مرا ببر ! ـ س. ع. نسیم

مرا ببر!

مرا ببر از این خمود کینه‌کیش قرن‌ها

از این سترگ رنج‌ها!

مرا ببر از این همیشه خون

به مردمک نشسته دیرپای!

 

مرا از این سرشته ریشه‌ها به کام‌های خویش

مرا ببر از این زمین دل‌سرشته ریش ریش!

 

مرا نبود آن نسیم مهرورز

مرا نبود آن نوای نرم‌بال آزادی

مرا نبود آن ترانه‌سار شاخسار اشک‌بوس!

 

س. ع. نسیم

۲۳ شهریور ۹۸


برچسب‌ها: همبستگی, درخت در شعر, عاشقانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۲۹ شهریور ۱۳۹۸

لينك مطلب

بگو که برمی گردیم ـ سیاوش کسرایی

بگو که برمی‌گردیم

ما روزی، فاتحانه برمی‌گردیم
بر درد فراق، چاره‌گر می‌گردیم


از پا نفتاده‌ایم و تا سر  داریم
در گرد جهان به درد سر می‌گردیم

خندان ما را دو باره خواهی دیدن
هر چند كه با دیده‌ی تر می‌گردیم

خاكستر ما اگر كه انبوه كنند
ما در دل آن توده، شرر می‌گردیم

گر طالع ما غروب غمگینی داشت
این بار سپیده‌ی سحر می‌گردیم

چون نوبت پرواز عقابان برسد
ما سوختگان، صاحب پر می‌گردیم

نایافتنی نیست كلید دل تو
نایافته‌ایم؟ بیشتر می‌گردیم

از رفتن و بدرود سخن ساز مكن
ای خوب! بگو بگو كه برمی‌گردیم...


سیاوش كسرایی


برچسب‌ها: همبستگی, شعر معاصر ایران, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

جام ـ س. ع. نسیم

 جـام

 دوری كه می‌گرده این جام

دست به دست، حاكم به حاكم

می‌سپرن تكلیف ما رو

یك به یك، ناظم به ناظم

اونایی كه پشت پرده

نقشه‌ی نظمو كشیدن

سفره‌ی فقر ماها رو

چه منظّمانه چیدن

اونایی كه دور قابو     با گماشته‌ها می‌چینن

خواب نظم دادن ما رو، بی سر و صدا می‌بینن

سهم اونا جام قدرت، سهم ما جام شكسته

بازی می‌دن ما رو پیشِ پرده‌ی همیشه بسته

 

خوب و بد نداره این نظم

همه یك قماش و كرباس

آخرین سكانس این فیلم

تیغِ داسِ و تنِ یـاس

كی نشوند این بوف كور رو  رو لب خونی این بوم

كه گرفتاریم همیشه  توی یك مثلث شوم

یك طرف قدرت مطلق ـ پشت به عرش كبریایی ـ

یك طرف دروغ و جهل و یك طرف نظم ریایی

 

نوبتی نیست واسه‌ی عشق

 نمی‌شه آزادی فرصت

اگه نشكنیم من و تو

جـام این طلسم قدرت!

 

🖌  س. ع. نسیم


برچسب‌ها: آزادی, همبستگی, شعر اعتراضی, ترانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

عشق مشترک ـ س. ع. نسیم

عشق مشترک

«ز سر می‌رود خوابِ نوشین من

تو و ماه و پروین به بالین من

ندارم مگر جز تو اندیشه‌یی

 نگیرم به جز مهر تو پیشه‌یی

نگارا تو ای سرو زیبای من!

غم و سور و مهرت دل‌آرای من

جمال تو و طاق مینای تو

 بر و بومِ  مه‌سا و زیبای تو

چو گلبرگ جان سو به سو می‌كشم

به دور جهان كو به كو می‌كشم

همه عمر گل وقف باغ تو باد

 هزاران ستاره چراغ تو باد

تو انگشتری زمین را نگین

تو را خواهم آزاد و فخر زمین»

 

 سعنسیم


برچسب‌ها: سیل ایران, همبستگی, اتحاد, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۸

لينك مطلب

آرزو برای تو...

روزی

 مهربانی

 انسان را پیدا می‌کند

 و انسان

 تیله‌ی یخین و سُربیِ زمین را می‌شکند

و خود را می‌شناسد...

 

س. ع. نسیم

۲۲ دی ۹۷

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انتخاب نوشته‌ای از احمد شاملو در وصف این عکس:

 

 «سعی کن کسی که تو را می‌بیند، آرزو کند مثل تو باشد...

 

 از ایمان سخن نگو!

بگذار از نوری که بر چهره داری، آن را احساس کند.

 

 از عقیده برایش نگو!

بگذار با پای‌بندی تو آن را بپذیرد.

 

 از عبادت برایش نگو!

بگذار آن را جلوی چشمش ببیند.

 

 از اخلاق برایش نگو !

بگذار آن را از طریقِ مشاهده‌ی تو بپذیرد.

 

 از تعهد برایش نگو!

بگذار مردم با اعمالِ تو، خوب بودن را بشناسند.»


برچسب‌ها: حقوق بشر, همبستگی, زمین گهواره, یادداشت
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۷

لينك مطلب