«آری» یعنی مردن
«آری» یعنی مردن
در هزارتوی خبرها و هواي دلگیر جهانی تلخکام
پردهها آهنياند
توفانها سربی.
گُـداري تا آنسوي رابطه نيست!
ما به هم نمیرسیم...!
چنگی بر گیسوی شب زمین
قتل نرماموج گندم
قتل دلآوازهای آب
و دشنههای بادهای قطبی.
ساحرگان عشقآموز
از دریا نیامدهاند
و مرگهایند بر خاکها مستقر!
دشنهها بر گلوی آب و ناناند
و زمین
مطرود زندگی.
يك ذوق براي رنگهاست و
یک عدسي براي ظهور جهان!
و ما به هم نميرسيم
و صداها باريكاند
و خطوط سلامها نازك
و پردهها آهني
و شعورها در هجرت
و ادراكها سخت
و ملاقات رؤياها...ممنوع!
و يك افق كافيست ـ گرادگرد ـ
با دشنه بر گلوی آب و نان
آنك بالهاي خيال
قيچي ميشوند
آنك كلمات را گردن ميزنند
و افقها را پاك ميكنند
و ارتعاش لبها را شماره
و تبسم را
و نگاه را
و زمزمه را
و گام را !
پردههای آهنی
کشیدهاند
چراغهای رابطه
خاموشند
هوا سربیست
نانها گورزادند
و آب
رسالت فراموش شدهی حیات!
مگر رسالهی ساحرگان عشقآموز
مجابت کند:
«آری»
یعنی مردن...!