انسانها در سایهی درخت ایدئولوژیها (۲) ـــ سعید عبداللهی

انسانها در سایهی درخت ایدئولوژیها (۲)
سعید عبداللهی
حرف این است که ما از ایدئولوژیها چه باید دریابیم و بر چه عاملی انگشت بگذاریم تا آنها را روشن و صریح بشناسیم؟ ما چگونه دربارهی ایدئولوژیها بیاندیشیم و قضاوت کنیم تا دچار اعوجاج، کجاندیشی و خطای فاحش نشویم؟
اصل نخست این است که ایدئولوژیها در ذات فینفسهی خودشان اصالت ندارند. ذات هر ایدئولوژی بیانگر تبیین تئوریک از «انسان»، «وجود» و «تاریخ» و تعریف پدیدهها است. تبیینی که میتواند درست و منطبق بر تئوری فلسفهی علمی باشد یا نباشد.
نخست نگاهی به ذات و بنیاد ایدئولوژیها داریم. ایدئولوژیها که بخش عمدهشان را ادیان و بخشی را مکتبهای سیاسی تشکیل میدهند، همگی میخواهند نظام یا ساختاری را بنا کنند که انسان و مناسبات اجتماعی و اقتصادی آن را تعالی بخشند. این تعالی را آرمان مینامیم. بنابراین ایدئولوژیها میخواهند جهانی مطلوب تعریفشان از انسان و جهانبینیشان بسازند. هیچ ایدئولوژی یا مکتب سیاسی را نمییابیم که خواستار یا مدعی انسان و جامعهیی متعالی (آرمانی) نباشد.
ایدئولوژیها در ظهور و معرفیِ نخستینشان یک منشور یا برنامه با مجموعهیی از تعاریف، اصول و سمبلهایی چون آیینها و مناسک هستند.
بنابراین ذات یا بنیاد هر ایدئولوژی که نظریهیی قراردادی را برای انسان و جهان آن تبیین و تعیین میکند، فینفسه یا در درون خود اصالت ندارد؛ مگر در پهنهی اجتماعی[مثلاً سیاسی، اقتصادی، فرهنگی] آزمایش دهد و در سیر تحولات و تکامل اجتماعی و تکنولوژی، توان یا دینامیسم انطباق و پاسخگویی به نیاز زمان و نسلها را داشته باشد.
در یک نگاه شتابان، ذات و بنیاد و رویکرد اجتماعی و تاریخی را در چهار ایدئولوژی معرفی میکنیم: مسیحیت، اسلام، سرمایهداری (بورژوازی)، مارکسیسم. از میان انواع ایدئولوژیها، این چهار ایدئولوژی در دو هزار سال گذشتهی تاریخ جهان، گردش کار و زندگی و سیاست جهان ما را بر اساس نظریه و جهانیبینیشان رقم زدهاند.
هر چهار ایدئولوژی با یک آرمانخواهی برای اجتماع بشری آغاز شدند. بعد از معرفی خود، هر کدام در جایی از دنیا به حاکمیت سیاسی[تعادل قوای قدرت و رهبری] و حاکمیت معنوی[نفوذ در مردم و تربیت انسان اجتماعی] رسیده است. حاکمیت سیاسی و معنوی، همان میدان آزمایش برای بروز میزان وفاداری به آن آرمانخواهی نخستین هر ایدئولوژی میباشد.
نتیجه: کارنامهی این چهار ایدئولوژی در حاکمیت سیاسی و حاکمیت معنوی طی دو هزار سال گذشته و اکنون، بیانگر میزان اصالت ذات و بنیاد آنها در انطباق داشتن یا نداشتن با تکامل مداوم تاریخی و اجتماعی بشر است.
با تکیه بر اصل نخست[ایدئولوژیها در ذات فینفسهی خودشان اصالت ندارند]، اصل دوم این است که اصالت با محصول، دستآورد و نتیجهی ایدئولوژیها است. هر ایدئولوژی باید در پهنههای انسانی و اجتماعی و فرهنگ، میوه و نتیجه بدهد. یعنی باید دقت نمود که از هر ایدئولوژی چه نظام سیاسی و اجتماعی، چه انسانهایی با چه مناسبات و چه سطح از فرهنگ، تربیت و حاصل میشوند.
ادامه دارد...
برچسبها: فلسفه, ایدئولوژی, جهانبینی, شناخت