آزادم کن از رنج دیدن بیثمری! ـــ فدریکو گارسیا لورکا
آزادم کن از رنج دیدن بیثمری!
فدریکو گارسیا لورکا
سایهام را بنداز!
آزادم کن از رنج دیدن بیثمری!
چرا در حلقهی آیینهها زاده شدم؟
روز
گرداگرد من می چرخد
و شب
مرا در ستارهگانش تکرار میکند.
میخواهم بیدیدن خود
زندگی کنم.
باز و مور را
ـ که پرنده و برگ من شدهاند ـ
به خواب میبینم.
تبردار!
سایهام را بنداز!
آزادم کن
از رنج دیدن بیثمری!
برچسبها: گارسیا لورکا, شعر جهان
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۱