گاهي که بايد در نقطه‌ي نوشتن بايستيم...(۵) ـ سعید عبداللهی

گاهی که باید در نقطه‌ی نوشتن بایستیم...(۵)

سعید عبداللهی

هر نوشته‌يي دو وجه دارد: نمود و ماهيت.

نمود آن، «زبـان» است؛ ماهيت آن، «معنا» كه بايد با «زبـان» بالغ شود...

پيش پاي هر قلمي، كشاكشي ميان واقعيت فردي و اجتماعي است...

هر قلمي بايد پاسخ و انعکاس جامعه‌ي خود بدهد...

    ***                                       

ـ نوشتن كار مداوم، اندوختن مداوم و نو شدن مداوم است...

ـ دست در کدام سرمایه و گنجینه‌یی ببریم تا توشه‌یی برای ایستادن در نقطه‌ی نوشتن برداریم؟ به کدام پشتوانه‌یی تکیه دهیم تا آسوده‌خاطر به افق‌های روبه‌رو چشم بدوانیم و از قله‌هایش سوژه و معنا بچینیم؟ از شاخسار کدام جنگل سرو، صنوبر، کاج، سپیدار، بید و افرا نغمه و آوا برداریم؟ ثقل زمین قلم کجاست؟

هر نويسندهيي حاصل خاطره، مشاهده، تجربه، ديده، شنيده و خواندههايش است که آن‌ها را به فكرها و ايدهها و نوشته‌هايش بالغ ميكند. این‌ها همان سرمایه‌ها، توشه‌ها، پشتوانه‌ها و جنگل نغمه‌هایش هستند. در مسير اين بلوغ، بايد با درد و مشكل اصلي زمانه و جامعه‌مان پیوند بخوریم. چگونگی این پیوند، پيش پاي هر قلمي، كشاكشي ميان واقعيت فردي و اجتماعي می‌افکند. ميان اين دو واقعيت، بايد به جامعهي خويش پاسخ داد. چرا؟

  باید اعتراف کرد که «روشنفکر» از صف زندگی رایج و کف روزمره‌های متعارف، کنده می‌شود و جلوتر می‌رود. در این کنده شدن ـ حتا نظری ـ  فاصله‌یی فرهنگی و تاریخی با گذران معمول زندگی می‌یابد. این، لحظه‌ی بروز یک تضاد و تصادم با زندگی پیشین و زیستن معمول مردمان است که:

ـ یا باید پیش‌تر و دورتر برود؛

ـ یا باید به ارزش‌ها و نظم گذشته برگردد؛

ـ یا با تشخیص درد مشترک زمانه‌اش، با آن پیوند نظری و عملی برقرار کند.

تاریخ فرهنگی ایران و جهان نشان داده است که گذر و عبور از این پیچ و ایستگاه انتخاب، یکی از سرفصل‌های پیچیده‌ی پیش پای روشنفکران و هنرمندان و اندیشمندان بوده است.

ـ با انتخاب اولین مسیر، بی‌شک باید با جامعه‌اش بستیزد و با مردمان گلاویز شود و درآویزد. با بیشتر شدن فاصله‌اش، لاجرم به نفرین و طرد همان زیستگاهی روی می‌آورد که واقعیت‌های تلخش به او شناخت و آگاهی بخشیدند. فراموش می‌کند که این رنج و مشقت و حرمان مردمان تحت حاکمیت مستبدان بوده است که او را هوشیار نمود و به تحصیل علم و فرهنگ برای تحلیل و فهم چرایی‌های آن واداشت. افق چنین انتخابی برای روشنفکران به دره‌های یأس و سرخوردگی و گریز از مبارزه با تضاد اصلی زمانه و جامعه‌اش می‌کشاند. ناگفته نماند که در این مسیر دور شدن از جامعه و مردم، البته آثار هنری برجسته‌یی هم خلق شده و می‌شوند. نمونه‌های این آثار را می‌توان در برخی تولیدات هنری پس از شکست مشروطیت و نیز کودتای ۲۸ مرداد ۳۲  در زمینه‌های گوناگون رمان، قصه، شعر، فیلم و ترانه یافت.

ـ با انتخاب مسیر دوم، کار چندان دست و پاگیر و پر پیچ و خمی پیش رو نخواهد بود. فصل مشترکش با انتخاب مسیر اول، یأسی است که نخست افق آینده را پاک می‌کند، سپس به نظم و ارزش‌های گذشته روی می‌آورد. تجربه‌های این مسیر هم نشان داده است که این انتخاب به بازگشت به ارتجاع و غلتیدن در دامن ابتذال آن می‌انجامد.

با انتخاب مسیر سوم و با اين پاسخ است كه سوژه‌هاي قلم متولد ميشوند. سوژه‌هايي كه حس مشترك جامعه‌اند. قلم در اين گهواره تربيت ميشود. در اين تربیت شدن و آموختن، از حافظهي جامعه و تاريخ اجتماعي انسانها تغذيه مي‌كنيم. اين گهواره، ظرف درك خصوصيت زمانهي خود است. «زبـان» قلم‌مان را نيز از اين گهواره ياد ميگيريم.

ـ در تجربه‌هاي نوشتن و آفريدن، بايد تلاش آگاهانه كرد كه به «زبـان» رسيد. زبان، کار ارتباط را سیال می‌کند، سامان می‌دهد و باعث می‌شود مسیر رسیدن خواننده به نویسنده و نویسنده به خواننده نرم و هموار شود. این نرمی و همواری را هم تسلط به فرهنگ توده و جامعه، نرم‌تر و هموارتر می‌کند. برای رسیدن به پسند زبان، باید مغز را گنجینه‌یی از واژه‌ها کرد. این واژه‌ها هستند که کار ارتباط ما با دیگران را آسان می‌کنند. اگر واژه‌ها نبودند، تصور وجود جهان کنونی غیر ممکن و محال بود.

سازندگان زبان، واژه‌ها و ترکیب‌هایشان هستند. مصالح زبان: عواطف، واقعيت‌ها، تخيل، عشق به مضمون نوشته و حس‌آميزي قوي می‌باشند. حواس پنجگانه‌ي آدمي، نسبت به رويدادها و جلوه‌هاي طبيعت و زندگي، زبان و كلمه‌هاي مترادف و متناظر خود را دارند. اين همان رابطه‌ي «زبـان» با واقعيت است. اين «رابطه» را بايد با واژه‌گزيني و واژه‌شناسي، همواره كيفيت بخشيد. باید واژه‌ها و ترکیب‌های نو را از لابه‌لای متن‌ها یادداشت کرد، در نوشته‌ها استفاده نمود تا به گنجینه‌ی مغز رفته و در حافظه‌مان تثبیت شوند.

ـ در پایان این مجموعه یادداشت‌ در ایستگاه‌ها و نقطه‌های نوشتن، خوب است سری بزنیم به نوشتن در عصر دیجیتال و در جاده‌های پر دست‌انداز و سطح ناصیقلی اینترنت. اینترنت جایی است که جهان در آن ریخته شده است. بهتر است بگوییم زندگی با تمام جلوه‌هایش در اینترنت انتشار یافته است. پس لاجرم ما زمان برای پاسخ به این همه جلوه با گشت و تماشاها و گذاشت و برداشت‌هایش، کم می‌آوریم. کمبود زمان و شتاب و سرعت در ارتباطات، همواره با هم در زد و خوردند. پس انسان‌ها یا کاربران همواره در جنگ و نبرد برای سود جستن از زمان هستند.

در این میان آن‌چه به نوشتن و جوهر آن یعنی «زبان» برمی‌گردد، باید اعتراف کنیم که آسیب‌های بسیار دیده‌ و می‌بیند. شتاب و سرعت در اینترنت، نوعی از زبان را آفریده و تحمیل کرده که گاهی احساس می‌شود زبان ملی و مادری‌مان و ادبیات لطیف و نرم و زیبا و معناساز فارسی به سایه رفته و غریبه و مهجور گشته است. گاهی در اینترنت شاهد شلختگی و پاره پارگی و شمع‌آجینی زبان فارسی هستیم. شاید این طبیعی به‌نظر برسد. به همان دلیلی که تمام جلوه‌های زندگی همراه با سطوح سواد و فرهنگ انسان‌هایش در مدار ارتباطی جهانی قرار گرفته‌اند. هر کاربری با سطحی از دانش زبان فارسی، در کار تبادل نوشته‌های کوتاه و بلند است. از این رو گاهی شاهد حراج زبان فارسی در بازار داد و دهش کاربران هستیم.

نمای دیگری از قدرت، استعداد و ظرفیت اینترنت هست که کیفیت مثبت جهان کنونی را معادل هزاران سال از استیلای امپراطوران کهن می‌کند. این کیفیت نوین را باید نظم و سازمان و سامان داد. با این ساماندهی می‌توان توانایی نوشتن را سرعت بخشید و با همبستگی در وفاداری به هویت و ساختار و جایگاه زبان فارسی، غنا و زیبایی‌اش را به آن برگرداند و ترویج نمود.

ـ هر نوشته‌يي دو وجه دارد: نمود و ماهيت. نمود آن «زبـان» است. ماهيت آن، معناهايي‌ست كه بايد از جهان، انسان‌ها، طبيعت، تجربه‌ها و آموخته‌ها گردآورد و با «زبـان» بالغشان نمود...

ـ هميشه به ياد آوريم كه ما از هستيِ آزادي به سرزمين ضدآزادي تبعيد شده‌ايم. در اين تبعيدشدگي، اهريمن ابتذال به كمين هنر و قلم مي‌نشيند. هنر و قلم بايد نيايشگر الهه‌ي آزادي باشند.  الهه‌يي كه قلم برای ترویج و وصف شوق وصالش، دامن محبتش رنگين از شقایق‌های آزادی‌ست و سوگندش، رسالت مداوم آفرينش...

 پایان


برچسب‌ها: ادبیات, نویسندگی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷

لينك مطلب