صدای کف زدن لحظه‌ها ــ فریدون مشیری

صدای کف زدن لحظه‌ها 

سروده زنده‌یاد فریدون مشیری

 

 صدای بال پرستو                            

صدای پای بهار!           

صدای شادی گنجشک‌ها                      

صدای بهار!       

نگاه و ناز بنفشه                    

تبسم خورشید       

ترانه خواندن باد         

جوانه کردن بید.                 

صدای بوسه باران

صدای خنده گل

صدای کف زدن لحظه‌ها برای بهار.

 

دوباره معجزه‌ی آب و آفتاب و زمین

شکوه جادوی رنگین‌کمان فروردین

شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود

سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود

دوباره چهره نوروز و شادمانی عید

دوباره عشق و امید

دوباره چشم و دل ما و چهره‌های بهار.

 

غم زمانه به پایان نمی‌رسد

برخیز!

به شوق یک نفس تازه در هوای بهار.

 

از مجموعه شعر «آه باران »، چاپ اول ـ ۱۳۶۷، نشر چشمه


برچسب‌ها: فریدون مشیری, آه باران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۰

لينك مطلب

از نگاه یاران به یاران ندا می‌رسد ـــ فریدون مشیری

از نگاه یاران به یاران ندا می‌رسد

دوره‌ی رهایی رهایی فرا می‌رسد

 

این شب پریشان پریشان سحر می‌شود

روز نو گُل افشان گل افشان به ما می‌رسد

 

ساقیا کجایی کجایی که در آتشم

وز غمش ندانی ندانی چه‌ها می‌کشم

 

ساقی از در و بام در و بام بلا می‌رسد

بر دلم از این عشق از این عشق چه‌ها می‌رسد...

 

فریدون مشیری

(۳۰ شهریور ۱۳۰۵ ـ ۳ آبان ۱۳۷۹)


برچسب‌ها: فریدون مشیری, از نگاه یاران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹

لينك مطلب

فریدون مشیری اندیشه و قلمی با شناسنامه‌ی ستایش انسان ــ سعید عبداللهی

یادواره‌ی فریدون مشیری

 (۳۰ شهریور ۱۳۰۵ ــ ۳ آبان ۱۳۷۹)

 اندیشه و قلمی با شناسنامه‌ی ستایش انسان

قلمی که به طبیعت، لباس فاخر جامعه‌ی انسانی پوشاند.

 چکاوک عاشقی که واژه‌ها‌ی شعرش آزادی و برابری و عشق را ستایش می‌کند و فرهنگ ایران، جوهر قلمش است.

شعر فریدون مشیری از جمله‌ آثار شکست‌ناپذیر و جامه‌ی یأس به بر نکرده‌ی شعر و ادبیات ایران است. در هر دفتر او همیشه خود را پشت دریچه و پنجره‌یی رو به افق‌های روشن می‌بینیم.

چکامه‌های نوع‌دوستی و عاشقانه‌اش در دفترهای شعر معاصر ایران جامه‌ی جاودانی به وسعت خاطرات یک ملت و میهن پوشیده‌اند. او تا آخرین لحظات حیاتش از اندیشیدن، کشف کردن، سرودن و آفریدن و افزودن بر آلبوم فرهنگ انسانی بازنماند...

و فرهنگ بالنده‌ی ایران همیشه گرامی‌اش می‌دارد...

 

سعید عبداللهی (س. ع. نسیم)

۳ آبان ۹۹

 

متن کامل مقاله را در همین وبلاگ اینجا بخوانید


برچسب‌ها: فریدون مشیری, کوچه, شعر نیمایی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹

لينك مطلب

وای جنگل را بیابان می‌کند ـ فریدون مشیری

«وای

 جنگل را بیابان می‌کنند»

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خون‌شان جوشید

آدمیت مرد

گرچه آدم زنده بود.

 

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون

دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

گشت و گشت

قرن‌ها از مرگ آدم هم گذشت

ای دریغ

آدمیت برنگشت!

 

روزگار مرگ انسانیت است

من که از پژمردن یک شاخه گل

از نگاه ساکت یک کودک بیمار

از فغان یک قناری در قفس

از غم یک مرد در زنجیر

ـ حتی قاتلی بر «دار» ـ

اشک در چشمان و بغضم در گلوست

وندرین ایام زهرم در پیاله

 زهر مارم در سبوست،

مرگ او را از کجا باور کنم؟

 

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای

 جنگل را بیابان می‌کنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می‌کنند.

هیچ حیوانی به حیوانی نمی‌دارد روا

آن‌چه این نامردمان با جان انسان می‌کنند.

 

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت‌ها صبور

صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق

گفت‌وگو از مرگ انسانیت است!

 

فریدون مشیری


برچسب‌ها: فریدون مشیری, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸

لينك مطلب

شعر فریدون مشیری شناسنامه‌ی ستایش انسان ـ سعید عبداللهی

نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۳ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

کوچه ـ فریدون مشیری

«بی تو

مهتاب شبی

همه تن چشم شدم

خیره به‌ دنبال تو گشتم...

 

خوشه‌ی ماه فروریخته در آب

شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ...

 

در نهان‌خانه‌ی جانم

گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید...»

 

📖 از شعر: كوچه

 فریدون مشیری


برچسب‌ها: شعر کوچه, فریدون مشیری
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب