بیسوادی سیاسی، بدترین بیسوادی ــ برتولت برشت

بیسوادی سیاسی، بدترین بیسوادی
این عبارت از برتولت برشت شاعر و نویسندهی مترقی آلمانی و انسانی جهانشمول است.
برشت مفهوم این عبارت خود را با یک مثال اجتماعی، در چندین جمله تشریح کرده است. پیش از خواندن ریشهیابی و دردشناسی برشت، نگاهی داریم به گسترهی بازتری از کارکرد واقعی و عینیِ این تعبیر برشت در سرگذشت شخصی و اجتماعی و سرنوشت جامعه و کشورمان.
«دردیست غیر مردن»
سعید عبداللهی
فرار از واقعیت و مسؤلیتناپذیری در قبال پاسخ به آن، ریشه در حفظ منافع شخصی دارد. منافع شخصی یکی از عوامل روانی، فکری و مادی برای گریز از مسؤلیتپذیری اجتماعی است. این «گریز» گاه تا حدی پیش میرود که ناآگاهی و نادانی نسبت به واقعیت، بر آگاهی و شعور ترجیح داده میشود.
یکی از علل تنگناها و دردهای اجتماعی و رنجهای مشترک بشری که مانع عمده و پررنگ تحقق تمدن حقیقی یعنی زیستن با آزادی و دمکراسی است، ترکیبی از ناآگاهی و مسؤلیتناپذیری انسان اجتماعی میباشد. این واقعیت تلخ آنقدر بر سرنوشت جوامع تأثیر داشته که از منظر جامعهشناسی، در تعریف «مردم»، جماعتی را نام میبرند که در سرنوشت جامعة خود دخالت دارد. باقی، جماعتی هستند که هیچ نقشی در سرنوشت جامعه و آیندة آن ندارند؛ آنگونه که بودن و نبودنشان در یک جامعه هیچ فرقی ندارد. اصلاً برایشان مهم نیست که مثلاً کشورشان در اشغال بیگانه باشد یا نباشد؛ زیر سلطهی استبداد باشند یا نباشند. اینان هرگز از این دردها ندارند. اینان روزی میآیند و روزی میروند، بدون ایفای هیچ نقشی در افزودن به زندگی اجتماعی، سرنوشت خود، همنوع خود و جامعهی خود.
با این توصیفات، حالا باید پرسید مشکل با وجود چنین قشری از انسان اجتماعی در چیست؟ مشکل در این است که اینان نردبان استعمارگران، استبدادیان، استحمارگران و استثمارگران برای بالا رفتن و تحمیل شدن بر کل جامعه و بهطور خاص بر آنان که خواهان ترقی اجتماعی، پیشرفت حقوق بشر، تحقق آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی هستند.
یکی از کارکردهای دردناک اجتماعی و آثار تلخ تاریخی اینان در ایران و کشورهای جهان سوم، حکایت تکراریِ «نخبهکشی» بوده است و ادامه دارد. کافیست به سرنوشت نمونههای مطرح در تاریخ کهن و یا ۱۱۵ سال گذشتهی ایران نگاهی داشته باشیم؛ نمونههایی مثل بابک خرمدین، ستارخان، قائممقام فراهانی، امیرکبیر و مصدق در سیاست؛ فردوسی، حافظ، میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل، علیاکبر دهخدا، فرخی یزدی، عارف قزوینی و...در عرصة فرهنگ و ادبیات و همینطور در زمینههای علمی و موسیقی و هنر.
بهقول مولوی «دردیست غیر مردن».
یکی از علاجها و پاسخهای درست به این «درد غیر مردن»، آگاهی سیاسی و تاریخی و مسؤلیتپذیری اجتماعی در قبال آگاهی و شناخت خویش و جامعهی خویش است. هر جامعهیی که مردم آن با درصد بالاتری از مسؤلیتپذیری اجتماعی در سرنوشت خود و کشورشان دخیل شدهاند، گامهای بسا بلندی در تکامل اجتماعی، سیاسی، تاریخی و انسانی برداشتهاند.
حالا مینگریم به آثار بیسوادی سیاسی و اجتماعی که برتولت برشت خیلی دقیق روی آنها انگشت تأکید گذاشته است. امید که دردشناسیِ برشت، تلنگری باشد بر شناخت مسؤلیتپذیری اجتماعی و رابطهی آن با سواد ضروریاش.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدترین بیسوادی، بیسوادی سیاسی
«وی (بیسواد سیاسی) کور و کر است. درک سیاسی ندارد. نمیداند که هزینههای زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند.
او حتا به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو میاندازد و میگوید: «از سیاست بیزار است»!
چنین آدم سبکمغزی نمیفهمد که بیتوجهی به سیاست است که زنان فاحشه و کودکان خیابانی میسازد، قتل و غارت را زیاد میکند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت میافزاید.»
متن انگلیسی «بدترین بیسوادی، بیسوادی سیاسی»:
“The worst illiterate is the political illiterate, he doesn’t hear, doesn’t speak, nor participates in the political events. He doesn’t know the cost of life, the price of the bean, of the fish, of the flour, of the rent, of the shoes and of the medicine, all depends on political decisions. The political illiterate is so stupid that he is proud and swells his chest saying that he hates politics. The imbecile doesn’t know that, from his political ignorance is born the prostitute, the abandoned child, and the worst thieves of all, the bad politician, corrupted and flunky of the national and multinational companies.”
Bertolt Brecht
برچسبها: برتولت برشت, نخبه کشی, بی سوادی