با من برخیز برادر ـ پابلو نرودا

«با من برخیز برادر
و زاده شو!
دستی به سوی من آر
از ژرفای دلهرهی فراخت.
تازیانه را که در درازنای قرنها
بر زخمهاتان نشست
به من نشان دهید
و تبرزینها را با درخشش خون.
آمدهام تا از دهانهای مردهتان سخن بگویم.
از سراسر زمین گرد آورید
تمامی لبهای خاموش ریخته بر خاک را.
از ژرفنا با من سخن بگویید
چونان رودی از پیکانهای آذرخش
چونان رودی از پلنگان مدفون
و بگذارید بگریم
ساعتها، روزها، سالها...
دورانهای کور! قرنهای نجومی!
سکوتتان را به من دهید
آبتان را، امیدتان را
ستیزتان را به من دهید
پولادتان را، آتشفشانتان را
تنهاتان را بر تنم بگذارید ـ چون آهنربا ـ
رگها و دهانتان را از آن من کنید
رگها و دهانم را از آن خود کنید
خون و سخن مرا بر زبان آورید...»
پابلو نرودا
📘از کتاب: بلندیهای ماچوپیچو
ترجمه: احمد کریمیحکاک ـ فرامرز سلیمانی
برچسبها: پابلو نرودا, شعر جهان, بلندیهای ماچوپیچو