روی رد راهی نوشته چنین (۵)
س. ع. نسیم
هوا را از قلم بگیر!
واژهها را بر تیرک قلمها اعدام کن!
در کسب و کارِ چنینِ خویش، بکوش و قاهر شو!
کسب و کارِ خویش
بر روی ردی چنین بگذار!
با پچپچ عاشقانهی من و صیاد و صیدم چه میکنی؟
ــ چنین گفت آزادی...
روی رد راهی نوشته چنین (۴)
س. ع. نسیم
زنجیری چون نصفالنهار
در کمرگاه زمین انداز!
زنجیر را قفل زن!
قفل را مسلح کن!
کلید را در اقیانوس انداز!
با پچپچ عاشقانهی من و صیاد و صیدم چه میکنی؟
ــ چنین گفت آزادی...
روی رد راهی نوشته چنین (۳)
س. ع. نسیم
تبردار را بگو: درختان را تمامکش کن!
آشیانهها را منفجر کن!
رد پرواز را شناسایی کن!
چکمه بر خاک بکوب!
رویش را له کن!
با سرنیزه
آب را خیش کن!
به جنگ دانه و زمین بیا!
با پچپچ عاشقانهی من و صیاد و صیدم چه میکنی؟
ــ چنین گفت آزادی...
روی رد راهی نوشته چنین (۲)
س. ع. نسیم
برای آسمان دروازه بگذار!
آسمان را در چشمها جراحی کن!
ستارهها را بیرون کن!
ماه را در چاه
تبعید کن!
رعدها را دستگیر کن
دهان برقها را بدوز!
با پچپچهای عاشقانهی من و صیاد و صیدم چه میکنی؟
ــ چنین گفت آزادی ...
روی رد راهی نوشته چنین (۱)
س. ع. نسیم
برای خیابان «در» بگذار!
برای درها قفل.
قفلها را مسلح کن!
کلیدها را به دریا انداز!
خیابان را از شهرها بردار!
پنجرهها را کور کن!
هوا را دستبند و نور را چشمبند بزن!
با پچپچهای عاشقانهي من و صیاد و صیدم چه میکنی؟
ــ چنین گفت آزادی...