ناقوس ـ س. ع. نسیم
ناقوس

بترس از روزگارانی كه میدرّنـد با ساطورها
نهال خُـردك آزادی و رگهای رؤیا را.
رسول عشق را بنگر
به كام اژدهای جهل
به بوم زندگی بنگر
فصول بی ترنم را.
نگاه از آسمان بردار
زمین را خوشهخوشه مرگ میكارند.
نگاه از رعدها و ابرها برگیر
بترس از فصل بی باران.
بترس از قتلعام دانه در زهدان گرم خاك
بترس از مرگ لبخند بنفشه
بترس از خشكساری كه در آن سورِ سراب و
جشن مرگ سروها باشد.
س. ع. نسیم
برچسبها: شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۷