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۳ تیر ۱۴۰۰

لينك مطلب

ناجیِ خجسته! ای آزادی! ــ س. ع. نسیم

ناجیِ خجسته! ای آزادی!

 

ای هوای تازه ! ای آزادی !                نفسِ خجسته ! ای آزادی !

روز آفرینش كلام عشق                  اسم تو نوشته شد به نام عشق

تو رو تُـو آینه‌های تُـو به تُـو                     ابدیتی می‌بینم روبه‌رو

تو رو تو  نم‌نم بارون می‌بینم           روی سنگفرش خیابون می‌بینم

روی سینه‌های سرخ عاشقی                    حرفای ستاره با شقایقی

تو گلوی خونی قمری شعر                 رو لب ترانه‌ی عمری شعر

اسمتو رو سنگ خورشید می‌كَـنَـم        تا ابـد به دور دنیا می‌دوم

هستی‌ام روایت دیدن تو                         زنده‌ام برای فهمیدن تو

جلوه كن صورت محبوب وجود       حرف تو آیـه‌ی بودن و نبود

ناجی خجسته‌ی خاك اسیر                ای طلایه، ای طلوعِ ناگزیر

ای هوای تازه ! ای آزادی !                 نفسِ خجسته ! ای آزادی !

 

 س. ع. نسیم


برچسب‌ها: آزادی, خجسته آزادی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۹

لينك مطلب

آزادی؛ الماس سپهر جهان ــ س. ع. نسیم

الماس سپهر این جهان آزادی‌ست

در پردة جان، شوق نهان آزادی‌ست

نای گل سرخ و نی‌نوای ما را

فریاد و ندای جاودان آزادی‌ست

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: آزادی, آفرینش, فرهنگ آزادی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹

لينك مطلب

می‌خواهمت از نای سنگ   بازآوری نسرین و رنگ ـ س. ع. نسیم

می‌خواهمت از نای سنگ

 بازآوری نسرین و رنگ

تا چشم خود وا می‌کنم             خود را تماشا می‌کنم،

هستي‌م بر كفر سجود                  «بود»يم بر «دار» نبود

از چیست واويلاي من؟            این شیون و  ای وای من؟

اي داد از ای وای من!              از هوهوی بی های من

من کیستم، من کیستم؟            این مویه‌ها از چیستم؟

 

ـ این چاوش «نی» چیست این؟    شیدای کوی کیست این؟

ـ ني از سر «دار» آمده                 از كوي و بازار آمده

از نای‌های مرغ حق                 از مرگ‌ها برده سبق

از واله‌های  بی‌دیار                    از هدهدان بی‌مزار

 

ـ این «دار»ها از چیست این؟          نی بودن است و نیست این

این دور شدادیست این                  بیداد را آری‌ست این

این آدمی را چیست این؟              این‌جا چه انسانیست این؟

                                    

شب از کدامین سو رمد؟                خورشید ما کی می‌دمد؟

آن زهره تا سورم دهد                   هستي و مزمورم دهد

صبحی که «نی» از نای سنگ         بازآورد نسرین و رنگ

صبح اناالحق‌گوی عشق                  با هدهدان کوی عشق

صبحی که آزادی چنین                 رقص آورد شوق زمین...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: مثنوی, نیستان, آزادی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

چاوش جام جهان ـ س. ع. نسیم

چاوش جام جهان

پشت ابر آسمان امروز

لحظه‌هاي بارش

همه فكر سفرند:

سفر از حكمت سنگ

ـ عهد پارينه‌ی بتها و تبر ـ

سفر از خاطره‌هاي مفرغي

عصر چاله ـ گور سبزينه‌ي فكر 

سفر از عـهـد عتيق...

 

خيز!

بيدار شو از عهد زمستاني‌ها!

زان‌سوي پنجره‌ي عصر يخين

فرودين‌ رویيدست.

پشت ابر آسمان امروز

 خبري توفاني‌ست:

اينك عصر انفجار تخمك‌هاي فكر

عصر ارتش‌هاي «متن»

بارش فكر نور

سفر ثانيه تا مغز زمين

و فروريزش مرز فرهنگ

و فروريزش جغرافي خط و فاصله

و صداهاي شكست ديوار

و فروريزش بن‌بست نگاه...

 

چشم بردار از اين سنگ سكوت سنگين!

تندر ابر و هوا را بنگر

چاوش جام جهان را بشنو:

بر سر بوم و بر روز و شبت

«متن»ها می‌بارند

نورها مي‌گذرند

چينش آزادي‌ست...

سر از اين برف برآر!

پلك بزن!

عصر نو

پنجره را مي‌كوبد

پرده‌ها  را پس زن!

مثل باران

نهراس از ريزش!

 

پسِ پشت تندر ثانيه‌ها

لحظه‌ي باراني‌ست

رعد فكري پيداست...

چاوش جام جهان را بشنو...!

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: عصر نو, چاووش, آزادی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

آزادی ـ علی اکبر دهخدا

آزادی اندیشه، قلم، زبان، مجامع، شغل، منزل و غیره

موجب آبادی و عمران ممالک است.

 

علامه علی‌اکبر دهخدا  


برچسب‌ها: آزادی, عدالت اجتماعی, مقالات دهخدا
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

روز جهانی عدالت اجتماعی

بیستم فوریه ـ اول اسفند

روز جهانی عدالت اجتماعی

 

🌎 در جهان کنونی، گرامی‌داشت «عدالت اجتماعی»، آیین بزرگداشت یک رؤیا و آرزوی بشری‌ست که هنوز در عصر پسامدرن تکنولوژی و ارتباطات، تحقق نیافته است.

 

🔵 در میهن ما ایران هیچ نشانی از «عدالت اجتماعی» در زمینه‌ها‌ی اقتصاد، حقوق سیاسی و مدنی و شهروندی وجود نداشته و ندارد.

 

در میهن ما به‌دلیل موروثی بودن سلطه‌گریِ افکار عقب‌مانده، هیولای بی‌عدالتی بیداد می‌کند و گلوی سفره و سْمعه‌ی ایرانی در کام گرگ حریص فقر است!

 

«روز جهانی عدالت اجتماعی» را با امید به روشنگری، مبارزه، تکاپو و همبستگی برای تحقق  آرمان عدالت اجتماعی گرامی می‌داریم... 🌷 🌿


برچسب‌ها: آزادی, برابری, عدالت اجتماعی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

زنان در نبردند ـ س. ع. نسیم

«زنان در نبردند

هنوز به زندگی برنگشته‌اند.

 

خالکوبیِ مشق هزاره‌ها را

                            از تنم بردار!

برگرد از سکوت

مرا دوباره بنویس

مهیای دیگرم کن!

زنان در نبردند...».

 

ـ چنین گفت زندگی ...

 

سعنسیم

۸ مهر ۹۸


برچسب‌ها: زنان, آزادی, برابری
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۸

لينك مطلب

چنین گفت آزادی ـ س. ع. نسیم

«آسمان نگاهت را

کدام مشبک قیرین قاب گرفته است؟

رشته‌های  سْربین را

کدام بال‌هایی می‌گسلند؟»

ــ چنین گفت پرنده !

 

« نجوای کدام عشق

بال‌هایت را مجاب می‌کند؟

و کدام رؤیا

دلیری پروازت را؟»

ــ چنین گفت آزادی !

 

س. ع. نسیم

۲۹ شهریور ۹۸


برچسب‌ها: آزادی, پرواز را بخاطر بسپار
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸

لينك مطلب

ای واژه‌ی خجسته‌ی آزادی! ـ سیاوش کسرایی

ای واژه‌ی خجسته‌ی آزادی!

‏با این همه خطا

‏با این همه شکست که ما راست

‏آیا به عمر من تو تولد خواهی یافت؟

‏خواهی شکفت ای گل پنهان؟

‏خواهی نشست آیا روزی به شعر من؟

‏آیا تو پا به پای فرزندانم رشد خواهی داشت؟

 

‏ای دانه‌ی نهفته!

‏آیا درخت تو

‏روزی در این کویر به ما چتر می‌زند؟

سیاوش کسرایی


برچسب‌ها: سیاوش کسرایی, شعر معاصر ایران, آزادی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۸

لينك مطلب

چهاردهم مرداد  گرامی باد سالروز جنبش مشروطیت

۱۴ مرداد

گرامی باد سالروز جنبش مشروطیت

ای هوای تازه ! ای آزادی !      نفسِ خجسته ! ای آزادی !

هستی‌‌ام روایت دیدن تو              زنده‌ام برای فهمیدن تو

ارمغان سیاسی ـ اجتماعیِ مشروطیت، تولد کلمه «آزادی» بود. همان قناری همیشه بر لب جوی با دشنه‌یی بر گلویش. همان پرندة بی‌قرار در فلک و سپهر میهن ما. پرِ پروازی بال‌گرفته از کوچه‌های تبریز؛ پریده از جنگل‌های شمال و نشسته بر شانة میرزا؛ برخاسته از صخره‌های یخین و آشیان کرده در سینة‌ مصدق.

پرندة آزادی به تجسد و سکون تن نداد، پر پرواز رؤیا و آرزوی ملتی گشت و تخم‌ها گذاشت... و شد نسل پرواز که مغلوب قُرْق آسمان و اریکة کرکس‌ها نگشت تا هرگز بر شانه و بر دست هیچ ابلیسی ننشیند...اگر چه در مردادهای مکرر، در گرامیداشت هزاران فوج پرندگان آزادی هستیم که در مسلخ‌های سراسر ایران به صلیب کشیده شده‌اند...

فکر مشروطیت در ایران، مولود تحول بزرگ در اروپای قرن ۱۹ و ۲۰ بود. آن تحول نیز فرزند خلف انقلاب کبیر فرانسه بود؛ انقلابی که مادر واژه‌‌های «آزادی» و «جمهوری» در فرهنگ و فکر و ادبیات جهان گردید.

سرچشمه و آبشخور اندیشة انقلاب کبیر فرانسه، به نیاکان تاریخی‌اش در جنبش «رنسانس» قرن ۱۵ و ۱۶ اروپا می‌رسد. جنبشی که آغاز و انجام آن را هر ایرانی باید بخواند و بداند...چرا که میهن ما نیز در آستانة‌ رنسانسی بزرگ و سرنوشت‌ساز است...

از مشروطیت، میراث ادبی و موسیقی هم داریم. با مشروطیت بود که چگونگی بیان مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با زبان جدیدی در كتاب‌های قصه، رمان و شعر و موسیقی ظهور و قوام یافت. زبانی كه همخوان، همراه و منطبق با زبان جامعه شد. این همزبانی كه در انواع هنر نطفه بست، توانست ادبیات و شعر نو را از سایه‌ی ادبیات و شعر كلاسیك هزار سالة ایران  بیرون بیاورد، از آب و گل درش آورد و به میان نسل پیشرو و جوان ببرد تا هنر و ادبیات و موسیقی و «شعر، حربة خلق» گردند...

ای هوای تازه ! ای آزادی !    نفسِ خجسته ! ای آزادی !

روز آفرینش كلام عشق    اسم تو نوشته شد به نام عشق

تو رو تُـو آینه‌های تُـو به تُـو        ابدیتی می‌بینم روبه‌رو

 تو رو تُو  نم‌نم بارون می‌بینم   روی سنگفرش خیابون می‌بینم

روی سینه‌های سرخ عاشقی     حرفای ستاره با شقایقی

 تُو گلوی خونیِ قمریِ شعر      رو لب ترانه‌ی عمریِ شعر

اسمتو رو سنگ خورشید می‌كَـنَـم   تا ابـد به دور دنیا می‌دوم

              هستی‌ام روایت دیدن تو        زنده‌ام برای فهمیدن تو             

جلوه كن صورت محبوب وجود   حرف تو آیـه‌ی بودن و نبود

ناجی خجسته‌ی خاك اسیر         ای طلایه، ای طلوعِ ناگزیر...

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: تاریخ معاصر ایران, مشروطیت, آزادی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

کتابی زیر خوشه های چهار فصل ـ س. ع. نسیم

خانوار و تبارم

حوصله‌های چارفصل‌اند:

شكوفه‌بْن ناگزیر بهارزاد

كشتكار خوشه‌های آفتاب‌بْن تابستان

كتابی زیر گردوبْن پاییز

قطره خونی لب بیدبْن زمستان.

 

خانوار و تبارم

در استوای توفان وْ

                   اضطراب دختران شرق‌اند

در نصف‌النهار نور وْ

                       بچه‌های اعماق

با برگ‌های پرپر آزادی...

 

شاد و غم‌پرورد شقایق را

با فرودین و آفتاب و كتاب و خون

جیره‌ی عمر كردن وْ

آزادی پروردن؛

تا گاه كه اندیشه

                   تخم ‌ریزد...

 

خانوار و تبار عشق‌هایم

در چهار راه جهان گرد ‌می‌آیند

تا من با رشد واژه‌ها بالغ ‌شوم

و به جشن تخم‌گذاری الفباهایشان بروم...

 

سعنسیم


برچسب‌ها: چهار فصل, آزادی, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

جهان سوم ـ سعاد الصباح

جهان سوم

«چون عشق نزد ما

احساسی درجه سه است

و زن

شهروندی درجه سه

و کتاب‌های شعر

کتابهايی درجه سه‌،

به همين خاطر

 ما را

مردم جهان سوم می‌نامند»!

 

🖌 سعاد الصباح


برچسب‌ها: جهان سوم, شعر جهان, آزادی, برابری
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸

لينك مطلب

تو را پنداشتن زیباست ـ س. ع. نسیم

تماشای جهان سخت است

تو را پنداشتن

                زیباست!

تو را در ناگهانی‌های دیدن،

                    ناگهان زیباست!

 

در این غارتکده ـ گیتی

تماشای جهان سخت است؛

تو را

به لبخندی ضیافت چیدن از یادت

چه پنداری‌ست زیباپوش

جه دریایی‌ست ماهیگرد...

 

تماشای جهان سخت است

تو را پنداشتن زیباست...

 

 س. ع. نسیم


برچسب‌ها: صلح, آزادی, برابری, عاشقانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۸

لينك مطلب

واسه یک فاصله از تو کم شدن ـ س. ع. نسیم

من به اندازه‌ی یك تاب شقایق در باد

لحظه‌ی عشق تو رو می‌لرزم.

واسه یك فاصله از تو كم شدن

 پْلای رنگین كمونو می‌دوم.

واسه پیدا كردن رد گلای سرخ تو  

زیر حجم  آسمون خط می‌كشم.

 

واسه‌ی رسیدن به قله‌های اسم تو

تا سر كوه الفبا می‌دوم

و هنوز

واسه‌ی دیدن واژه‌های شعر تو

یه الفبا كم دارم...

 

اگه سخته تو رو دیدن

اگه دوره این رسیدن

من چقـدر دوست دارم

ـ و دلم می‌خواهد ـ

كه به اندازه‌ی یك جرعه از این شوق

و به اندازه‌ی عمر یک عشق

ـ قد یه جرعه‌ی خیس

و كفی لمس عطش ـ

از لبای اقیانوس تو

                    فكر بردارم... 

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: آزادی, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۸

لينك مطلب

قلب دنیا را کی کشته؟ ـ س. ع. نسیم

قلب دنیا رو كی كشته؟

 

«حیات ما

سهم تو از لذّت كشتار قصّابانه بود»

(احمد شاملو، حدیث بی‌قراری ماهان)

 

از كجا وا می‌شه این شب       پرده‌ها كجا می‌افتن؟

چشمای ندیده خورشید         تو كدوم شبونه خفتن؟

 

از كجا می‌شكنه این شب   رمز این قفلو كی خونده؟

زندگی كدوم ورِ این              شبِ بی سپیده مونده؟

 

مهتاب شبو كی برده                   كه دل ستاره تنگه؟

قلب دنیا رو كی كشته       كه به جاش انگاری سنگه؟

 

تو  كدوم جام جهان‌بین           می‌شه دنیا رو خبر كرد؟

با كدوم غزل‌ستاره           می‌شه این شبو سحر كرد؟

 

چه سفرنامه‌ی سرخی            ـ نه خیال و نه فسانه ـ

چه جوری می‌شه اونو خوند؟       بی‌كتاب و بی‌ترانه؟

***

از عمیقِ این بلندٍ                 شبِ تلخِ زنده‌گوری

چشماتو بده به چشمام     ای كه از طلوع و نوری !

 

قلب سربیِ فلزّی                توی هر ثانیه لرزید

توی تیك‌تاك كدوم قرن   می‌شه عاقبت تو رو دید؟

 

رو پل عبور از این شب             چشم به راه قدماتم

بعدِ صد هزار و یك شب          چشم به اعجاز نگاتم

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: آزادی, عاشقانه, ترانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

شهرآشوب ـ س. ع. نسیم

شهرًآشوب

 

آزادیِ معبود من ای جانٍ جهان!

معشوقة گمگشته و محبوبِ نهان

ای عشق همیشه شهرًآشوب زمان

یاد تو مدام می‌کشد پنجه به جان...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: آزادی, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

در جست‌وجوی تو ـ س. ع. نسیم

در جست‌وجوی تو

 

به جست‌وجوی تو

              در چكامه‌های ورق زمین دویدند

به جست‌وجوی تو

           با موسیقی تارهای زمان سفر کردند

به جست‌وجوی تو

          از پلك‌های خاطره باریدند

به جست‌وجوی تو

با نیایش نامت

زندگی را ستایش كردند

ـ و پاكی را و روشنایی را ـ

و همه‌عمر

 با مرگ

رفیق و همدوش بودن

نان و نمك خوردن

             سر بر یك بالین نهادن...

 

خواهرانت ـ بركت زمین و زندگی ـ

پناهت دادند

بر پای‌آبله‌هایت

                    گیسو افشاندند

 رنج‌ها و سكوتشان را بر كف فشردند

 گریستند

 تبسم گستردند

عشق افشاندند و

                  تركت نگفتند...

 

در جست‌وجوی تو

ستیزنده با كفر جلادان فاصله

و زیبا شدن

               با دلیریِ آزادی...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: آزادی, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

جام ـ س. ع. نسیم

 جـام

 دوری كه می‌گرده این جام

دست به دست، حاكم به حاكم

می‌سپرن تكلیف ما رو

یك به یك، ناظم به ناظم

اونایی كه پشت پرده

نقشه‌ی نظمو كشیدن

سفره‌ی فقر ماها رو

چه منظّمانه چیدن

اونایی كه دور قابو     با گماشته‌ها می‌چینن

خواب نظم دادن ما رو، بی سر و صدا می‌بینن

سهم اونا جام قدرت، سهم ما جام شكسته

بازی می‌دن ما رو پیشِ پرده‌ی همیشه بسته

 

خوب و بد نداره این نظم

همه یك قماش و كرباس

آخرین سكانس این فیلم

تیغِ داسِ و تنِ یـاس

كی نشوند این بوف كور رو  رو لب خونی این بوم

كه گرفتاریم همیشه  توی یك مثلث شوم

یك طرف قدرت مطلق ـ پشت به عرش كبریایی ـ

یك طرف دروغ و جهل و یك طرف نظم ریایی

 

نوبتی نیست واسه‌ی عشق

 نمی‌شه آزادی فرصت

اگه نشكنیم من و تو

جـام این طلسم قدرت!

 

🖌  س. ع. نسیم


برچسب‌ها: آزادی, همبستگی, شعر اعتراضی, ترانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

رباعی ـ س. ع. نسیم

آن صبح خجسته‌فام آزادی کو؟

آن شوق جهان به‌نام آزادی کو؟

آن دم که نهد صید به راه من و تو

افتیم به تور و دام آزادی...کو؟

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: آزادی, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۸

لينك مطلب

آزادی ! همیشه دوست دارمت ـ س. ع. نسیم

زمین مباد خالی از شمیم تو

زمین مباد خالی از هوای تو

و آسمان تهی مباد

 از این فرود و اوج عاشقانه‌ی صدا...

 

دلم همیشه با تو باد

همیشه دوست دارمت...

 

سعنسیم


برچسب‌ها: آزادی, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۸

لينك مطلب

 آهنگ آفرینش و آزادی‌ات کجاست؟  س. ع. نسیم

ابر نهفت سینه‌ی بارانی‌ات کجاست

 پندار نیک و فکر اهورایی‌ات کجاست؟

 

آن عشق آتشین و لب بوسه‌های ژرف

آغوش و باغ و دامن صحرایی‌ات کجاست؟

 

شهبازِ شب‌شکارِ پگاهان نشد خموش

آن بال و باز و شهپر شیدایی‌ات كجاست؟

 

شیرین اسیر قلعه‌ی شب‌دارهای مست

 فرهادهای این شب یلدایی‌ات کجاست؟

 

مجنون‌ها بر آتش لاله ببین و هان

 آن های های و نعره‌ی لیلایی‌ات کجاست؟

 

بر شانه‌های هق‌هق این آه خسته‌ناک

 دستان مهر و ناز دلآرایی‌ات کجاست؟

 

ایران به خواب ناز نرفت از فراق تو

 چشمان ژاله‌باری مه‌سایی‌ات کجاست؟

 

سعنسیم


برچسب‌ها: آزادی, اختیار, آگاهی, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۸

لينك مطلب

اگر مردی در این‌جا باش و زن باش

بیا ای دوست  این‌جا در وطن باش

شریک رنج و شادی‌های من باش

زنان این‌جا چو شیر شرزه  کوشند

اگر مردی  در این‌جا باش و زن باش

 

🖌  محمدرضا شفیعی کدکنی

۲۶ فروردین ۱۳۷۴


برچسب‌ها: زنان, آزادی, برابری, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۷

لينك مطلب

موانع اصلی برابری

موانع اصلی برابری

موانع برابری زنان و مردان، حکایت تاریخ شکل‌گیری طبقات اقتصادی و اجتماعی است که جزئیات آن در این نوشتار نمی‌گنجد. این موانع با توجه به شکل‌گیری تمدن‌ها در طول تکامل اجتماعی، بین ملت‌ها متفاوت است؛ اما آن‌چه وجه مشترک این موانع بین مردمان جهان ـ به‌خصوص در جهان سوم ـ‌ بوده و هنوز ادامه دارد، از این قرارند:

۱ـ دیکتاتوری‌های پشتاپشت

۲ـ بی‌سوادی

۳ـ رواج فرهنگ استثماری و تمتع‌جویی در سیر  تحولات اجتماعی و فرهنگی جهان

۴ـ سلطة مردسالاری و لاجرم رشد اندیشة جنسیتی بین مردان و زنان

۵ـ استیلای فرهنگ عقب‌ماندگی و سنت‌های کهن و بازدارنده

۶ـ ناباوری به تغییر و تن دادن به رضا و تسلیم و ناگزیری

۷ـ به محاق بردن توان، نیرو، نیاز و انگیزه برای برهم زدن نظم ارتجاعی و استثماری

۸ ـ استفاده از موانع و عوامل فوق توسط حکومت‌های سلطه‌گر و تمامیت‌خواه برای ماندن بر اریکة قدرت و دستیابی به سرمایه و دارایی کشورها و ملت‌ها جهت تضمین عمر حاکمیتشان

 

🖌 از مقاله: روز جهانی زن: بذرافشانی شورش، بن‌بست‌شکنی و آگاهی تا آزادی و برابری

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: روز جهانی زن, آزادی, برابری
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۹۷

لينك مطلب

روز جهانی زن:  بذرافشانی شورش، بن‌بست‌شکنی و آگاهی تا آزادی و برابری

روز جهانی زن:

بذرافشانی شورش، بن‌بست‌شکنی و آگاهی تا آزادی و برابری

 سعید عبداللهی

در گرامی‌داشت ۸ مارس همواره به ضرورت آزادی و برابری می‌رسیم. در هر جامعه‌ای که این دو بال با هم تعادل پرواز به جانب یگانگی و رهایی را برقرار نکنند، ریشه‌ی استثمار و اندیشه‌ی طبقاتی را نمی‌توان زد.

 

رنج‌های مضاعف زنان در طول قرون گذشته، در همة عرصه‌ها نشانه‌ها بر بوم روزگاران نهاده است. در تاریخ برده‌داری شاهدیم که حتی مردان و زنان برده در حقوق بردگی‌شان نیز نابرابرند؛ این زنان برده بودند که باید استثمار و بهره‌کشی بیشتری را متحمل می‌شدند و رنج‌های جانکاه مضاعفی را تاب می‌آوردند. در نظام برده‌داری شاهدیم که کوچک‌ترین عواطف زنان نسبت به فرزندانشان هم به رسمیت شناخته نمی‌شد؛ آن‌گونه که داستان بردگی زنان، ناله از سنگ برانگیزد و سیلاب اشک از فلک بباراند! در مطالعة این داستان حیرت‌بار گاه از خود می‌پرسیم آیا حقیقتاً «انسان»ی بر کرة خاکی بوده و هست؟

 

ریشه‌ی نابرابری به یک اندیشه و ایدئولوژی منجر شده است. جهان ما به یک دگرگونی فرهنگی محتاج است؛ آن‌گونه که ضرورت برابری جنسیتی در تمامی زمینه‌ها به یک فرهنگ عمومی بسان ضرورت ناگزیر آزادی بالغ گردد.

 

اکنون ما در جهانی هستیم که زنان انبوهی رسانه و تریبون در اختیار دارند که رساندن پیام برابری به جهان را ممکن نموده است. به یمن همین آگاهی‌بخشی، اکنون زنان در خط مقدم مبارزه علیه دیکتاتوریهای سیاسی و مذهبی و آپارتایدهای عقیدتی و جنسیتی قرار گرفته‌اند.


برچسب‌ها: ۸ مارس, آزادی, برابری
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۹۷

لينك مطلب

من بد ـ س. ع. نسیم

‍    منِ بد

  با یاد دکتر  محمد مصدق و پیشاهنگان راه آزادی

                    

راه دیكتاتور شدن، نابلدم

 تُـو نگاه دیكتاتور، خیلی بدم

 

منِ بد، پرستوی عمر زمین

 بالِ آزادی زدم، فقط همین!

 

منِ بد، درِ سپیده می‌زنم

گولّه‌های شب ولی تو سینه‌ام

 

  منِ بد، یه عشق تنها و غمین

رنج یك هزاره با اسمم عجین

 

قاطی راه تو خون منِ بد

توی خون تو جنون منِ بد

 

منِ بد، قصه‌ی تو...ایران‌زمین!

عشق یک هزاره با اسمم عجین...

 

س. ع. نسیم

۲۸ مرداد ۹۷


برچسب‌ها: مصدق, آزادی, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷

لينك مطلب

یادواره‌ی دکتر محمد مصدق

۱۴ اسفند

  درگذشت دکتر  محمد مصدق

   

مصدق امیدی نو در افق آینده‌ی ایران بود.

او می‌توانست تابلوهای تکراری نقش و نگار یافته با امیران و سلاطین جامعه‌ی سنتی ما را برگرداند تا این ملت روی دیگری از تابلو حیات خود را تجربه کند؛

اما کودتا و مماشات با حاکمان بر ملت ما، آن افق در انتظار را تا چند صباحی پاک کرد و بوف کورهای در کمین بامدادان استقلال و آزادی ایران‌زمین را بر لب بام این کشور نگهداشت.

 

یاد و راهش با ستارگان دنباله‌دار کهکشان آزادی که از مشروطیت تا هم‌اکنون می‌درخشند، همیشه گرامی باد...

 

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: مصدق, آزادی, تاریخ ایران, یادواره
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷

لينك مطلب

از جان ما چه می خواهید؟ ـ یادواره‌ی دانشمند بزرگ علی اکبر دهخدا

۷ اسفند

درگذشت دانشمند بزرگ علی‌اکبر دهخدا

خالق بزرگ‌ترین و جامع‌ترین فرهنگ‌ لغت زبان فارسی

مبارزی شیفته‌ی آزادی و عدالت اجتماعی

از پایداران و وفاداران به آرمان‌های جنبش مشروطیت ایران

در مقاله زیر زنده‌یاد دهخدا روی درد تاریخی ایران انگشت می‌گذارد که هنوز هم درمان نشده است و یکی از اصلی‌ترین موانع در راه تمدن ایران و سیر به جامعه‌ای مدرن می‌باشد.

مقاله

از جان ما چه می‌خواهید؟

 

روزنامه  صور اسرافیل

۹ صفر ۱۳۲۶ هجری  قمری

۲۲ اسفند ۱۲۸۶ هجری شمسی

«این را هیچ کس نمی‌تواند انکار کند که ما ملّتِ ایران در میان بیست‌ کرور جمعیت، پنج کرور و سیصد و پنجاه و هفت هزار وزیر، امیر، سپهسالار، سردار، امیر نویان، امیر تومان، سرهنگ، سرتیپ، سلطان، یاور، میرپنجه، سفیر کبیر، شارژدافر، گنسبه، یوزباشی، ده باشی و پنجه باشی داریم.

 

و گذشته از اینها باز ما ملّت ایران در میان بیست‌ کرور جمعیت(خدا برکت بدهد) شش‌ کرور و چهارصد و پنجاه و دو هزار و ششصد و چهل و دو نفر آیة‌الله، حجت‌الاسلام، مجتهد، مجاز، امام جمعه، شیخ‌الاسلام، سید، سند، شیخ، ملا، آخوند، قطب، مرشد، خلیفه، پیر، دلیل و پیشنماز داریم؛

 

علاوه بر اینها، باز ما در میان بیست‌ کرور جمعیت چهار ‌کرور شاهزاده، آقا‌زاده، ارباب، خان، ایلخانی، ایل‌بیکی، وابه‌باشی داریم؛ زیاده بر اینها، اگر خدا بگذارد این آخریها هم قریبِ دو سه هزار نفر وکیلِ مجلس، وکیلِ انجمن، وکیلِ بلدیّه، منشی و دفتر‌دار و غیره داریم.

 

همه‌ی این طبقاتی که عرض شد دو قسم بیشتر نیستند؛ یک دسته رؤسایِ ملّت و یک دسته اولیایِ دولت؛ ولی هر دو دسته یک مقصود بیشتر ندارند؛ می‌گویند شما کار کنید، زحمت بکشید، آفتاب و سرما بخورید، لخت و عور بگردید، گرسنه و تشنه زندگی کنید و بدهید ما بخوریم و شما را حفظ و حراست کنیم.

 

اگر کارهای ما را باید همه‌اش را تقدیر درست کند، امورات ما را باید باطنِ شریعت اصلاح کند، اعمال ما را دست غیبی به نظام بیندازد، پس شما میلیونها رئیس، آقا، بزرگتر، از جان ما بیچاره‌ها چه می‌خواهید؟

پس شما کرور‌ها سردار و سپهسالار و خان، چرا ما را دم کوره‌ی خورشید کباب می‌کنید؟!

پس شما چرا مثلِ زالو به تنِ ما چسبیده و خون ما را به این سمجی می‌مکید؟...»

 

 از کتاب: چرند و پرند، صص  ۱۳۸ تا ۱۴۰


برچسب‌ها: دهخدا, آزادی, عدالت اجتماعی یادواره
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۷

لينك مطلب

چاوش جام جهان ـ س. ع. نسیم

 چاوش جام جهان

پشت ابر آسمان امروز
لحظه‌هاي بارش
همه فكر سفرند:
سفر از حكمت سنگ
ـ عهد پارينه‌ی بت
ها و تبر ـ
سفر از خاطره‌هاي مفرغي
ـ عصر چاله ـ گور سبزينه‌ي فكر ـ
سفر از عـهـد عتيق...

***
خيز!
بيدار شو از عهد زمستاني‌ها!
زان‌سوي پنجره‌ي عصر يخين
فرودين‌ رویيدست.
پشت ابر آسمان امروز
 خبري توفاني‌ست:
اينك عصر انفجار تخمك‌هاي فكر
عصر ارتش‌هاي «متن»
بارش فكر نور
سفر ثانيه تا مغز زمين
و فروريزش مرز فرهنگ
و فروريزش جغرافي خط و فاصله
و صداهاي شكست ديوار
و فروريزش بن‌بست نگاه...


چشم بردار از اين سنگ سكوت سنگين!
تندر ابر و هوا را بنگر
چاوش جام جهان را بشنو:
بر سر بوم و بر روز و شبت
«متن»ها می‌بارند
نورها مي‌گذرند
چينش آزادي‌ست...
سر از اين برف برآر!
پلك بزن!
عصر نو
پنجره را مي‌كوبد
پرده‌ها  را پس زن!
مثل باران
نهراس از ريزش!

پسِ پشت تندر ثانيه‌ها
لحظه‌ي باراني‌ست
رعد فكري پيداست...
چاوش جام جهان را بشنو...!

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: عصر نو, چاووش, آزادی, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۷

لينك مطلب

 روز جهانی عدالت اجتماعی

بیستم فوریه ـ اول اسفند

  روز جهانی عدالت اجتماعی

 

🌎 در جهان کنونی، گرامی‌داشت «عدالت اجتماعی»، آیین بزرگداشت یک رؤیا و آرزوی بشری‌ست که هنوز در عصر فرامدرن تکنولوژی و ارتباطات، تحقق نیافته است.

🔵 در میهن ما ایران هیچ نشانی از «عدالت اجتماعی» در زمینه‌ی اقتصاد، حقوق سیاسی و مدنی وجود ندارد.

در میهن ما به‌دلیل سلطه‌گری دیکتاتوری‌های موروثی، هیولای بی‌عدالتی بیداد می‌کند و گرگ حریص فقر، گلوی سفره و سْمعه‌ی ایران و ایرانی را به کام گرفته است!

«روز جهانی عدالت اجتماعی» را با امید به روشنگری، مبارزه، تکاپو و همبستگی برای تحقق  آرمان عدالت اجتماعی گرامی می‌داریم... 🌷 🌿


برچسب‌ها: آزادی, برابری, عدالت اجتماعی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۷

لينك مطلب

زیبای مینا ـ س. ع. نسیم

زیبای مینا

زیبایی‌هایت را باور كن

بال‌هایت را بگشای!

زندانی زمین مباش!

 

باران‌ها و

عقابان و

افسانه‌ها

          بوسه‌گاه نگاه تواَند

          پرنده‌ی نگاهت را رها كن‌...

 

صدای بال‌هایت را بشنو !

فراز آبی جهان

بی‌صدای بال‌هایت

مینای غمگینی‌ست

در سوگ ابدی زمین‌. 

 

س. ع. نسیم           


برچسب‌ها: آزادی, عشق, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۷

لينك مطلب

عارف قزوینی پدر تصنیف نوین ایران و مونس وفادار آزادی ـ سعید عبداللهی

عارف قزوینی پدر تصنیف نوین ایران و مونس وفادار آزادی

سعید عبداللهی

پدر تصنیف نوین ایران

اگر بخواهیم در تاریخ ایران تلفیقی از هنر، شعر، موسیقی، سیاست و تجددخواهی را بیابیم، در جست‌وجو و کنکاش‌مان بی‌شک به عارف قزوینی می‌رسیم. در پی‌جویی خود باز خواهیم دید عارف اولین هنرمندی است که مسائل مبتلابه زندگی و مردمان را وارد ادبیات و شعر و ترانه کرد. او از بنیان‌گذاران تصنیف و ترانه در ایران است.

به عارف قزوینی در سه چهار سال پس از مشروطه برمی‌خوریم. مشروطه‌ای که مبدأ تاریخ نوین ایران شد. مشروطه‌ای که تحول بزرگش باعث بیرون آمدن هنر و هنرمند از دربار و آمدنشان میان مردم کوچه و بازار گشت. مشروطه‌ای که روزنامه و کتاب را هم از دربار به سوی مردم سوق داد تا زبان حال مردم باشند و بی‌چیزان و تنگ‌دستان هم در روزنامه‌ها و مجله‌ها سری برآرند. مشروطه‌ای که نخستین رایت برافراشته‌اش «آزادی» و مهار «دایره قدرت» بود:

«هزار پرده ز ایران درید  استبداد

هزار شکر که مشروطه پرده‌پوش آمد

ز خاک پاک شهیدان راه آزادی

ببین که خون سیاوش چه‌سان به جوش آمد» (از غزل «پیام آزادی» عارف)

 

صید آزادی

بر چنین زمینه‌ای عارف قزوینی ـ که در ۱۲۵۹ به‌دنیا آمده بود ـ در جوانی به آرمان مشروطیت پیوست و «آزادی» با جان و ضمیر و هنرش آمیخت؛ و این، نخستین آثار جوهر حیات او را بر شناسنامه‌ی معرف وجود عارف قزوینی نگاشت. باقی سیر عمر را در وصف نیاز و شوق وصال این نگار طی نمود. گذاری گاه دلتنگانه، گاه شوق‌آمیز، گاه مأیوسانه و گاه با گام‌های بلند امیدهای آمیخته با سرنوشت ایران.

 

زندگی عارف از کاشانه‌ی متعارف عام‌گرایانه جدا شد. این کاری است که نگار «آزادی» با دلدارانش می‌کند. تور و دامی که عشق‌های بزرگ اجتماعی و انسانی بر سر راه صید محبوبشان می‌نهند:

«آن صبح خجسته‌فام آزادی کو؟

آن شوق جهان به‌نام آزادی کو؟

آن دم که نهد صید به راه من و تو

افتیم به تور و دام آزادی، کو؟»

 

ساده نویس پر معنا

این‌گونه بود که عارف قزوینی پنجره‌ی ‌نگاهش را با کانون چنین مردمکی به روی ایران و مردم و سرنوشتش گشود. در وصف خاستگاه و جوهر هنر و قلم‌هایی بسان عارف باید گفت شاعر و نویسنده‌ای که به غنای معنا، گستره‌ی محتوا و نقش و نفوذ زبان می‌رسد، ساده‌نویسِ پر شاخ و برگ با فوران استعاره‌ها و بی‌نیاز از رسمیت یافتن و جاه و نام و مقام می‌شود. از این نمونه‌ها در دنیای ادبیات و شعر و ترانه‌سرایی کم نداریم: بالزاک، تولستوی، محمدعلی جمالزاده، صمد بهرنگی، فروغ فرخزاد، عارف قزوینی، فدریکو گارسیا لورکا، پابلو نرودا، رهی معیری، بیژن ترقی و...

 

صفای خاطر و ضمیر روشن

عارف را با آن‌که در شعر و ترانه نامش عام‌تر از نویسندگی است، یک بیوگرافی‌نویس موفق نامیده‌اند. علت این موفقیت را به‌طور عجیبی صداقت و یگانگی او در بیان واقعیت‌های زندگی‌اش دانسته‌اند. او بی‌پرده و صمیمی و روان از کاستی‌ها و کمبودهایش نوشته است. او حتی بی‌پرده و صمیمی از مردمانی که تن به استبداد می‌دهند، گله می‌کند و این سکوت و تن دادن را نکوهیده و درک آن برایش عجیب می‌نماید.   

عارف بی‌تعارف بود؛ صریح و یگانه و وفادار به آن‌چه که به آن یقین و باور داشت. گاه آن‌چنان در مقابل چهره‌نگاری ریایی و یا مصلحت‌گرایی منفعت‌طلبان برمی‌افروخت که موجب دوری برخی دوستانش هم می‌شد. وقتی دیوان عارف را با حدود ۱۲۴ غزل، قصیده و مثنوی و ۲۸ تصنیف ورق می‌زنیم، انگار داریم پرده‌ای را کنار می‌زنیم که ما را به منظری از صفای خاطر، ضمیر روشن و پردیسی از آرزوهای پاک‌سرشت بشری می‌برد.

 

خالق زیباترین استعاره‌های گل سرخ ایران

در پهنه‌ی شعر و ترانه، کیست که جاودانه‌های عارف قزوینی را برای میهن محبوب و شقایق‌های همیشه شاهدش نشنیده و زمزمه‌ی آن‌ها را بر زخمه‌ی سازها، نغمه‌ی نواها، لبان خواننده‌گان و نجوای مردمان ننیوشیده باشد؟ در یکی از این‌ها عارف در رثای گل سرخ نمادینی که در زندگی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران همیشه اسیر سیاه‌چال‌های خفقان، بالای «دار»ها، آماج میدان‌های تیرباران و سالن‌های قتل عام بوده است، دست در ضمیر و جان و رگ‌های عواطف همه‌ی انسان‌ها برده است تا آگاهی و عشق و سوز بشریت را به سخن آورد: «از خون جوانان وطن لاله دمیده... اشک همه (را) روی زمین، زیر و زبر کن...».

 عارف پس از فتح تهران، به یاد اولین قربانیان راه آزادی، تصنیفی با زبباترین استعاره‌ها ساخت که با اجرای آن، غوغا و شوری وصف‌ناپذیر به‌پا کرد. این شعر و تصنیف  از مشروطیت راه افتاد و آمد و آمد و هنوز که هنوز است در خفقان قرون وسطایی و جنایات پلیدترین نحله‌ی ارتجاعی تاریخ ایران، در جویبار زبان مردم جاری و روان است:

«از خون جوانان وطن لاله دمیده    از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده

در سایه گل، بلبل از این غصه خزیده   گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

چه کج رفتاری ای چرخ ، چه بدکرداری ای چرخ ، سر کین داری ای چرخ

نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

 

خوابند وکیلان و خرابند وزیران     بردند به سرقت همه سیم و زر ایران

ما را نگذارند به یک خانه ویران     یارب بستان داد فقیران ز امیران

چه کج رفتاری ای چرخ...

 

از اشک همه روی زمین زبر و زبر کن     مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن

غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن      اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن

چه کج رفتاری ای چرخ...».

 

مقبول عموم و شیفته‌ی محبوب

در تاریخ موسیقی ایران کمتر سراغ داریم که آثار خوانندگان ۵ و ۶ دهه‌ی پیش را بازخوانی کرده باشند؛ اما تصنیف‌های عارف هنوز توسط نسل جدید خواننده‌گان ایران بازخوانی می‌شوند و اقبال عمومی می‌یابند. برخی بیت‌ها یا جملات عارف بدل به گزیده‌جمله و عبارت‌های قصار بر سر زبان‌هاست:

«میان اهل دل و اهل ریا همین فرق است / که داغ ماست به دل / داغ او به پیشانی!»

«خوابند وکیلان و خرابند وزیران     بردند به سرقت همه سیم و زر ایران»

عارف در میان مبارزان زمانه‌ی خود، علاقه و شیفته‌گی خاصی به شخصیت کلنل محمدتقی‌خان پسیان داشت و در وی راه نجاتی برای نابسامانی‌های سنتی ایران می‌دید. کلنل پسیان هم که از این پسند عارف باخبر بود، او را به خراسان دعوت کرد و برای وی یک کنسرت تدارک دید. ورود عارف به خراسان و اجرای برنامه‌اش بسیار مورد اقبال واقع شد و شور و ولوله‌ای در شهر افکند.

در ادامه‌ی «کج‌رفتاری و بدکرداری و کین‌داری چرخ» که در ایران همواره با مساعدت ارتجاع و استعمار عجین بوده است، کلنل محبوب عارف هم قربانی اتحاد ارتجاع و استعمار می‌شود. نیزه‌ی زهرآگین این خیانت و جنایت گویی به قلب عارف هم نشست. در وصف کلنل نوشت:

«این سر که نشان سر پرستی‌ست

امروز رها ز قید هستی‌ست...

کاین عاقبت وطن‌پرستی‌ست»

 

«غمی در نهان‌خانه‌ی دل»

«بی‌آیینیِ چرخ» در حق خود عارف، گذران سال‌های پایانی زندگی پر ابتلای عارف در روستایی در همدان است. برخی منابع نوشته‌اند که خودش به آن‌جا رفت و برخی آورده‌اند که عارف را حکومت مرکزی تبعید کرد. آن‌چه اما در آن روستای تقریباً خالی از سکنه روی داد، تنهایی عارف بود با یک مونس پیرسال. مدتی دو سگ داشت که اسمشان را «مینا و مینو» گذاشته بود و همیشه در ایوان خانه‌اش بودند. سگ‌هایش را تنزه‌طلبان ریاکار که همیشه دنبال مکروه و نجس دیگران می‌گردند، کشتند. عارف هم سگ دیگری آورد و اسمش را گذاشت «ژیان». روزی به ژیان گفت:

«ژیان! هاف کن، سینه صاف کن ببینم

نجس است شیخ الحق یا تو این‌جا؟

قضاوت از روی انصاف کن ببینم»!

 

پاک در پردیس خاک

 در همدان گرگ فقر هم سفره و گنجه‌ی عارف را پوزار کشید و بی‌چیز و بی‌معیشتش کرد. کم‌کم بیماری هم مجال  از او ‌گرفت. عاقبت در ۵۴ سالگی، صبح دوشنبه‌ای که اول یا دوم بهمن ۱۳۱۲ بود، عارف به یاری پیر مونسش تا لب پنجره‌ی اتاق می‌رود. صبح زود بود و پرنده‌ی زرین آسمان در افق بال گشوده بود. عارف دست بر لبه‌ی پنجره تکیه داد و زندگی عاشقانه با آزادی و میهنش را به هم آمیخت و نجوا کرد:

«ستایش مر آن ایزد تابناک     که پاک آمدم، پاک رفتم به خاک».

و کمتر از ساعتی جانش را در هستیِ جاودانه‌ساز آثارش دمید و نامش زینت سرچشمه‌ی تصنیف‌های ایران‌زمین و سودای بی‌پایان و بی‌شکست وصال به آزادی ماند و روانه‌ی تالارهای بی‌انتهای فرهنگ و هنر بالنده ایران گشت...

عارف در سوز و سرما در آرامگاه بوعلی سینا آرام گرفت...

 

یادگار عارف در تصرف خزان‌زده‌ی شاه و شیخ

از آن‌جا که تاریخ ما به یاد ندارد بین هنر اصیل و پویا و مردمی ایران با حکومت‌های ادوار ارتجاعی مؤانستی باشد، خانه‌ی عارف قزوینی که یادگار نام و هنر ملی اوست و باید در زمره‌ی متعلقات موزه‌ی ملی ایران باشد‌، از تصرف خزان و تطاول زمان و مهابت فراموشی بی‌امان ماند و به ویرانه بدل گشت!

«خوابند وکیلان و خرابند وزیران     بردند به سرقت همه سیم و زر ایران»!

۱ بهمن ۹۷


برچسب‌ها: عارف قزوینی, تصنیف, آزادی, مشروطیت
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۷

لينك مطلب

عصری دیگر ـ س. ع. نسیم

یقین کن که خورشید آن صبح نو

ز آفاق و عصر دگر با تو دیدار داشت...

 

یقین کن به عهد و

به عشق و

به رازی که میراثدار شقایق

به گوش بنفشه

به یلدای تیره‌دمان گفت...

 

س. ع. نسیم

۱۹ دی ۹۷


برچسب‌ها: شقایق, آزادی, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۷

لينك مطلب

شبگیر شیفته ـ س. ع. نسیم

شبگیر شیفته

 

ای شبگیر زیبا شده از باران ستاره !

دوستت دارم...

واژه‌هایت را از طُغرای خورشید چیدم

و دیگر

هیچ زمانی

بدون طلوع نخواهم ماند...

 

س. ع. نسیم

۲۵ دی ۹۷


برچسب‌ها: آزادی, ستاره, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷

لينك مطلب

دویدیم و دویدیم و دویدیم ـ س. ع. نسیم

دويديم و دويديم و دويديم

به فصل آخر قصه رسيديم

دويديم از ميان دشت مهتاب

 رسيديم با ستاره بر لب آب

دوباره آی دوباره آی دوباره

دويديم از ستاره تا ستاره

چكيديم از گلوی ابر گلگون

دويديم در فلات و دشت گلخون

به پای عشقِ آزادی نشستيم

كتاب عاشقی‌ها رو نبستيم

چو شمع آسمان آزاده بوديم

به گرد اين جهان آواره بوديم

اگه بارون، اگه چشمه، اگه رود

ز درياييم و رسم عشق اين بود

پلی باشيم از ايثار عاشق

 برای وارث نسل شقايق ...

دويديم و دويديم و دويدم

به فصل آخر قصه رسيديم...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: عشق, آزادی, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷

لينك مطلب

جستجوی تو ـ س. ع. نسیم

به جست‌وجوی تو

آزادی !

هیچ انگاشتنِ سكه‌های بازار جهان 

و نواله‌ی مستبدی نستاندن...

 

به جست‌وجوی تو

آزادی !

ستیزنده با جلادان فاصله

و زیبا شدن

             با دلیریِ آشکارگیِ عشق...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: آزادی, عشق, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۷ دی ۱۳۹۷

لينك مطلب