آنها که ندایت میدهند
آنها كه نـدايت ميدهند ...
جهان چه كوچك ميشود
اگر صد كلمه بيشتر نداني
اگر سفر نكني
و خطر نكني كه بپرسي: انسان
بي آزادي
چــرا؟
جهان چه كوچك ميشود
اگر گذشته را نداني و نخواني
اگر آينده را تصور نكني و نجويي
و در حباب دايرهها
تكرار شوي...
جهان چه كوچك ميشود
اگر چهرههاي نو نبيني
اگر پنجرههاي تازه
به صداهاي هستي نگشايي
و قادر به آفريدن نباشي...
عشقهايت تركت ميكنند
اگر هوا را پس نزني
ذرات آزادي را
به رگان انديشهات راه ندهي...
اشكهايت تركت ميكنند
اگر معصومانههاي شادي و دلتنگي آدمي را
و موسيقي نگاه مردگان عاشق را
بر لبانت
سرود و هجا نكني...
روبـاههاي ديكتاتور
هستيات را ميربايند
اگر آجرهاي مخوفترين زندان را
در الفباهاي كلمات آذينشده نبيني...
زمين چه كوچك ميشود
اگر همه عمر سر به زير افكني
و با شمعافروزان آسمان
بر زورق زيباي ابرها
رؤياهايت را قسمت نكني...
جهانت كوچك ميشود
عشقها و اشكهايت تركت ميكنند
اگر صد كلمه بيشتر نداني
اگر گذشته را نخواني
اگر آينده را نجويي
اگر هر روز پنجرههايي
به صداهاي هستي نگشايي
و قادر به آفريدن نباشي...
زيباييهايت تركت ميكنند
اگر معصومانههاي آدمي را
بر لبانت
سرود و هجا نكني.
اگر بي رؤيا باشي و
هواي آزادي را
به رگان انديشهات راه ندهي...
س. ع. نسیم
برچسبها: شعر