چرا ادبیات؟ ـــ ماریو بارگاس یوسا

🔵 چرا ادبیات؟

 

  مقاله‌یی از کتابی به همین نام

 🖌 نوشته‌ی «ماریو بارگاس یوسا»

 برنده‌ی نوبل ادبی ۲۰۱۰

 

🔹قسمت چهارم

 

یکی از اثرات سودمند ادبیات در سطح زبان تحقق می‌یابد. جامعه‌یی که ادبیات مکتوب ندارد،‌ در قیاس با جامعه‌یی که مهم‌ترین ابزار ارتباطی آن‌ یعنی کلمات‌، در متون ادبی پرورده شده و تکامل یافته‌، حرف‌هایش را با دقت کم‌تر‌، غنای کم‌تر و وضوح کم‌تر بیان می‌کند. جامعه‌یی بی‌خبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده‌، هم‌چون جامعه‌یی از کر و لال‌ها دچار زبان‌پریشی است و به سبب زبان ناپخته و ابتدایی‌اش مشکلات عظیم در برقراری ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق می‌کند. آدمی که نمی‌خواند، ‌یا کم می‌خواند یا فقط پرت و پلا می‌خواند،‌ بی‌گمان اختلالی در بیان دارد،‌ این آدم بسیار حرف می‌زند، اما اندک می‌گوید،‌ زیرا واژگانش برای بیان آن‌چه در دل دارد بسنده نیست.

 

اما مسأله تنها محدودیت کلامی نیست. محدودیت فکر و تخیل نیز در میان است. مسأله، مسأله‌ی فقر تفکر نیز است، چرا که افکار و مفاهیم که ما به‌واسطه‌ی آن‌ها به رمز و راز وضعیت خود پی می‌بریم، جدا از کلمات وجود ندارند. ما سخن گفتن درست، پرمغز، سنجیده و زیرکانه را از ادبیات و تنها از ادبیات خوب می‌آموزیم.

هیچیک از انواع علوم و هنرها نمی‌تواند در غنابخشیدن به زبان مورد نیاز مردم جای ادبیات را بگیرد. درست گفتن، و تسلط بر زبانی غنی و متنوع، یافتن بیانی مناسب برای هر فکر و هر احساس که می‌خواهیم به دیگران منتقل کنیم، بدین معناست که ما آمادگی بیشتری برای تفکر، آموختن، آموزش، گفت‌وگو و نیز خیالپردازی، رؤیاپروری و حس کردن داریم. کلمات به‌گونه‌یی پنهانی در همه‌ی کنش‌های ما انعکاس می‌یابند، حتی در آن کنش‌هایی که ظاهراً هیچ ارتباطی با زبان ندارند و چندان که زبان، به‌یمن وجود ادبیات، تحول می‌یابد و به حد اعلاء پالودگی می‌رسد، بر امکان شادمانی و لذت آدمی می‌افزاید.

 

ادبیات عشق و تمنا را عرصه‌‌ی برای آفرینش هنری کرده است. در غیاب ادبیات، اروتیسم وجود نداشت. عشق و لذت و سرخوشی، بی‌مایه می‌شد و از ظرافت و ژرفا و از آن گرمی و شوری که حاصل خیال‌پردازی ادبی است، بی‌بهره می‌ماند. به‌راستی گزافه نیست اگر بگوییم آن زوجی که آثار «گارسیلاسو»‌، «پترارک»‌، «گونگورا» یا «بودلر» را خوانده‌اند، در قیاس با آدم‌های بی‌سوادی که سریال‌های بی‌مایهی تلویزیونی آنان را بدل به موجوداتی ابله کرده‌، قدر لذت را بیش‌تر می‌دانند و بیشتر لذت می‌برند. در دنیایی بی‌سواد و بی‌بهره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آن‌چه مایهی ارضای حیوانات می‌شود، نخواهد بود و هرگز نمی‌تواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود.

 

در دنیای امروز یگانه چیزی که ما را به شناخت کلیت انسانی‌مان رهنمون می‌شود، در ادبیات نهفته است. این نگرش وحدت‌بخش، این کلام کلیت‌بخش نه در فلسفه یافت می‌شود و نه در تاریخ‌، نه در هنر و نه‌ بی‌گمان‌ در علوم اجتماعی. ادبیات از طریق متونی که به دست ما رسیده، ما را به گذشته می‌برد و پیوند می‌دهد با کسانی که در روزگاران سپری‌شده سوداها به سر پخته‌اند‌، لذت‌ها برده‌اند و رؤیاها پرور‌انده‌اند،. همین متون امروز به ما امکان می‌دهند که لذت ببریم و رؤیاهای خودمان را بپرورانیم. این احساس اشتراک در تجربه‌ی جمعی انسانی در درازنای زمان و مکان، والاترین دستاورد ادبیات است و هیچ‌چیز به اندازه‌ی ادبیات در نو شدن این احساس برای هر نسل مؤثر نیست.

 

در غیاب ادبیات، ذهنی انتقادی که محرک اصلی تحولات تاریخی و بهترین مدافع آزادی است، لطمه‌یی جدی خواهد خورد. این از آن‌روست که ادبیات خوب سراسر رادیکال است و پرسش‌هایی اساسی درباره‌ی جهان زیستگاه ما پیش می‌کشد. ادبیات برای آنان که به آن‌چه دارند خرسندند‌، چیزی ندارد که بگوید. ادبیات خوراک جان‌های ناخرسند و عاصی است‌، زبان رسای ناسازگاران و پناهگاه کسانی است که به آن‌چه دارند، خرسند نیستند. انسان به ادبیات پناه می‌آورد تا ناشادمان‌ و ناکامل نباشد.

ادامه دارد...


برچسب‌ها: چرا ادبیات, ادبیات چیست
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۹

لينك مطلب