قلم‌های فرهنگ‌ساز ـ سعید عبداللهی

قلم‌های فرهنگ‌ساز 

(از جسم، هزار کم. به اندیشه، یکی افزون)

                                                                                     

    صمد بهرنگی با «اولدوز و کلاغ‌ها» و «تلخون» و «بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری» و... با همهٴقصه‌هایش، از توی زندگی آدم‌ها عبور کرد و از آن طرف آینه‌شان درآمد و شد بهرنگ همهٴ نسل‌ها. هر کتاب بهرنگ را که دست بگیری، آینه‌یی را مقابل زندگی ـ با تلخ و شیرین و با آه و نشاطش ـ گذاشته‌یی.
یکی از رمز و رازهای نفوذ و ماندگاری قلم‌هایی مثل صمد بهرنگی، فروغ فرخزاد، احمد شاملو، پابلو نرودا و... این است که این‌ها «فرهنگ‌سازی» کرده‌اند. این‌ها به جوهر و درد جامعه و به موازاتش به اصالت‌های زخم‌خورده و ملتهب انسانی دست یافته‌اند. کتاب‌ها و نوشته‌هایشان ذهن و ضمیر خوانندگانشان را پر از «پرسش» می‌کند. و این تکاپویی می‌شود در جست‌وجوی پاسخ. گویی جرقه‌ها و اشعه‌های فکری این‌ها از یک رعد و برق فلسفی نشأت و نشو و نما می‌یابند. آیا اول «ماهی سیاه» صمد با یک رعد و برق فلسفی همراه با چندین «پرسش» و «چرا» شروع نمی‌شود؟
    فرهنگ، کارش با مغز و کارگاه فکر آدمی است. این‌ها، زخم را در مغز و فکر آدم‌ها و جامعه و حکومتها می‌یابند و به سراغ شناخت و وصفش می‌روند. این‌ها «از جسم، هزار کم و به اندیشه، یکی افزون» هستند.
    ماکسیم گورکی رنج و مرارت‌های زندگی و شوق و ذوق‌های رؤیاهایش را «دانشکده‌های من» نامید. قلم صمد هم دوربینی را می‌ماند که جا جا از کج و گوژ و بهار و خزان زندگی و فرهنگ بوم و بر آدم‌ها عکس و تصویر برداشته است.
     صمد آن‌قدر عشق به مردم را از خودشان یاد گرفت، آن‌قدر دانه‌های زیبایی از زندگی جمع کرد که خودش هم مثل عشق‌هایش شد. او بدون یگانگی با قلم و بدون صمیمیت با عشق و رؤیاها و آرزوهایش، هرگز نمی‌توانست این همه حجم را در عنوان‌های معدود کتاب‌هایش جا بدهد. عنوان کتاب‌هایش انگار آینه‌هایی برابر مشغله‌های فرهنگی خوب و بد جامعه‌اش هستند.

یک قصه، یک جاودانه
یکی از کسانی که فکر آزادی و برابری و عدالت اجتماعی را میان نوجوانان دهه ۵۰ برد، صمد بهرنگی با «قصه‌های بهرنگ»ش بود. «ماهی سیاه کوچولو» زاده شده همین دنیا و رشد یافته جوامع همین جهان است. رشد یافته و نه آموزش دیده و پرورش یافته. صمد، ماهی سیاه را آموزش و پرورش داد. «چرا» و «چگونه» را توی مغز و ذهنش رشد و نمو داد. لاجرم آگاهش نمود. زره آزادی تنش کرد. به نبرد با ماهی‌خوار و نادانی و ترس و خرافات فرستاد. به او جهان‌بینی داد؛ آنوقت ماهی سیاه، خودش راه دریا را پیدا کرد. «راه که افتاد، ترسش ریخت». آگاهی‌هایش بیشتر و بیشتر شد و «خیلی‌ها را به‌خاطر جهلشان بخشید» و دلش برای ماندگان در برکه‌ها سوخت... و شد ماهی عاشق همهٴ زمانها با مشعلی فراراه آزادی.
ماهی سیاه صمد، انگار سفارش جامعه و پاسخ تیپیک به زمان بود. این قصه، یک جهان‌بینی برای نسل‌های همهٴ زمان‌ها است. در دنیا و دیار ما هنوز سفر ماهی سیاه کوچولو ادامه دارد. این سفر، جنبشی است فلسفی، سیاسی، اجتماعی، تاریخی و انسانی. جوهر این سفر و رویدادها و اتفاقات آن، کش و واکش‌ها و کنش و واکنش‌ها بین آزادی با ضد آزادی و آگاهی با جهالت است.

نسل ماهی سیاه هنوز گرفتار ماهی‌خواران مرگ‌اندیش (با کسب و کار مرگ) و قورباغه‌های نادان و کولی‌دهنده به ماهی‌خواران است. نسلی که هنور دنبال دریا و در تکاپوی وصال با آزادی می‌باشد. هستیِ ما هنوز گرفتار استبداد و استثمار و جهل و خرافات است. از این رو، سفر ماهی سیاه، سفری است فلسفی، سیاسی، اجتماعی، تاریخی و انسانی.

       سعید عبداللهی

 به صمد اشاره شد تا مقدمه‌یی باشد برای سلسله‌ یادداشت‌هایی از «جهان‌بینی ماهی سیاه کوچولو». این مقاله‌ی تحلیلیِ بلند، در چند شماره در وبلاگ درج خواهد شد... 


برچسب‌ها: ادبیات, قصه‌نویسی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۷

لينك مطلب