ای کـاش... ــــ سعید عبداللهی

ای کـاش...

 

سعید عبداللهی

 

چندی پیش دوستی یک پاراگراف از حسرت‌ به‌دلی‌ها و «ای کاش‌»های شخصی و اجتماعی‌اش را برایم نوشت و اظهار دل‌تنگی از دوری‌ها و هجران‌ها و اظهار شکایت از نابسامانی‌های سیاسی و اجتماعی این سالیان کرد.

من هم که یادداشت او انگار تلنگری به مغز و یاد و احساسم زده باشد که حرف‌هایش می‌تواند زبان حال میلیون‌ها چون او و خودم باشد، این یادداشت را برایش نوشتم...

***

«ای کاش‌ها» را باید از تمناهای لطیف آدمی دانست که اگرچه به گذشتة حسرت‌آمیز مربوط‌اند، ولی شانه به شانة آرزومندی‌های حریرگون و زلال آدمی هستند. زندگیِ اکنون ما آدم‌ها درست بین «ای‌کاش‌ها» یعنی زمان‌های رفته و «آرزوها» یعنی زمان‌های پیش رو قرار دارند و فرداها که برسند، به آگاهی و تجارب جدید می‌رسیم.

این یک تعریف یا شناخت از «ای کاش‌ها» است.

 

«ای کاش‌ها» ظهور ناگهانی لحظات غفلت آدم‌ها هستند. این غفلت ناشی از نادانی ما در گذشته می‌باشد. وقتی از پشت عینک تجربه و آگاهیِ امروزمان به گذشته نگاه می‌کنیم، آهی عمیق می‌کشیم که ای کاش در فلان سال، در فلان تصمیم یا فلان واقعه چنان و چنین می‌کردیم. این‌ها همان حسرت‌به‌دلی‌های ما انسان‌ها هستند. این نادانی در گذشته و مکافات ای کاش در آینده، چکشی از جانب خردمندی و آگاهی آینده است که بر مغز و احساس و روان و روح ما آدم‌ها می‌کوبد که چرا آگاه نبودی؟ چرا آگاهی کسب نکردی؟ چرا تجربه‌ها را به‌کار نگرفتی؟

این درد مشترک تمام بشریت در طول تاریخ بوده است و هنوز ادامه دارد. این می‌گوید تلاش کن همیشه زمانة خود را درک کنی، آگاهی‌ات را بیشتر کنی و نسبت به پیرامون و جامعه‌ات مسؤلیت‌پذیرتر باشی.

آیا همه‌چیز زمان حال ما دست خودمان است که همة امور را بر وفق مرادمان انجام دهیم؟ در کجای عالم و برای کدام آدم این‌طور بوده است؟

این هم یک تعریف و شناخت از «ای کاش‌ها» است.

 

مفهومی دیگر از «ای کاش‌ها» را باید پس گردنی تاریخ به انسان‌ها تعبیر کرد. تاریخ بزرگ‌ترین کلاس انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی است. تاریخ به آدمیان و به‌خصوص به دولت‌ها چه بسیار پس گردنی‌های محکم زده است.

حالا تصور کنید میلیون‌ها ایرانی موفق به مطالعة تاریخ و زندگی پشت سر خودشان بشوند و درس‌های بزرگ آن را دقیق و محتوایی دریابند. تصور کنید چند میلیون آه بکشند که از علت عقب‌ماندگی کشورشان مطلع نبودند و این آتش آه در آسمان ایران زبانه بکشد. زبانه‌های سر به فلک کشیدة این سوز آتشین، همان آه‌های به‌هم پیوستة ای کاش، ای کاش، ای کاش است.

هر ای کاش، پس گردنی محکم تاریخ بر آدمیزاد است که در عمرت به چه کار بودی و چرا به مسؤلیتت پاسخ ندادی و عمل نکردی؟ مگر عشق و یگانگی در ذات آفرینش آدمیزادی‌ات نبود؟ پس چرا از کینه، فاصله، جدایی، دوری، جنگ و جهل بیشتر از عشق، صلح و دانش استفاده کردی؟ چرا...چرا...چرا...؟

 

در داستان تکامل حیات آدمی هم آمده است که در آغاز پیدایش انسان، همه‌چیز بر وقف مراد همه بود. یک زندگی مشترک بدون مشکل یا تضاد وجود داشت که هیچ فرقی بین آدمیان نبود. به این مرحله از حیات تاریخ آدمی «کمون اولیه» می‌گویند.

در آن کمون اولیه هیچ فرقی بین زن و مرد نبود. بعد از سال‌ها سال آن آدم اولیه، فکر و تمایلش بیشتر شد. دردسرها با تنوع فکرها، تمایلات و خواسته‌ها شروع شد. آدمیزاد بعد از هزاران سال شکار و زندگی کنار رودخانه‌ها، به کشاورزی رسید. کشاورزی یک انقلاب بزرگ اجتماعی بود. یعنی پیدایش ابزار تولید. از این‌جا دعوا بر سر تصاحب زمین و  ابزار تولید شروع شد. این دوره هم هزاران سال طول کشید تا بشر به انقلاب صنعتی در حدود ۳۰۰ سال پیش رسید؛ یعنی پیدایش ماشین، هواپیما و انواع لوازم زندگی و سلاح و تکنولوژی. بعد جنگ‌ها با سلاح‌های جدید و مدرن سر گرفت. این وضع ادامه داشت تا رسیدیم به عصر انفورماتیک یا ارتباطات و کامپیوتر در همین الآن.

 

نتیجه این‌که زندگی آدمی همیشه با یک جمعی صفابخش و پر از خوشایندی و معمولاً ماقبل تضادها و پیچیدگی‌ها و رشد فکرها، وجود داشته است و بعد از رسیدن به دو راهی‌ها و سه‌راهی‌های تغییر و تصمیم‌گیری و انتخاب، به شکل دیگری از زندگی انجامیده است. مهم این است که بر سر دو راهی‌های انتخاب، مکث و تفکر و تأمل داشته باشیم. مهم میزان آگاهی و شناخت نسبت به واقعیت‌ها بر سر دو راهی‌ها است. داشتن «حافظة تاریخی» می‌تواند یک شاه‌کلید باشد.

 

«بشنو از نی چون حکایت می‌کند»... ما هم دلی داریم...

ای کاش ۴۰ ساله به‌دنیا می‌آمدم تا از همان اول بفهمم زندگی یعنی چی و با عقل کامل، آینده را انتخاب کنم!

ای کاش ۴۰ ساله به‌دنیا می‌آمدم تا بفهمم که اول باید خواهرانم درس‌ و تحصیل‌شان کامل شود و بعد خودم در کلاس اول اسم‌نویسی کنم.

ای کاش ۴۰ ساله به‌دنیا می‌آمدم که بفهمم حقوق زن با مرد برابر است و هرچه توی کلة ما کاشته بودند، دروغ بزرگ بود. ای کاش آن همه سال با این دروغ بزرگ نمی‌گذشت و آن روی دیگر زندگی را هم می‌دیدیم.

 ای کاش در ایران هم مثل خیلی کشورهای دنیا، منشور حقوق بشر را که ۳۰ ماده است، از کلاس چهارم دبستان به دانش‌آموزان یاد می‌دادند و امتحان می‌گرفتند تا جوانان و انسان‌های آینده بدانند حقوق خودشان چیست، بدانند حقوق دیگران چیست و بدانند که احترام گذاشتن به حقوق و آزادی دیگران، چقدر زندگی را آسان و قشنگ می‌کند.

ای کاش همه تاریخ و ادبیات بخوانند تا مغزشان مثل چراغ پرنوری جلوشان را روشن کند که اینقدر پشت سر هم به‌دست این دولت و آن دولت و این بت و آن بت توی چاه نیافتند.

ای کاش همة انسان‌ها برای جامعة خودشان و دیگران احساس مسؤلیت بکنند تا این دنیا بهتر شود...تو را به‌خدا نگاه کن، از عمر کرة زمین حدود ۱۳ میلیون سال می‌گذرد ولی هنوز که هنوز است میلیون‌ها انسان دست‌شان به نان و گوشت و میوه نمی‌رسد و عده‌یی آنقدر دارند که نمی‌دانند چطوری مصرف کنند! ای کاش سطح فرهنگ و شعور اجتماعی ما آدم‌ها آنقدر بود که بفهمیم مادرمان زمین، گهواره است نه گور!

ای کاش عفریت جهل و خرافات دست از سر مردم ایران برمی‌داشت تا دریابند که علت تمام بدبختی‌ها و عقب‌ماندگی‌های کشورشان همین افسانه‌ها و جادوها است که از مابهتران علیه خودشان به‌کار می‌گیرند تا بیشتر سوارشان شوند و بیشتر بچاپندشان و به این روز دچارشان کنند. 

ای کاش هشت‌ونیم میلیون ایرانی در این‌ور آن‌ور دنیا آواره و پناهنده نبودند و این همه قلب و عاطفه و عشق خانواده‌ها و دوستان از هم دور نمی‌شدند.

ای کاش ایران که سال‌هاست روی دوش و کولمان به این‌طرف و آن‌طرف دنیا می‌بریمش و روز و شب فکر و ذکرمان است، از این جدا جدا بودن و پراکندگی مردمانش درآید و مردمانش اتحاد و همبستگی را تنها راه نجات خودشان بدانند. به‌قول برتولت برشت «مردمی که حاضر نیستند با هم باشند، مجبورند تک‌تک در زندان‌ها کنار هم باشند».

 

«ای کاش»ها را پایانی نیست. داستان سفرهای آدمی در دهلیزهای تودرتوی تاریک و روشن زندگی است. شاید این‌ها افسانه‌اند که یادآوری‌شان نوعی خوشایندی و آرزومندی را با لباس حسرت بر تن زمان حال آدمیان می‌کند.

بنابراین باز می‌رسیم به آن‌جا که در مسیر زندگی، به رویدادهایی برمی‌خوری که دست خودت هم نیست و باید تصمیم بگیری و انتخاب کنی. به همین دلیل من گفتم که اگر در ۴۰ سالگی به‌دنیا آمده بودم، زندگی‌ام را از همان اول طور دیگری سامان می‌دادم...

 

اما یک «ای کاش» را می‌توانیم از پیش محقق کنیم. ای کاش همه روزی نیم ساعت هم شده کتاب بخوانند. ای کاش همه روزی نیم ساعت هم شده اخبار اجتماعی و سیاسی بخوانند. باور کن اگر این کسب آگاهی، پیوند اجتماعی و فهم مشترک بشود، دنیا و ایران از این رو به آن رو خواهد شد و بسیاری از رنج‌ها برای همیشه نیست خواهند شد.

اگر از من بپرسی مشکل اصلی ایران و دنیا در چیست و در کجاست؟ پاسخ من این است که مشکل در فرهنگ و اندیشه و مغز آدم‌ها است. این‌جا را باید تربیت و پرورش و گسترش داد تا مشغولیات ذهن و مغز و زبان و حس آدم‌ها جنس و رنگ و موضوع عوض کند. اگر برخی کشورها مثل دانمارک، فنلاند، سوئد، نروژ و...به‌جایی در بالاترین سطح فرهنگ و ترقی و حقوق بشر و آرامش در جهان رسیده‌اند، از این‌جا شروع کردند.

 

آرزومند، سرشار امید و تکاپو، خلاق و آفریننده و رو به فتح قله‌های فردا باشی

۲۱ مرداد ۱۴۰۰


برچسب‌ها: آرزو, ای کاش, گذشته چراغ آینده
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰

لينك مطلب