قیامت ـ س. ع. نسیم
قـیـامت

دویدیم و دویدیم از رگبار لحظههای مرگ
باغی شدیم از آینه با سفر درخت و برگ
حادثههای تُـو به تُـو زخمهی رگبار تگرگ
فرصت چیدن زمان تُـو قاب تیک و تاک مرگ
ورق بزن این روزا رو روزای خاطره شدن
فرصت بدون همصحبتی بی گفتگو و بی سخن
دونهی امید تو رفت یه جنگلو شکوفه زد
الههی رنج تو رو لب ستاره بوسه زد
از سر قصه تا حالا جنگ من و رزم تو بود
قیامتی که محشرِ عشق من و عزم تو بود
برگرد نگا کن پشت سر هیچچی به جز عشق نداریم
میراثی که باید اونو تُـو راه فردا بذاریم...
س. ع. نسیم
برچسبها: شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۷