یادداشت از کتاب تراژدی قدرت در شاهنامه ـــ سعید عبداللهی

یادداشتبرداری از کتاب:
تراژدی قدرت در شاهنامه
نوشته: مصطفی رحیمی
انتشارات نیلوفر
چاپ اول: پاییز ۱۳۶۹
..............................
یادداشتبرداری: سعید عبداللهی
قسمت دوم
ــ فیخته در «چهار مقاله دربارهی آزادی» ص ۲۷۵ مینویسد: آدمی از اینکه ذهنیت خویش را در فرمان قوانین عقل قرار دهد بیم دارد و وسعت یا تحکم را ترجیح میدهد.
برتراند راسل در «قدرت» ص ۲۳ مینویسد: خشاریارشاه وقتی به آتن لشکر کشید نه خوراک کم داشت، نه پوشاک، نه زن. هدف، ارضای تمایل قدرتطلبی بود. ص ۲۵
ــ محمود عنایت در «وحشتآباد جورج اورول» نقل میکند: در آینده هیچ نوع وفاداری جز وفاداری به حزب و هیچ نوع عشقی جز عشق به برادر بزرگ[دیکتاتور] وجود نخواهد داشت. وقتی قدرت به سرحد کمال برسد دیگر نیازی به علم نخواهد داشت. آن روز تمامی لذات از میان خواهد رفت. [پاورقی: این تخیل نیست. کسانی که در انقلاب فرانسه لاوازیه را اعدام کردند استدلالشان این بود.] ص ۲۶
ــ اشتریر در نقد و تحلیل جباریت ص ۳۹ از قول ناپلئون نقل میکند: اشتیاق تسلط بر روح دیگران قویترین امیال است. ص ۲۶
ــ اوکتاویو پاز شاعر و نویسنده و متفکر مکزیکی در Edi folio ص ۱۸۷ مینویسد: نوسازی امریکای لاتین راهش مردمی کردن سیاسی است. برای نوساختن امور اجتماعی و سیاسی، ابتدا باید قدرت سیاسی را نوساخت. یعنی مردمسالاری بیشتری لازم است. من نظام دیگری را نمیشناسم. ص ۲۷
ــ پاورقی ص ۲۸: در حقیقت روانشناسی دوران «فئودالیته» در کسب افتخار خلاصه میشود. تمام هم و غم پهلوانان شاهنامه جستوجوی نام است: مرا نام باید که تن مرگ راست.
ــ سیاستمداران کشورهای امریکای لاتین هرچه کوشیدند با حفظ دیکتاتوریِ معهود، وضع اقتصادی را سروسامانی بدهند، میسر نشد. عاقبت مجبور شدند ابتدا آزادیهایی به مردم بدهند تا بعد بتوانند به وضع نابسامان اقتصادی سروصورتی ببخشند. ص ۳۰
ــ حکایتی از ادبیات فرانسه در صفحات ۳۰ و ۳۱ مطالعه شود.
ــ شخص سلطهجو معمولاً راهی پیش پای مردم میگذارد که ظاهراً به مقصد معقولی میرود. چنین است که به احساسات و هیجانات مردم متوسل میشود؛ یعنی ریشهی اندیشه و اندیشمند را میخشکاند. هیتلر بنای کارش بر سخنرانیهای هیجانانگیز و عملیات نمایشی بود. در میتینگها فقط بر احساسات خام و شورهای سطحی توده تکیه میشد. مخاطب خرد و شعور مردمان نبود. میبایستی مرتباً از افتخارات سخن گفته شود و به گفتهی بزرگی: «ملت از افتخارات سرمست است، خداحافظ آزادی». این افتخار با قدرت نسبتی نزدیک دارد.
موسولینی میخواست افتخارات دولت روم را زنده کند. و راه این کار افزودن بر قدرت بود. ص ۳۴
*
توجیه قدرت
ــ بهگفتهی اریک فروم در گریز از آزادی صص ۱۵۰ و ۱۵۱، منطق سلطهگرایی میگوید: «من بر تو حکم میرانم چون مصلحت تو را تشخیص میدهم و نفع تو در آن است که بدون مخالفت از من پیروی کنی».
*
قدرت و خرافات
ــ «خرافات دایهی قدرت است.»
ــ نویسندهی کتاب «سالکان ظلمات» در ص ۸۴ مینویسد: «هیتلر در حدود سال ۱۹۱۲ توشهی گرانی از علوم خفیه بر پایهی ادبیات اساطیری برگرفته بود».
ــ هیتلر مدعی بود که چیزی آورده است فوق مذاهب: «ناسیونال سوسیالیسم، برترین شکل مذهب است. هرگز چیزی برتر از آن نیامده است». یا در ص ۲۱۶ همان کتاب میخوانیم: «کسی که ناسیونالسوسیالیسم را تنها جنبشی سیاسی میشمارد، از آن چیز زیادی نمیداند. ناسیونالسوسیالیسم چیزی بیش از یک مذهب است؛ یعنی ارادهیی برای آفرینش ابرمرد». صص ۴۱ و ۴۲
ــ محمدرضا شاه نیز معنقد بود که دستی غیبی چندبار به کمک او آمده، یکبار در سقوط از هواپیما او را از خطر نجات داده و یکبار در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ [و مصدق در پاسخش خوب میگوید که این دست آخری از غیب نبود، از آیزنهاور بود که با نقشهی کودتا موافقت کرد]. ص ۴۲
ــ میتوان اعتقاد خطاناپذیر بودن حزب را یکی از صورتهای مهم رابطهی قدرت و خرافات در قرن بیستم دانست. ص ۴۲
ــ اشتباه در تشخیص منبع اصلی قدرت،کار را به خرافهپرستی میکشاند. باید گفت مردم وطن ما در قرن اخیر دچار چنین وضعی هستند. بدیهی است که در ترکیب قدرتها، همیشه سیاست خارجی یکی از منابع قدرت بوده است و خواهد بود.
ــ اگر در سال ۱۲۹۹ سردار سپه به ایران تحمیل شد و اگر در مرداد ۱۳۳۲ کودتا موفق گردید، دلیل آن قدرت «فوقالعادهی» بیگانگان نبود، توفیق آنان دقیقاً بهدلیل ضعف ما بود.[ضعفی که چارهپذیر است و تقدیری و تحمیلی نیست.] ص ۴۳
ــ تا هنگامی که از اینگونه خرافات منزه نشویم نخواهیم توانست به نیروی واقعی خود پی ببریم. ص ۴۴
ادامه دارد...
برچسبها: شاهنامه, تراژدی قدرت, دایره قدرت, فرهنگسازی