پشت پلکهای کِلْک ۴
پشت پلکهای کِلْک(۴)
آرایههای ادبی
استعاره
قسمت اول: استعارهی حقیقی
استعاره از عناصر اصلی تخیل در نثر ادبی و شعر است. و بدون استعاره، نمیتوان اثری از شعر و نثر ادبی را آفرید. استعاره، موجب خلق تصویر و ظهور نمودهایی از اندیشه میشود كه وجود نداشتهاند. شاید از این روست كه كار شعر را در پهنهی نظام آفرینش تحلیل و نقد و تلقی و تعریف میكنند.
در استعاره، از یك كلمه یا تركیب، دو معنا دریافت میكنیم: معنای حقیقی كلمه و معنای مجازی آن. رابطهی بین این دو معنا را از طریق تشبیه میفهمیم.
در تشبیه، هنگامی كه از چهار ركن اصلی آن، فقط «مشبّهبه» را نگهداریم و بقیهی اركان را حذف كنیم، استعاره ساخته میشود. بهترین نوع استعاره آن است كه فقط مشبّهبه باشد. در این نوع استعاره، اگرچه فقط مشبّهبه آورده میشود، اما منظور و هدف، مشبّه است. این نوع از استعاره «حقیقی یا مصرّحه» نامیده میشود.
باز كردن چند استعارهی حقیقی
چشمانش چون مروارید در سیاهی شب میدرخشد.
حذف مشبّه(چشمانش) و ادات تشبیه(چون):
مرواریدش در سیاهی شب میدرخشد.
مادر، چون خورشیدی زندگی را روشن و گرم نگه میدارد.
حذف مشبّه(مادر) و ادات تشبیه:
خورشیدش زندگی را روشن و گرم نگه میدارد.
پویندگان آزادی را چون كاروان گل سرخ تاریخ معاصر ایران، عود و عطر و عبیر میافشانیم.
حذف مشبه (پویندگان آزادی) و ادات تشبیه:
كاروان گل سرخ تاریخ معاصر ایران را عود و عطر و عبیر میافشانیم.
آگاهی را چون چراغ میكُشید، اما آزادی چون مهتاب میروید.
حذف دو مشبه (آگاهی و آزادی) و ادات تشبیه:
«چراغ میكشی و ماهتاب میروید» (ایرج جنتی عطایی)
در محاصرهی دلبستگیها و تنگناهای زندگی، چون گَـوَنی بسته به زمین، از مسافری رها چون نسیم پرسید: به كجا چنین شتابان؟
«به كجا چنین شتابان؟
ـ گَـوَن از نسیم پرسید.» (محمدرضا شفیعی كدكنی)
نمونههای دیگری از استعارهی حقیقی:
«نه
این برف را
دیگر سر بازایستادن نیست
برفی كه بر ابروی و موی ما نشیند.» (احمد شاملو)
برف: استعاره از سپید شدن مو است. نخست تشبیه مو به برف در ذهن شاعر تداعی شده است. اما زیبایی زبان شعر، آن است كه مشبّه (مو) را كه هیچ تخیل و تصور و حسّآمیزی را برنمیانگیزد، حذف كند و مشبّهبه (برف) را بیاورد.
برف بر ابروی و موی: استعاره از گذر عمر، ظهور نشانههای پیری است.
كل این قطعه كه آغاز فصل زمستان و بارش برف و نشستن بر سر و موی و چهره است، استعارهیی از گذر عمر و بازگشتناپذیری آن میباشد.
جامیست كه عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این كوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش (خیام)
جام: استعاره از انسان
صد بوسه ز مهر: كنایه از تمایز انسان بهعنوان اشرف مخلوقات و جایگاه ویژهی او در هستی
كوزهگر: استعاره از آفریدگار، خدا
بر زمین میزند: كنایه از مرگ
خورشیدی كو تا یلداهای این دیار را سپیده كند؟
خورشید: استعارهیی از قهرمانی ملی یا رزمآور آزادی
یلدا: استعارهیی از شب طولانی ظلمت و استبداد
سپیده: استعارهیی از روشنایی و طلوع آزادی
«صبحگاهان كه بسته میماند
ماهی آبنوس در زنجیر
دُم طاووس پر میافشاند
روی این بام تن بشسته ز قیر.» (نیمایوشیج)
ماهی آبنوس: استعاره از غروب مهتاب در سپیده
دُم طاووس: استعاره از پرتوهای رنگارنگ خورشید بامدادی در افق آسمان
بـام: استعاره از آسمان
قیر: استعاره از شب
«از گزند داسِ دروگر وقت
هیچ روینده را زنهار نیست
مگر ترانهی من كه در روزگار نامده برجای میماند
تا به ناخواست
دست جفاپیشهی دهر
ارج تو را بستاید» (ویلیام شكسپیر، ترانهی من)
داس دروگر وقت: استعاره از مرگ
دست جفاپیشهی دهر: استعاره از سرشت بیمروت روزگار و زمانه
(در تركیب «داس دروگر وقت»، وقت یا زمان به داسی دروگر تشبیه شده است: اضافهی تشبیهی)
«ای صبحدم! ببین كه كجا میفرستمت
نزدیك آفتاب وفا میفرستمت» (خاقانی شروانی)
آفتاب وفا: استعاره از معشوق، محبوب، معبود
بشكسته پر به شیشهی تاریك میزدند
پروانههای خستهی شبگرد در اتاق (محمدسعید میرزایی)
شیشهی تاریك، استعارهیی از شب و دیوار بنبست ـ اجتماعی و سیاسی ـ است. شب و دیوار به شیشهی تاریك تشبیه شدهاند.
پروانهها، استعارهیی از پیشاهنگان و پیشگامانی است كه در مصاف با شب و دیوار ظلمت، بالهایشان شكسته و زخمی و خستهاند.
ادامه دارد...
سعید عبداللهی
برچسبها: ادبیات, شعر, آرایههای ادبی, صنایع بدیع