با خنده‌های بلند و پیوسته‌اش ـ محمدرضا شفیعی کدکنی

با خنده‌های بلند و پیوسته‌اش

گزیده‌ای از یادداشت دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

 دربارة زنده‌یاد نجف دریابندری

«نخستین بار که با نام نجف دریابندری آشنا شدم، وقتی بود که در «جْنگ هنر و ادبِ امروز» که به همت حسین رازی در سال‌های منتشر می‌شد «یک شاخه گل سرخ برای امیلی» را خواندم که دریابندری ترجمه کرده بود. انصافاً این جنگ ـ که دو شماره بیشتر منتشر نشد ـ در آن سال‌ها نشریه‌ی بسیار آوانگاردی بود. من تمام مجلّات آن سال‌ها را در کتابخانه‌ی آستان قدس رضوی ـ که پاتوقِ همیشگیِ من بود ـ می‌خواندم؛ ولی هر دو شمارة این جنگ را از کنار خیابان و از یک بساط کتاب‌فروشی روبروی باغِ ملّی مشهد خریدم.

در سال ۱۳۳۶ یا ۱۳۳۷ شعرهایی از اخوان در آن چاپ شده بود؛ چاوشی و زمستان و... شعرهایی هم از شاملو و نیما داشت. در آن‌جا با نخستین ترجمه‌ی «سرزمین ویران الیوت» آشنا شدم که حسین رازی خودش ترجمه کرده بود.

بعدها هر جا که نوشته‌ای یا ترجمه‌ای از نجف می‌دیدم با شوق می‌خواندم. نثر فارسی نجف در همان سال‌ها هم روان و درست و جا افتاده بود.

وقتی برای دوره‌ی دکترا به تهران آمدم و مقیم شدم، در سال ۱۳۴۴ در جلسات مجله‌ی سخن ـ که در منزل شادروان دکتر خانلری تشکیل می‌شد ـ نجف را از نزدیک دیدم. با شیفتگی او را استقبال روحی و معنوی کردم. نجف از آن‌هایی است که روحیه‌ای شاد و مژده‌رسان دارد و هرکسی را شیفته‌ی خود می‌کند. هیچ اهل اَدا بازی و ژست گرفتن و روشنفکرنمایی نیست. «فرزانه» واژه‌ای عاطفی emotive است که تعریف دقیق منطقی ندارد؛ اما در مرکزِ مفهومی آن هوش و دانایی و حکمت نهفته است. من او را یکی از مصادیق فرزانگی در عصرِ خودمان دیدم. در طولِ افزون بر پنجاه سال که با هم دوست بوده‌ایم، هرگز از او رفتاری که مایه‌ی ملال دوستان شود، ندیدم. همیشه شمع مجلس یاران بوده و خنده‌هایش محفلِ دوستان را طراوت و شادابی بخشیده است.

در کوه‌نوردی‌های صبح‌های پنجشنبه در کنارِ دکتر زریاب خویی ـ یکی از فرزانگان بزرگ این قرن میهنِ ما ـ حضورش مایه‌ی شادمانیِ دوستان بود؛ با خنده‌های بلند و پیوسته‌اش. یکبار در یکی از قهوه‌خانه‌های راه «درکه» چندان بلند می‌خندید که صاحب قهوه‌خانه می‌خواست جمع ما را از قهوه‌خانه‌اش بیرون کند و به حرمت شادروان یحیی هدی گناه ما را بخشید.

نجف، مصداقِ راستینِ روشنفکر ایرانی است. سال‌ها قبل در کلاس درسی در دانشگاه تهران می‌خواستم نمونه‌ی قابل قبولی از روشنفکر در ایران مثال بیاورم؛ با تأمل بسیار بدین نتیجه رسیدم که از نسل قدیم محمدعلی فروغی و سیدحسن تقی‌زاده و دکتر تقی ارانی و از جمعِ زندگان، نجف دریابندری را باید یادآور شوم. بعدها هرگز از این گزینه خویش پشیمان نشدم.»

 

تهران، ۴ بهمن ۹۶

نقل از مجله سیاه‌مشق، شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۷


برچسب‌ها: نجف دریابندری, روشنفکری ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹

لينك مطلب