شعر چیست؟ با شعر چه می‌کنیم؟ به کجا می‌رویم؟ ـ سعید عبداللهی

شعر چیست؟ با شعر چه می‌کنیم؟ به کجا می‌رویم؟

 

شعر، یک پرسش و علامت سؤال جلو همه‌چیز...

شعر، یک نبرد مداوم برای رها شدن از تبعیدشدگیِ ازلی با نجوای «از نی‌ستان تا مرا ببریده‌اند»...

شعر، یک دلشوره‌گی مدام برای پاسخ به ثانیه‌های حضور و نجات عشق از طلسم ابتذال...

شعر، یک پنجره‌ی دیگر برای نگاهی دیگرگون از رایج...

شعر، یک دروازه‌ی گشوده به جهان برای کشف جهانی دیگرگونه...

شعر، بالا رفتن از زندگی ـ حتی یک پله ـ در جست‌وجوی زندگی‌ای دیگرگونه...

شعر، قانع نبودن به تجسد...

شعر، نبرد مداوم برای گریز از اکنون و ساختن و برانگیختن نیازی که یقین کند«عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی»...

شعر، تحولی در زبان رایج با الفبا، کلمات و جمله‌هایی نارایج تا دامنه و عمق ارتباط آدمی با آدمی دیگرگونه شود...

در قانون اساسی شعر، امپراطوران و دیکتاتورهای سیاسی و مذهبی، ابتذال‌هایی ورم کرده در بطن خزه‌ی جهل جامعه و موریانه‌های تنیده و رسوخ کرده بر شکوه درخت زندگی و جلوه‌های آدمی‌گونش!

شعر، کشف نیروی زوال‌ناپذیر و بی‌شکست آزادی در ضمیر خود و آنگاه، سرِ تسلیم‌ناپذیری و آنگاه، کشف افق در افق و آنگاه دوباره، دلشوره‌گی مدام برای پاسخ به ثانیه‌های حضور...و روبه‌روی این همه آینه‌، کشف خود و از انتهای ابدیت، به امروز نگاه کردن تا «عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی»...

 

سعید عبداللهی

۱۵خرداد۹۸

 


برچسب‌ها: ادبیات چیست, شعر چیست, فرهنگ و هنر, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

پشت پلک‌های کِلْک ۱۲

پشت پلک‌های کِلْک ـ ۱۲

آرایه‌های ادبی

جناس (تجنیس)

   جناس شامل كلماتی هم‌شكل و هم‌جنس است‌ كه در وزن یا حروف و یا تلفظ با هم هماهنگ و متناسب، ولی در معنا متفاوت هستند. آرایه‌ی جناس باعث استحكام موسیقی درونی شعر یا نثر می‌شود.

جناس دو نوع است: جناس كامل ـ جناس ناقص.

جناس كامل: آنجا كه واژه‌هایی در وزن، حروف و تلفظ یكسان باشند، ولی در معنا متفاوت، جناس كامل است. مثل:

l «سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

                               كه هرچه بر سر ما می‌رود ارادت اوست»  (حافظ)

جناس: هر دو «ارادت» در وزن، حروف، شكل و تلفظ هماهنگ‌اند و در معنا متفاوت. ارادت اول به معنی محبت، دوستی، لطف و نظرداشتن و ارادت دوم به معنی خواسته و تصمیم است.

 

l «من ناله‌ی تو می‌شنوم در خروش موج      من شكوه‌ی تو می‌شنوم در غریو باد

چشم دلم به مرگ سیاه تو خون گریست     ای بی تو روی هرچه پلیدان سیاه باد»

                                                   (حسن هنرمندی، در رثای پاتریس لومومبا)

جناس: كلمه‌ی «باد» در بیت اول یعنی نسیم، در بیت دوم یعنی باشد؛ اما هر دو كلمه در وزن، حروف و تلفظ یكسان‌اند.

 

l «آن‌كه گیسوی تو را رسم تطاول آموخت   هم تواند كرمش دادِ من مسكین داد»  (حافظ)

جناس: كلمه‌ی «داد» در مصرع دوم، دو معنی می‌دهد: اولی دادخواهی و دومی دادن. در حالی كه در وزن، حروف و تلفظ تفاوتی ندارند.

 

l «طره‌ی پریشانش دیدم و به دل گفتم 

 این همه پریشانی بر سر پریشانی»  (شیخ بهایی)

جناس: كلمه‌ی «پریشانی» با دو معنا: اولی به معنی آشفته‌حالی، دومی به معنای تاب و پیچش موی.  هر دو در وزن، حروف و تلفظ همسان‌اند.

 

l «آتش است این بانگ نای و نیست باد   هر كه این آتش ندارد نیست باد»  (مولوی)

كلمه‌های «نیست و باد»، هم قافیه هستند، هم جناس كامل. در مصرع اول كلمه‌ی «نیست» به معنی نفی و نباشد می‌دهد، اما در مصرع دوم معنی نابود شدن و نیست شدن. / كلمه‌ی باد در مصرع اول به معنی نسیم و وزش هوا می‌باشد و در مصرع دوم به معنی بودن.

 ***   ***   ***

جناس ناقص:   الف. جناس ناقص اختلافی     ب. جناس ناقص حرکتی

الف. جناس ناقص اختلافی: كلماتی كه در حروف و وزن هماهنگ‌اند، اما در شكل و معنا متفاوت.

l «ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد» (مقدمه گلستان سعدی)

جناس ناقص اختلافی: بنات و نبات در حروف و وزن مثل هم‌اند، اما در شكل و  معنا متفاوت.

 

l «تو كمان كشیده و در كمین كه زنی به تیرم و من غمین

  همه‌ی غمم بود از همین كه خدا نكرده خطا كنی»  (صفای اصفهانی)

جناس ناقص اختلافی: كمان و كمین ـ غمین و همین

 

l «ای شاعر روستایی كه رگبار آوازهایت

چون خشم ابر شبانه

می‌شست از چهره‌ی شب

خواب در و دار و دیوار،

نام گلسرخ را باز

تكرار كن، باز تكرار...»  (محمدرضا شفیعی‌كدكنی)

جناس ناقص اختلافی: در، دار، دیوار

 

l «آن كس است اهل اشارت كه بشارت داند

نكته‌ها هست بسی، محرم اسرار كجاست؟»  (حافظ)

جناس ناقص اختلافی: اشارت و بشارت

 

ب. جناس ناقص حركتی: كلماتی كه در وزن و حروف و شكل تفاوتی ندارند، اما در تلفظ و معنا متفاوت هستند.

 

l «شكر كند چرخ فلك از مَـلِك و مُـلك و مَـلَك 

 كز كرم و بخشش او روشن و بخشنده شدم»   (مولوی)

جناس ناقص حركتی: مَـلِك، مُـلك، مَـلَك كه در تلفظ و معنا متفاوت‌اند، اما در وزن و حروف و شكل مشترك‌اند.

 

l «این چه ژاژ است و چه كفر است و فُشار      پنبه‌یی اندر دهان خود فِشار»  (مولوی)

جناس ناقص حركتی: كلمه‌ها‌ی فُشار و فِشار. اولی به معنای سخن بیهوده و یاوه، دومی معنی گذاشتن و فشردن.

 

واژه‌های چون «دیر و دِیر» که معنای اولی تنگی وقت و دومی خانقاه عارفان است، در زمره‌ی جناس ناقص حرکتی هستند. در وزن و حروف و شکل مشترک‌اند؛ اما در تلفظ و معنا متفاوت.

پایان

سعید عبداللهی

 

  لینک دریافت کتاب «آرایه‌های ادبی»

 

 http://cota.ir/fJA

 


برچسب‌ها: ادبیات, شعر, آرایه‌های ادبی, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۷

لينك مطلب

پشت پلک‌های کِلْک ۱۱

پشت پلک‌های کِلْک ـ ۱۱

آرایه‌های ادبی

واج‌آرایی (ترنّم حروف)

 

«واج» کوچک‌ترین واحد آواییِ زبان است. در زبان فارسی ۳۲ حرف الفبا داریم که ۲۳ واج را تشکیل می‌دهند. حروف «هم‌آوا» یک واج هستند؛ مثل: «ز، ذ، ض» و یا «ث، س، ص» و...  

تكرار یك یا چند حرف الفبا در کلمات یك بیت یا جمله را واج‌آرایی یا ترنّم حروف می‌گوییم. این تكرار، هنگامی كه هماهنگ و مناسب به‌كار رود تأثیر عاطفی، تحرك و موسیقی درونی به‌وجود می‌آورد.

 

نمونه‌های واج‌آرایی:

l «شیرآهن‌كوه مردی از این‌گونه عاشق

     میدان خونین سرنوشت

     به پاشنه‌ی آشیل

                        درنوشت»  (احمد شاملو)

واج‌آرایی: تكرار حرف یا واج «ش».

 

l «بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

                                       كز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران» (سعدی)

واج‌آرایی: تكرار حرف «ب» و «ر» در مصرع اول.

واژه‌های ابر و سنگ، آرایه‌ی تشخیص هستند.

مصرع دوم، آرایه‌ی اغراق است.

 

l «یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا

                                 یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا» (مولوی)

واج‌آرایی: تكرار حروف « ا، ر، م»، موسیقی، تحرك، خیال‌انگیزی و زیبایی خلق كرده است.

 

l «پیش از اینت بیش از این اندیشه‌ی عشّاق بود

                                        مهرورزی تو با ما شهره‌ی آفاق بود» (حافظ)

واج‌آرایی: تكرار حرف «ش».

هم‌آوا بودن كلمات «پیش، این، بیش، این» در مصرع اول، موجی هماهنگ و موسیقی درونی و جنبشی خوش‌آیند آفریده است. این هماهنگی موجب بلوغ معنا می‌گردد.

 

l «خیال خال تو با خود به خاك خواهم برد

                                       كه تا ز خال تو خاكم شود عبیرآمیز»  (حافظ)

واج‌آرایی: تكرار مناسب و زیبای حرف «خ» كه با معنای بیت نیز هماهنگ است.

ادامه دارد...

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: ادبیات, شعر, آرایه‌های ادبی, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۷

لينك مطلب

پشت پلک‌های کِِلْک ۱۰

پشت پلک‌های کِلْک ـ ۱۰

آرایه‌های ادبی

مراعات نظیر

   در نثر و نظم و شعر شاهد كلماتی هستیم كه خواندن و شنیدن آن‌ها، واژه‌های دیگری را تداعی می‌كنند. گویی بین آن‌ها رابطه و نسبتی وجود دارد و دو به دو با هم، منظور و معنایی را كامل می‌كنند. این رابطه و نسبت می‌تواند در شبیه بودن، هم‌جنس بودن یا لازم و ملزوم بودن باشد. به این‌گونه از وجود رابطه و نسبت در صنایع بدیع نثر و شعر (آرایه‌های ادبی)، «مراعات نظیر» می‌گوییم.

مراعات نظیر از نمونه‌های صنایع معنوی بدیع (یا آرایه‌های معنوی) است كه با ارتباط معنوی بین واژه‌های متناظر، موسیقی و زیبایی خلق می‌كند و به نثر و شعر عمق و معنا می‌بخشد.

   اگر در نثر و شعر فارسی و یا ادبیات جهان، سیر و سفری حتا اندك هم داشته‌ایم، بی‌شك به واژه‌ها و یا تركیب‌هایی چون لیلی و مجنون، نرگس و چشم، خسرو و شیرین، خورشید و ماه، روز و شب، مخزن و گنج، رعد و برق، داس و ماه، شاعر و شعر، لب و لعل، چشم و خواب، جام و می، قد و سرو، دقیقه و عقربه و... برخورده‌ایم. این واژه‌ها در یك ارتباط معنایی با هم، نوشته را زینت و جلا می‌بخشند و لطافت و خوشایندی و لذتِ معنا می‌آفرینند.

 

مراعات نظیر را در چند نمونه بررسی می‌کنیم:

l مزرع سبز فلك دیدم و داس مـه نو

                           یادم از كِشتهی خویش آمد و هنگام درو (حافظ)

مزرع و كِشته، داس و درو مراعات نظیرند.

ـ كِشته‌ی خویش، كنایه از رفتار و كردار و عمل در هستی و زندگانی است.

ـ هنگام درو، كنایه از نتیجه کار و روز رستاخیز می‌باشد.

 

l چشمی دارم چو لعل شیرین همه آب

                            بختی دارم چو چشم خسرو همه خواب   

جسمی دارم چو جان مجنون همه درد

                           جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب   (خاقانی، رباعیات)


چشم و خواب، شیرین و خسرو، جسم و جان، مجنون و لیلی، زلف و تاب همگی دو به دو مراعات نظیرند.

لعل: استعاره از لب

 

l «ای سوگوار صبح نشابور سرمه‌گون

                                              عصری چنین سزای سیه‌پوشی‌ات نبود» 

                                                 (محمدرضا شفیعی‌كدكنی در رثای پرویز مشكاتیان)

 صبح و عصر از نظر زمانی به ظاهر متضادند، اما تداعی آن‌ها در ذهن، نوعی هماهنگی و مراعات نظیر می‌نماید.

 

l ای صبح شب‌نشینان جانم به طاقت آمد

                              از بس كه دیر ماندی چون شام روزه‌داران (سعدی)

  صبح و شام مراعات نظیر می‌نماید.

 

l تو یك ساعت چو افریدون به میدان باش، تا زان پس

                            به هر جانب كه روی آری درفش كاویان بینی (سنایی)

فریدون (كاوه آهنگر) و درفش كاویانی مراعات نظیرند.

در این بیت سه واژه‌ی «ساعت، میدان، هر جانب» تداعی دایره می‌كنند و نقش كنایه دارند.

 

l «دقیقه‌های شك را عقربه بشكن

     از رعشه‌های زمان برآ...

     به نبرد آر

     لشكر رؤیاهایت را

    انفجار عاطفه‌هایت را...

    زرّادخانه‌های نبرد تو

    حوّاهای دلتنگ آزادی‌اند و

    آدم‌های مه‌بانگ ایثار...» (س. ع. نسیم)

واژه‌های دقیقه و عقربه / حوّا و آدم، مراعات نظیرند.

ادامه دارد...

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: ادبیات, شعر, آرایه‌های ادبی, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۷

لينك مطلب

پشت پلک‌های کِلْک ۹

پشت پلک‌های کِلْک (۹)

آرایه‌های ادبی

 

آرایه‌های مؤثر در موسیقی نثر و شعر

 الف. موسیقی بیرونی: وزن، قافیه و ردیف

ب: موسیقی درونی: ایهام، مراعات نظیر، واج‌آرایی، جناس، سجع

 

ایهام

   كلمه‌ی «ایهام» از ریشه‌ی «وهم» یعنی گمان، خیال، پندار و ایجاد وهم كردن.

كلمه‌یی با نقش ایهام، گاه دارای دو یا سه معنا می‌باشد؛ به‌طوری كه مخاطب می‌تواند هر دو یا سه معنا را از آن فهم كند. ایهام باعث گسترش معنا، فراخی ذهن، ایجاد موسیقی معنوی و تحسین و لذت می‌شود.

   در غزلیات حافظ شاهد بیشترین و ظریف‌ترین نمونه‌های ایهام هستیم. از این رو شعر حافظ میدان به هم رسیدن انواع معناها، دریافت‌ها، تفسیرها و تأویل‌ها برای تمام انسان‌ها و همه‌ی زمان‌ها است.

چند نمونه از ایهام تشریح می‌شود:

l  گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید    گفتم كه ماه من شو گفتا اگر برآید (حافظ)

برآید: طلوع مهتاب / ممكن بودن، امكان داشتن

 

l «ز گریه، مردم چشمم نشسته در خون است

                                   ببین كه در طلبت حال مردمان چون است» (حافظ)

مردمان: مردمك چشم / خلق و توده‌های مردم

 

l «فرصت شمار صحبت كز این دو راهه منزل

                                       چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن» (حافظ)

صحبت: گفت‌وگو و سخن گفتن با هم / همراهی كردن، همراه شدن و هم‌قدم شدن

 

l شب است و چهره‌ی میهن سیاهه

                                             نشستن در سیاهی‌ها گناهه» (جواد آذر)

شب: تاریكی و حالتی از شبانه روز طبیعت / ظلمت دیكتاتوری و خفقان اجتماعی و سیاسی.

 

l  در ره منزل لیلی كه خطرهاست در آن      

                                     شرط اول قدم آن است كه مجنون باشی (حافظ)

مجنون: شخص محبوب لیلی / حالتی از بی‌خودیِ عاشقانه (از خود بی‌خود شدن) برای پیمودن مسیر عشق و یگانگی.

 

l تا دل هرزه‌گرد من رفت به چین زلف او

                                            زان سفر دراز خود عزم وطن نمی‌كند (حافظ)

چین: پیچ و تاب و جعد گیسو / سرزمین و كشور چین (این ایهام را به‌خصوص با مصرع دوم از واژه‌های «سفر» و «وطن» می‌فهمیم)

 

l «در چنگ تو سرود رهایی نهفته بود     زین نغمه هیچ‌گاه فراموشی‌ات نبود»

                                                (محمدرضا شفیعی‌كدكنی در رثای پرویز مشكاتیان)

ایهام: كلمه‌ی چنگ، هم معنای ساز (سنتور مشكاتیان) می‌دهد، هم در اختیار داشتن، در دست داشتن.

ادامه دارد...

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: ادبیات, شعر, آرایه‌های ادبی, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۷

لينك مطلب

پشت پلک‌های کِلْک ۸

پشت پلک‌های کِلْک (۸)

آرایه‌های ادبی

اغراق

        «اگر نیروی فراموشی نبود، جهان از داغ‌ها و سوزهای آدمی آتش می‌گرفت.»

(نقل به مضمون از شعری به زبان عربی)

 پیداست كه تحقق این مفهوم را در دنیای واقعیت انكار می‌كنیم، اما در دنیای تخیل كه بسیاری معناها در آن شكل و قوام و هستی واقعی پیدا می‌كنند، نیروی اندیشه و تفكر ما با تداعی واقعیت‌های سوزناك و داغ‌های تجربه‌شده، به‌راحتی برایمان قابل درك می‌نماید.

   كلمه‌ی اغراق یعنی كمان كشیدن. در برخی نثرها یا شعرها با توصیف‌ها و ویژگی‌هایی روبه‌رو می‌شویم كه زمینه‌یی در واقعیت ندارند و محال به نظر می‌رسند. این «محال» بودن، وقتی با جنبش، خیال‌انگیزی، بالغ كردن معنا و ایجاد موسیقی معنوی به ممكن بودن می‌انجامد، اثر هنری را زیبا می‌كند.

آرایه‌ی «اغراق» از قهرمانان یا سوژه‌ها‌ی اثر هنری، چهره یا شخصیتی افسانه‌یی و اسطوره‌یی می‌سازد كه می‌توانند محالات و ناممكن‌ها را  ممكن ‌سازند.

   اغراق با زیاده‌روی تصنّعی تفاوت دارد؛ چرا كه باید در ذهن خواننده، جنبش و كنجكاوی و تخیل ایجاد كند و مهمتر از همه، معنا بیافریند. با این تعاریف است كه اغراق باعث آفریدن تصاویر دلنشین حماسی و غنایی ‌می‌شود.

 نمونه‌هایی از صنعت یا آرایه‌ی «اغراق» را بررسی می‌کنیم:

 l «به مرگ سیاوش، سیه پوشد آب     كند زار، نفرین بر افراسیاب» (فردوسی)

اغراق: آب، سیاه می‌پوشد و زار زار افراسیاب را نفرین می‌كند.

 

l «آه سعدی اثر كند در سنگ     نكند در تو سنگدل تأثیر»  (سعدی)

اغراق: تأثیر آه و اندوه در سنگ كه در عالم واقع میسّر به نظر نمی‌رسد؛ اما تصویر و معنایی انسانی و عاطفی را در ذهن متبادر می‌كند.

 

l «فتح یك قرن به‌دست یك شعر
فتح یك باغ به‌دست یك سار
فتح یك كوچه به‌دست دو سلام
فتح یك شهربه ‌دست سه چهار اسب‌سوار چوبی
 فتح یك عید به‌دست دو عروسك، یك توپ
 قتل یك جغجغه روی تشك بعداز ظهر
قتل یك قصه سر كوچه‌ی خواب
قتل یك غصه به‌دستور سرود
قتل مهتاب به فرمان نئون
قتل یك بید به‌دست دولت
قتل یك شاعر افسرده به‌دست گل یخ...» (سهراب سپهری)

 اغراق: فتح‌ها و قتل‌ها خارج از روال طبیعتِ زندگی و آدمی و غیر ممكن به نظر می‌رسند، اما با درون‌مایه‌یی از نوع عرفان، همه‌ی آن‌ها از پیوندی مناسب و هماهنگ با حیات فكری و روحی و ذاتی انسان برخوردارند. همه‌ی فتح‌ها و قتل‌ها به واقعیت‌هایی فراتر از سطح معمول و متعارف زندگی رسیده‌اند و تبیینی جدید از هستی انسان و رابطه‌اش با طبیعت و محیط را معنا می‌كنند. در این معنا دادن، شكل و محتوای دیگری از نگرش به زندگی و قدرت اندیشه و ابداع ذهن و مغز انسان برای خلق جهانی دیگر را شاهدیم.

 

l «به تنها یكی گور بریان كنی     هوا را به شمشیر گریان كنی» (فردوسی)

 اغراق: صفت‌ها و ویژگی‌هایی كه به رستم نسبت داده شده‌اند: توانمندی او نیازمند خوردن یك گور خر بریان و شمشیر او به یك ضربه، گریه‌ی ابر(باران) را برآورد. در این‌جا با استفاده‌ی مناسب و هماهنگ از آرایه‌ی اغراق، اسطوره و افسانه‌یی شورانگیز و حماسی از نماد قهرمانی و دلیری و جوانمردی آفریده شده است.

ادامه دارد...

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: ادبیات, شعر, آرایه‌های ادبی, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۹ تیر ۱۳۹۷

لينك مطلب

پشت پلک‌های کِلْک  ۷

پشت پلک‌های کِلْک (۷)

آرایه‌های ادبی

حسّ آمیزی

    از عنوان آن می‌شود فهمید كه معنای این آرایه‌ی ادبی، آمیختن حواسّ با یكدیگر است. یعنی تركیب دو حس از  حواس پنجگانه‌ی آدمی كه شنوایی، چشایی، لامسه، بینایی و بویایی هستند.

    «حس‌آمیزی» از عواملی‌ست كه زبان روزمرّه و عادی را متحول می‌كند و باعث تخیل و آفرینش ادبی و هنری و زیبایی می‌شود.  آن‌چه كه در این آرایه، زیبایی را توأم با معنا انتقال می‌دهد، شعوری حسّی است. ادراك و دانایی از طریق حسّ صورت می‌گیرد. تصویری را می‌شنویم یا می‌خوانیم كه باید در عبور از دهلیز تخیل خود، آن را حس و پس از  آن، دركش كنیم. حسّ‌آمیزی از عناصر و «صور خیال» است.

  حس‌آمیزی یك «زبـان» را می‌آفریند. پس می‌تواند ارتباط را با خواننده برقرار کند. از این رو موجب ورود عناصر بیشتری از صور خیال به ذهن ما می‌شود. با قدرت حس‌آمیزی، گویی حسّ ششم را متجلی كرده‌ و به آن دست یافته‌ایم تا با آن بتوانیم معناهای وسیع‌تری را درك كنیم و با آن‌ها سخن بگوییم و بنویسیم.

  تركیب‌های «صدای شیرین، سخنان و تبسم تلخ، موسیقی شیرین، نگاه سرد، نگاه خیس، چشم شور، جرعه‌ی فكر، لمس عطش و...» از دو حسّ متفاوت تشكیل می‌شوند، اما تركیب‌شان احساس واحدی از عمق‌یابندگی، خوشایندی، موسیقایی همراه با معنایی بكر و نو را به ما انتقال می‌دهد.

 

   «حسّ‌آمیزی» را در نمونه‌های زیر بررسی می‌كنیم:

   «من به اندازه‌ی یك جرعه‌ی فكر

    و كفی اندیشه

    و كمی لمس عطش

    اقیانوس تو را می‌فهمم.» (س. ع. نسیم)

    «لمس عطش»  از دو حس لامسه و چشایی تشكیل می‌شود. لمس كردن عطش، معنایی است فراتر از واقعیت طبیعی؛ چرا كه عطش از جنس شیئ نیست و انسان قادر به لمس آن نمی‌باشد. اما احساس و معنایی است كه نیروی تخیل، آن را از واقعیت آفریده است.

   «صدای شعله‌ور گل‌نراقی و باران

                              فضای ملتهب شاعرانه‌ی خوبیست» (حسن صادقی‌پناه)

   «صدای شعله‌ور» از دو حسّ شنوایی و بینایی ساخته شده است. معمولاً برای صدا باید صفت‌های طبیعی مثل بلند، كوتاه، ضعیف، قوی، شنیدنی، رسا، نافذ، نازك، كلفت، خفیف، دورگه و... استفاده شود. اما صفت شعله‌ور، به صدا معنایی دیگر می‌دهد كه از مقوله و عوالم صور خیال و زیبایی‌شناسی است. این صفت، صدا را از حالت و بروز طبیعی خود فراتر می‌برد و معنایی گرمی‌بخش، اُنس‌دهنده، انگیزاننده و شورآفرین خلق می‌كند.

 «دو چشم سرد و نجیبت چه گنگ می‌جنگند

                           میان بارقه‌های هراس، با خورشید» (مهدی تقی‌پور)

   چشم، نماد بینایی و دیدن است؛ سردی، حسّی چشایی. اما حس سرد برای چشم، هم صفتی خارق‌العاده است، هم گستره‌ی معنا را از كاركرد طبیعی چشم فراتر می‌برد و عمقی از احساسی خیالین می‌آفریند. در حالی كه صفت نجیب، حسّی خارق‌العاده نسبت به چشم برنمی‌انگیزد.


  «سكوت میوزد و در كنار تنهایی

                           نشسته‌ام به تماشای شعله‌ور شدنم»  (احمدرضا الیاسی)

    سكوت و وزیدن، دو  حس متضادند. یكی نماد خاموشی، آرامش، نبود  جنبش و تحرك و دیگری نماد حركت، كندن از موقعیت پیشین و رفتن به جانب آینده می‌باشد. اما با تركیب این دو حس متضاد، فعل وزیدن به سكوت بال می‌دهد و سكوت، جان می‌گیرد و چون باد جریان می‌یابد و به همه‌جا می‌رود. این وزیدن سكوت، با خود تنهایی و فراق و عزلت هم می‌آورد. چشم‌انداز وزش سكوت، به تماشای سوختن و شعله‌ور شدن خویش می‌انجامد.

  «احساس عشق، سبزترین نوع بودن است

                                 حتی اگر كه گاه گداری گمان كنی» (عادل سالم)

   عشق، احساسی است همه‌جانبه و مربوط به حواس پنجگانه‌ی آدمی. نمی‌توان این حس را خاص یكی از حواس دانست. اما بودن عشق را به رنگ سبز نسبت دادن، هم كنایه از بهار و رویش است و هم كنایه از خرّمی و نشاط؛ طوری كه می‌توان «عشق سبز» را از آن نتیجه گرفت. رنگ‌ها در حس بینایی جای دارند و ویژگی آنها جاودانگی‌شان است. حسّ‌آمیزی این شعر در صفت سبز برای عشق است. صفتی كه آنقدر قدرتمند و گوهرین است كه حتا اگر گاه وگداری به آن بیندیشیم، احساس سبز بودن و جاودانگی می‌كنیم.

  «سودی نداشت هرچه به سندان شب زدیم

                              در گوش خاك، پنبه‌ی فولاد رفته است» (بهمن ساكی)

   در این بیت، چهار آرایه‌ی اضافه‌ی تشبیهی (سندان شب)، مراعات نظیر (گوش و پنبه)، تشخیص و حسّ‌آمیزی (گوش خاك) و حسّ‌آمیزی (پنبه‌ی فولاد) مشاهده می‌شود.

در تركیب «گوش خاك» دو حس شنوایی و لامسه پیوند یافته‌اند. فریاد و عصیان علیه شبی است كه به سختیِ سندان تشبیه شده است. اما خاك (كنایه از زمین و جامعه و مردم) به این فریاد بی‌اعتنایند و گویی در گوش آنان فولاد كرده‌اند.

حسّی كه «پنبه‌ی فولاد» القا می‌كند. سختی و سنگینی شبی اهریمنی است كه روح و روان خاكیان را تسخیر كرده است. وصفی كه واژه‌ی پنبه گویای آن نیست، هیچ تخیلی را برنمی‌انگیزد و حسّی فوق‌العاده، همراه با زیبایی در زبان را القا نمی‌كند.

ادامه دارد...

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: ادبیات, شعر, آرایه های ادبی, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۵ تیر ۱۳۹۷

لينك مطلب

پشت پلک‌های کِلْک  ۶

پشت پلک‌های کِلْک (۶)

آرایه‌های ادبی

كنایه

    كنایه یعنی در لفّافه و پوشیده سخن گفتن. كنایه، اصطلاحی‌ست دارای دو معنای نزدیك و دور كه هر دو معنا لازم و ملزوم هم هستند.

منظور نزدیك، معنای اصلی یا حقیقی و منظور دور، معنای فرعی و مجازی گوینده است. اما گوینده با به‌كارگیری كنایه، با استفاده از معنای فرعی و مجازی، به معنای اصلی و حقیقی اشاره می‌كند. شنونده یا خواننده باید معنای دور گوینده یا نویسنده را فهم كند.

  كنایه در نثر و شعر باعث ایجاد لطافت و نوعی موسیقی و خوشایندی و درك معنا می‌شود. به‌جای آنكه معنایی مستقیم و به شكل ساده‌ی آن بیان شود ـ كه جذابیت و ذوق و شوق و لطافتی را برنمی‌انگیزد ـ معنای مجازی آن كه تصور و تخیل را ایجاد می‌كند، مورد استفاده قرار می‌گیرد.

  كنایه در قالب ضرب‌المثل‌ها نیز رایج است و بر سر زبان‌هاست. نمونه‌هایی از كنایه در ضرب‌المثل‌ها، نثر و شعر توضیح داده می‌شود:


l «دیوار موش داره، موش گوش داره»

   معنای نزدیك آن واضح است: در هر دیوار و درز و شكافی ممكن است موشی باشد. همه‌ی موش‌ها هم گوش دارند. اما معنای اصلی  دور آن، كنایه از احتیاط در سخن گفتن می‌باشد.

 

l «دامن‌كشان كه می‌روی امروز بر زمین!

                                                فردا غبار كالبدت بر هوا رود» (سعدی)

    معنا و منظور نزدیك شعر به ناز و كرشمه و چمنده راه رفتن و بر هوا رفتن غبار جسم است، اما منظور و معنای كنایی آن، تقدیر مرگ و مردن است. اما مضمون مستقیم شعر این است كه اینقدر با تبختر و مغرور راه نرو!

 

l «آنان كه فانوسشان را

بر پشت می‌برند

سایه‌هاشان پیش پایشان افتد.  (رابیندرانات تاگور، چشم به راه)

        كنایه از نادانی و در تاریكی و جهل زیستن و پشت كردن به حقیقت

 

l «ماه

روشنایی‌اش را

در سراسر آسمان می‌پراكند

و لكّه‌های سیاهش را

برای خود نگه می‌دارد.»  (رابیندرانات تاگور، چشم به راه)

كنایه از نثار عشق كردن، خود را وقف دیگران نمودن، برای خود هیچ نخواستن و تنگدستی و مضایقه را بر خود روا داشتن

 

l «كاریز خوش دارد خیال كند

كه رودها

تنها برای این هستند

كه به او آب برسانند.»    (رابیندرانات تاگور، چشم به راه)

                               

كنایه از توهّم و خودبزرگ بینی و خود را مركز عالم دانستن


l «در برابر تندر می‌ایستند

   خانه را روشن می‌كنند

   و می‌میرند.»     (احمد شاملو)

كنایه از ایثار، از خودگذشتگی، فدا كردن خود به‌خاطر دیگران و از خویش چراغی برافروختن و زندگی دیگران را روشنایی بخشیدن (اشاره به نماد شمع و صفت‌های شمع شبانه)

l « و با چه لهجه بگویم به این همه كركس

                             درخت خانه‌ی ما آشیانه كم دارد؟»   (فرهاد صفریان)

واژه‌ی كركس، استعاره از دیكتاتور، دست‌آموزان مستبد و قاتلان آزادی است.

مصرع اول كنایه از همان معنایی است كه از واژه‌ی كركس در توصیف و معرفی خفقان‌آفرینان و مستبدان استفاده شده است. مصرع دوم كنایه از این معناست كه جامعه یا میهن و سرزمین ما جای شما نیست. كنایه‌یی كه در ضمیر خود نبرد آزادی و ضدآزادی را مد نظر دارد.

 

l «رسید با طبقی ابرهای آب به دوش

                      و بوسه زد به درختان آفتاب به دوش» (سید محمدعلی رضازاده)

طبقی ابرهای آب به دوش، كنایه از پاییز و باران

درختان آفتاب به دوش، كنایه از آخر تابستان

اصل معنا كه در ذهن شاعر شكل گرفته، این بوده است كه: پاییز با طبقی از ابرهای آب به دوش رسید و درختان آفتاب به آخر رسیده‌ی تابستان را بر دوش گرفته‌اند و می‌برند.

 

 l «تا چشم شور بر تو نیفتد هر آینه

                               آیینه را بدون نظر آفریده است» (غلامرضا طریقی)

 

چشم شور، كنایه از بد یُمنی، بخت بد، چشم زدن، نفوس بد

بدون نظر بودن آیینه، كنایه از بی‌رنگی، زلالی، پاكی سرشت و صفای ضمیر است.

 

 l «گفتم نگاه مردم اینجا عجیب نیست؟

                           گفتی: فقط نگاه شقایق غریب نیست!» (مرتضی قاسمی)

 مصرع اول كنایه از گسست پیوندها و روابط اجتماعی میان انسان‌ها است. گسستی كه حاصل یأس و حرمان و فقر و نبود آزادی می‌باشد.

          شقایق كنایه و نمادی از عشق، لطافت، مهربانی، گرمی سیرت و سیما، سرخی خون  جوشان آنان كه «در برابر تندر می‌ایستند / خانه را روشن می‌كنند/ و می‌میرند.»

 

l سرش به تنش نمی‌ارزد.

        كنایه از بی ارزش و بی اهمیت بودن.

 

l آه در بساط ندارد.

            كنایه از فقر، بی‌چیزی و نداری.

  ادامه دارد...

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: ادبیات, آرایه‌های ادبی, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۲ تیر ۱۳۹۷

لينك مطلب

پشت پلک‌های کِلْک ۵

پشت پلک‌های کِلْک (۵)

آرایه‌های ادبی

استعاره

قسمت دوم: استعاره‌ی کنایی

 

نوع دیگری از استعاره، «استعاره‌ی كنایی یا مكنیه» نام دارد. در این نوع از استعاره، فقط مشبّه آورده می‌شود؛ اما ضروری است كه همراه با مشبّه، نشانه یا اثر یا اجزا و یا قرینه‌یی از مشبّه‌به نیز آورده ‌شود. گاهی استعاره‌ی كنایی و تشخیص با هم‌اند و به صورت تركیب اضافی می‌آیند. این تركیب را «اضافه‌ی استعاری» نیز می‌نامند.

چند نمونه تشریح می‌شود:

 «من نمازم را وقتی می‌خوانم 

   كه اذانش را 
   باد گفته باشد سر گلدسته‌ی سرو. 
   من نمازم را
   پی تكبیره‌الاحرام علف می‌خوانم 
   پی قدقامت موج...»                 (سهراب سپهری در صدای پای آب)

 موج، استعاره‌یی از خم و راستِ رفتار نیایشگرانه‌ی نمازگزار است كه فقط نشانه و اثر آن كه قدقامت باشد، همراه مشبّه (موج) آمده است. 

در ذهن شاعر، موج، شخصیت یافته و به ركوع و سجود و برخاستن پرداخته است. موج كه مشبّه می‌باشد، به منحنی سینوسی ركوع و سجود و ایستادن مشابهت داده شده، اما شاعر مشبّه‌به را حذف كرده و نشانه‌ی آن را كه قدقامت باشد، همراه موج آورده است.

در این‌جا «قدقامت موج» آرایه‌ی تشخیص نیز می‌باشد.

 

«لعلی از كان مروّت برنیامد سال‌هاست

تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟»  (حافظ)

مروّت، استعاره‌یی از زمین است. مروّت به زمین تشبیه شده است و «كان» از اجزای زمین به‌شمار می‌آید.

تصویری كه در ذهن شاعر به چنین شعری تبدیل یافته، این‌طور شكل گرفته است: سال‌هاست از دل زمین، لعلی(سنگ سرخ‌فام قیمتی) بیرون نیامده و یافت نمی‌شود. پس خورشید و باد و باران كه بارآوران زمین‌اند، كجایند؟

واضح است كه منظور و هدف غایی حافظ، انسان و مسئولیت اجتماعی و تاریخی او می‌باشد. كل بیت، استعاره‌یی برای چنین مفهومی است كه چنین زیبا، آراسته و بالغ و بیان شده است.

 

«آتشی در دلم كشیده چراغ  
    از بهاری به ره گرفته سراغ
    چه كند بی بهار می‌میرد
    با خزان خو نمی‌كند این باغ»  (سیاوش كسرایی، دوبیتی‌ها)

واژه‌ی «چراغ» استعاره‌یی از عشق و امید است كه نشانه‌هایی از اجزای آن در واژه‌های بهار و خزان آورده شده است.

اصل تشبیه این‌طور بوده است: چراغ همچون امیدی در دلم آتش كشیده است. امید را كه مشبّه‌به می‌باشد، حذف كرده و نشانه‌یی از امید را كه بهار باشد، آورده است.

 

«اختر شب از كنار كوهساران سر خم می‌كند تا صدای تو را بشنود؛ اما تو از زیر شاخه‌یی به زیر شاخه‌ی دیگر پنهان می‌شوی تا از انوار سیمین و پر موج آن بركنار مانی.» (لامارتین، شاعر فرانسوی، قرن ۱۷و ۱۸)

اختر شب: استعاره‌یی از مهتاب ( اختر شب به مهتاب تشبیه شده است، اما فقط مشبّه كه اختر شب است، آورده شده و نشانه یا اثر مهتاب كه انوار سیمین باشد، ذكر گردیده است. در این استعاره، از آرایه‌ی تشخیص نیز استفاده شده است: سر خم كردن اختر شب برای شنیدن صدا)

 

 «كنار چشمه‌یی بودیم در خواب
    تو با جامی ربودی ماه از آب
   چو نوشیدیم از آن جام گوارا
   تو نیلوفر شدی من اشك مهتاب»  (سیاوش كسرایی)

     كلمه‌ی «مهتاب» استعاره‌یی از چشم است. مهتاب به چشم تشبیه شده، اما چشم كه مشبّه‌به می‌باشد، حذف شده و نشانه یا اثر چشم كه اشك باشد، آورده شده است.

 

«چنگال مرگ گرفته گریبان خلق را

   كو زندگی كه دست برآرد ز آستین مهر»

  «مرگ»، استعاره‌یی از دست، وجودی درنده‌خوی، جرثّقال «دار» و یا شب اختناق می‌باشد كه نشانه و اثر آن‌ها، چنگال است.

 كلمات مرگ و زندگی، هر كدام تداعی دیگری‌ست كه آرایه‌ی مراعات نظیر هستند.

 

« تو را ز کنگره‌ی عرش می‌زنند صفیر    ندانمت که در این دامگه چه افتاده‌ست» (حافظ)

عرش (آسمان و افلاك) به قصر یا كاخ تشبیه شده است، اما فقط نشانه‌ی قصر كه همان كنگره است، به همراه مشبّه كه كلمه‌ی عرش می‌باشد، آورده شده است.

در مصرع دوم، واژه‌ی «دامگه»، كنایه از زمین است.

عرش مانند كاخ و قصری است كه از كنگره‌اش نام و مرتبت تو را بانگ می‌زنند. نمی‌دانم به چه سبب به این دامگه(زمین) افكنده شده‌یی!

ادامه دارد...

سعید عبداللهی

 

  لینک دریافت کتاب «آرایه‌های ادبی»

 http://cota.ir/fJA


برچسب‌ها: ادبیات, شعر, آرایه‌های ادبی, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۷

لينك مطلب

پشت پلک‌های کِلْک ۴

پشت پلک‌های کِلْک(۴)

آرایه‌های ادبی

استعاره

 قسمت اول: استعاره‌ی حقیقی

    استعاره از عناصر اصلی تخیل در نثر ادبی و شعر است. و بدون استعاره، نمی‌توان اثری از شعر و نثر ادبی را آفرید. استعاره، موجب خلق تصویر و ظهور نمودهایی از اندیشه می‌شود كه وجود نداشته‌اند. شاید از این روست كه كار شعر را در پهنه‌ی نظام آفرینش تحلیل و نقد و تلقی و تعریف می‌كنند.

   در استعاره، از یك كلمه یا تركیب، دو معنا دریافت می‌كنیم: معنای حقیقی كلمه و معنای مجازی آن. رابطه‌ی بین این دو معنا را از طریق تشبیه می‌فهمیم.

   در تشبیه، هنگامی كه از چهار ركن اصلی آن، فقط «مشبّه‌به» را نگهداریم و بقیه‌ی اركان را حذف كنیم، استعاره ساخته می‌شود. بهترین نوع استعاره آن است كه فقط مشبّه‌به باشد. در این نوع استعاره، اگرچه فقط مشبّه‌به آورده می‌شود، اما منظور و هدف، مشبّه است. این نوع از استعاره «حقیقی یا مصرّحه» نامیده می‌شود.             

 

باز كردن چند استعاره‌ی حقیقی

چشمانش چون مروارید در سیاهی شب می‌درخشد.

حذف مشبّه(چشمانش) و ادات تشبیه(چون):

مرواریدش در سیاهی شب می‌درخشد.

 

مادر، چون خورشیدی زندگی را روشن و گرم نگه می‌دارد.

حذف مشبّه(مادر) و ادات تشبیه:

خورشیدش زندگی را روشن و گرم نگه می‌دارد.

 

پویندگان آزادی را چون كاروان گل سرخ تاریخ معاصر ایران، عود و عطر و عبیر می‌افشانیم.

حذف مشبه (پویندگان آزادی) و ادات تشبیه:

كاروان گل سرخ تاریخ معاصر ایران را عود و عطر و عبیر می‌افشانیم.

 

 آگاهی را چون چراغ می‌كُشید، اما آزادی چون مهتاب می‌روید.

حذف دو مشبه (آگاهی و آزادی) و ادات تشبیه:

«چراغ می‌كشی و ماهتاب می‌روید»  (ایرج جنتی عطایی)

 

در محاصره‌ی دلبستگی‌ها و تنگناهای زندگی، چون گَـوَنی بسته به زمین، از مسافری رها چون نسیم پرسید: به كجا چنین شتابان؟

«به كجا چنین شتابان؟

ـ گَـوَن از نسیم پرسید.» (محمدرضا شفیعی كدكنی)

 

نمونه‌های دیگری از استعاره‌ی حقیقی:

«نه

   این برف را

   دیگر سر بازایستادن نیست

   برفی كه بر ابروی و موی ما نشیند.»  (احمد شاملو)

 

 برف: استعاره از سپید شدن مو است. نخست تشبیه مو به برف در ذهن شاعر تداعی شده است. اما زیبایی زبان شعر، آن است كه مشبّه (مو) را كه هیچ تخیل و تصور و حسّ‌آمیزی را برنمی‌انگیزد، حذف كند و مشبّه‌به (برف) را بیاورد.

برف بر ابروی و موی: استعاره از گذر عمر، ظهور نشانه‌های پیری است.

كل این قطعه كه آغاز فصل زمستان و بارش برف و نشستن بر سر و موی و چهره است، استعاره‌یی از گذر عمر و بازگشت‌ناپذیری آن می‌باشد.

 

جامیست كه عقل آفرین می‌زندش

   صد بوسه ز مهر بر جبین می‌زندش

   این كوزه‌گر دهر چنین جام لطیف

   می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش  (خیام)

 

جام: استعاره از انسان

صد بوسه ز مهر: كنایه از تمایز انسان به‌عنوان اشرف مخلوقات و جایگاه ویژه‌ی او در هستی

كوزه‌گر: استعاره از آفریدگار، خدا

بر زمین می‌زند: كنایه از مرگ

 

خورشیدی كو تا یلداهای این دیار را سپیده كند؟

خورشید: استعاره‌یی از قهرمانی ملی یا رزم‌آور آزادی

یلدا: استعاره‌یی از شب طولانی ظلمت و استبداد

سپیده: استعاره‌یی از روشنایی و طلوع آزادی

 

«صبحگاهان كه بسته می‌ماند

    ماهی آبنوس در زنجیر

    دُم طاووس پر می‌افشاند

    روی این بام تن بشسته ز قیر.»  (نیمایوشیج)

ماهی آبنوس: استعاره از غروب مهتاب در سپیده

دُم طاووس: استعاره از پرتوهای رنگارنگ خورشید بامدادی در افق آسمان

بـام: استعاره از آسمان

قیر: استعاره از شب

 

«از گزند داسِ دروگر وقت

هیچ روینده را زنهار نیست

مگر ترانه‌ی من كه در روزگار نامده برجای می‌ماند

تا به ناخواست

دست جفاپیشه‌ی دهر

                           ارج تو را بستاید»  (ویلیام شكسپیر، ترانه‌ی من)

                                                    

داس دروگر وقت: استعاره از مرگ

دست جفاپیشه‌ی دهر: استعاره از سرشت بی‌مروت روزگار و زمانه

(در تركیب «داس دروگر وقت»، وقت یا زمان به داسی دروگر تشبیه شده است: اضافه‌ی تشبیه‌ی)

 

«ای صبحدم! ببین كه كجا می‌فرستمت

                                  نزدیك آفتاب وفا می‌فرستمت» (خاقانی شروانی)

آفتاب وفا: استعاره از معشوق، محبوب، معبود

 

بشكسته پر به شیشه‌ی تاریك می‌زدند

   پروانه‌های خسته‌ی شبگرد در اتاق   (محمدسعید میرزایی)

شیشه‌ی تاریك، استعاره‌یی از شب و دیوار بن‌بست ـ اجتماعی و سیاسی ـ است. شب و دیوار به شیشه‌ی تاریك تشبیه شده‌اند.

پروانه‌ها، استعاره‌یی از پیشاهنگان و پیشگامانی است كه در مصاف با شب و دیوار ظلمت، بال‌هایشان شكسته و زخمی و خسته‌اند.

ادامه دارد...

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: ادبیات, شعر, آرایه‌های ادبی, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷

لينك مطلب

پشت پلک‌های کِلْک ۳

پشت پلک‌های کِلْک (۳)

آرایه‌های ادبی

تمثیل و تشخیص

   تمثیل كه از مثال می‌آید، یعنی استفاده از صورت‌ها یا ظواهری غیر انسانی برای بیان معنا یا مفهوم رویدادها. تمثیل نیز باعث تخیل و تصّور و بالغ كردن معناها و زیبایی‌بخشی به نوشته‌ها می‌شود.

  نوشته‌های تمثیلی از رایج‌ترین نمونه‌های شعر و نثر در میان مردم جهان هستند. این رواج یافتن از طریق «شخصیت بخشیدن» به اشیاء بی‌جان و پدیده‌ها و جلوه‌های طبیعت محقق می‌شود. این شخصیت و هویت دادن به جلوه‌های طبیعت و حیوانات را «تشخیص» می‌گوییم.

    در این نوشته‌ها، زبانی هماهنگ با زبان و زندگی مردم وجود دارد و درون‌مایه‌های چنین آثاری نیز، زندگی و تجریه‌های فردی و اجتماعی است. در این نوشته‌ها به صورت‌ها و ظواهر غیر انسانی، رفتار و شخصیت انسانی داده می‌شود. در این شخصیت‌سازی‌ها، مفاهیم و معناهای سیاسی، عرفانی، اجتماعی، عاشقانه و انسانی بیان می‌شوند.

    در نثرهایی مثل كلیله و دمنه، منطق‌الطیر و حكایت‌هایی از گلستان و... و در شعرهایی مثل غزلیات مولوی، پریای احمد شاملو، برخی اشعار پروین اعتصامی و بسیاری دیگر، نمونه‌هایی از كاربرد تشخیص را می‌بینیم.

در كلیله و دمنه در باب‌ «الاسد والثور» می‌خوانیم:

    «آورده‌اند كه جماعتی از بوزنگان در كوهی بودند. چون شاه سیارات به افق مغربی خرامید و جمال جهان‌آرای را به نقاب ظلام بپوشانید و سپاه زنگ به غیبت او بر لشكر روم چیره گشت و شبی چون كار عاصی روز محشر در آمد. باد شمال عنان گشاده و ركاب گران كرده بر بوزنگان شبیخون آورد. بیچارگان از سرما رنجور شدند. پناهی می‌جستند، ناگاه یراعه‌یی دیدند در طرفی افكنده، گمان بردند كه آتش است. هیزم بر آن نهادند و می‌دمیدند. برابر ایشان، مرغی بود بر درخت، بانگ می‌كرد كه: آن آتش نیست. البته بدو التفات نمی‌نمودند. در این میان، مردی آن‌جا رسید. مرغ را گفت: رنج مبر كه به گفتار تو یار نباشند و تو رنجور گردی و در تو تقدیم و تهذیب چنین کسان سعی پیوستن همچنانست که کسی شمشیر بر سنگ آزماید و شکر در زیر آب پنهان کند.  مرغ سخن وی نشنود و از درخت فرو آمد تا بوزنگان را حدیث یراعه بهتر معلوم كند. بگرفتند و سرش جدا كردند.»

   تشخیص‌ها: بوزنگان، شاه سیارات، سپاه زنگ، لشكر روم، باد شمال، مرغ (نویسنده همه‌ی این‌ها را به هیأت آدمی درآورده و به آن‌ها شخصیت و هویت و خرد انسانی داده است)

 معنای برخی واژه‌ها و تركیب‌ها:

بوزنگان: بوزینگان / شاه سیارات: استعاره از خورشید / سپاه زنگ: استعاره از شب / لشكر روم: استعاره از روز و روشنایی / یراعه: كرم شبتاب / عنان گشاده: كنایه از تند وزیدن / ركاب گران كرده: كنایه از محكمی و استقامت / به گفتار تو یار نباشند: با سخن تو موافق نباشند، قبول نكنند / تقدیم و تهذیب: كنایه از گرامی داشتن و تربیت كردن

 

نمونه‌های دیگر از تشخیص:

ـ با یاد رنگ و بوی تو ای نوبهار عشق

همچون بنفشه سر به گریبان كشیده‌ام (رهی معیری)

تشخیص: سر به گریبان بردن بنفشه (به بنفشه، رفتار و كردار و واكنش‌های انسانی داده شده است)

ـ بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

كز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران (سعدی)

تشخیص: گریه‌ی ابر، ناله‌ی سنگ (به ابر و سنگ، احساس و عواطف انسانی داده شده است. در این تشبیهات، صنعت یا آرایه‌ی «حسّ‌آمیزی» و «اغراق» نیز برجسته است)

 ـ «باغ سلام می‌كند سرو قیام می‌كند

سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد» (مولوی)

تشخیص: باغ، سرو، سبزه، غنچه (به این واژه‌ها كه نمادی از سبزی و رویش هستند، رفتار انسانی نسبت داده شده است)

 

  زمینه‌ی دیگری از استفاده از آرایه‌ی تشخیص، منظومه‌های بلند و زیبای عامیانه است كه برخی شاعران به آن پرداخته‌اند. این منظومه‌ها از آن‌جا كه خاست‌گاه زبانی‌شان، زبان و فرهنگ مردم است، از اقبال فراوانی برخوردار بوده و هستند. یكی از برجسته‌ترین نمونه‌های منظومه‌های عامیانه و زیبا، «پریـا» سروده‌ی احمد شاملو است. گزیده‌یی از آن آورده می‌شود:

«یكی بود یكی نبود         زیر گنبد كبود
لخت و عور، تنگ غروب،    سه تا پری نشسه بود.
زار و زار گریه می‌كردن پریا   مث ابرای باهار گریه می‌كردن پریا.
 
  - پریای نازنین!      چه تونه زار می زنین؟
توی این صحرای دور
توی این تنگ غروب
نمی‌گین برف میاد؟
نمی‌گین بارون میاد
نمی‌گین گرگه میاد می‌خوردتون؟
نمی‌گین دیبه میاد یه لقمه خام می‌كندتون؟
نمی‌ترسین پریا؟     نمیاین به شهر ما؟
 شهر ما صداش میاد، صدای زنجیراش میاد-
***
پریا!
دیگه تـوك  روز شیكسّه     درای قلعه بسّه
اگه تا زوده بلن شین        سوار اسب من شین
می‌رسیم به شهر مردم، ببینین: صداش میاد
جینگ و جینگ ریختن زنجیر برده‌هاش میاد.
آره ! زنجیرای گرون، حلقه به حلقه، لابه لا      می‌ریزه ز دست و پا.
پوسیده‌ن، پاره می‌شن     دیبا بیچاره می‌شن:
سر به جنگل بذارن، جنگلو خارزار می‌بینن
سر به صحرا بذارن، كویر و نمكزار می‌بینن
 
عوضش تو شهر ما... ( آخ! نمی‌دونین پریا!)
در برجا وا می‌شن، برده دارا رسوا می‌شن
غلوما آزاد می‌شن، ویرونه‌ها آباد می‌شن
هر كی كه غصه داره   غمشو زمین می‌ذاره.
...........................
 دس زدم به شونه‌شون     كه كنم روونه‌شون -
………………………
یكیش تُنگ شراب شد      یكیش دریای آب شد
یكیش كوه شد و زَق زد     تو آسمون تتق زد ...
 
شرابه رو سر كشیدم       پاشنه رو ور كشیدم
زدم به دریا تر شدم          از آن ورش به در شدم


دویدم و دویدم               بالای كوه رسیدم
اون ور كوه ساز می‌زدن   همپای آواز می‌زدن:

 - دَلنگ دَلنگ، شاد شدیم   از ستم آزاد شدیم
خورشید خانوم آفتاب كرد     كلی برنج تو آب كرد.
خورشید خانوم! بفرمایین!    از اون بالا بیاین پایین
ما ظلمو نفله كردیم
از وقتی خلق پا شد         زندگی مال ما شد.
از شادی سیر نمی‌شیم   دیگه اسیر نمی‌شیم
هاجستیم و واجستیم      تو حوض نقره جستیم
سیب طلا رو چیدیم         به خونه‌مون رسیدیم...
 ………….
 قصه ما به سر رسید    غلاغه به خونهش نرسید،
هاچین و واچین            زنجیرو ورچین! » 

ادامه دارد...

سعید عبداللهی

  لینک دریافت کتاب «آرایه‌های ادبی»

 http://cota.ir/fJA

 


برچسب‌ها: ادبیات, شعر, آرایه‌های ادبی, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۷

لينك مطلب

پشت پلک‌های کِلْک ۲

پشت پلک‌های کِلْک (۲)

آرایه‌های ادبی

تعریف

   آرایه، اسم مصدر از مصدر آراستن است. آراستن یعنی زینت و زیور دادن، جلوه و جمال دادن، زیباكردن، نظم و ترتیب دادن.

 اضافهیتشبیهی

     انواع تركیب اضافی، پركاربردترین نوع آرایه‌های ادبی در شعر و نثر فارسی و نیز ادبیات جهان هستند. این تركیب‌ها در نوشتار و گفتار روزمره نیز بسیار رایج و همگانی شده‌اند.

  اضافه‌های تشبیهی و استعاری از رابطه‌ی میان اركان تشبیه ساخته می‌شوند. در یك تشبیه كامل، هرگاه ادات تشبیه و وجه شبه را حذف كنیم، اضافه‌ی تشبیهی و نیز اضافه‌ی استعاری به‌دست می‌آید.

  یك نمونه از روش ساخت اضافه‌های تشبیهی تشریح می‌شود:

در جمله‌ی «عشق، چون آسمانی‌ست سایه‌افكن بر همه‌ی انسان‌ها»، اركان تشبیه عبارت‌اند از:

مشبّه (تشبیه شده به): عشق

ادات تشبیه (کلمات تشبیه‌کننده): چون

مشبّه‌به (تشبیه شده به آن): آسمان

وجه شبه (صورت و ماده‌ی تشبیه): سایه افكن بر همه‌ی انسان‌ها

ـ حالا ادات تشبیه را حذف می‌كنیم: عشق، آسمانی‌ست سایه‌افكن بر همه‌ی انسان‌ها

ـ وجه شبه را هم حذف می‌كنیم: عشق، آسمانی‌ست

ـ با این دو اسم، تركیب اضافی (مضاف و مضاف‌الیه) می‌سازیم: آسمانِ عشق

ـ عشق، به آسمان تشبیه شده است: اضافه‌ی تشبیهی

 

در اضافه‌ی تشبیهی، دو نوع تشبیه وجود دارد:

الف) تشبیه مشبّه  به  مشبّه‌به:

خلوت خزان: تشبیه خلوت (تنهایی) به خزان(كنایه از پاییز)
    

گرفته بوی تو را خلوت خزانی من

كجایی ای گل شببوی بی‌نشانی من  (سعید بیابانكی)

 

 رگبار باران: تشبیه رگبار به باران

 رگبارهای بارانِ نامتان، پنجره‌های چشمانم را می‌شویند...   

 نگاه آسمان: تشبیه نگاه به آسمان

«نگاهت آسمانم بود و گم شد
 دو چشمت سایبانم بود و گم شد
 به زیر آسمان در سایه‌ی تو
جهان در دیدگانم بود و گم شد»   (سیاوش كسرایی، ترانه‌ها)

 

ب) تشبیه مشبّه‌به  به  مشبّه:

  مهد زمین (تشبیه زمین به مهد ـ گهواره ـ) / فرّاش باد (تشبیه باد به فرّاش) /  اطفال شاخ (تشبیه شاخه به كودك ـ لطافت و زیبایی ـ)

« فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدی بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد. درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در برگرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع كلاه شكوفه بر سر نهاده...» (مقدمه‌ی گلستان سعدی)

 

 بیشه‌ی عشق: تشبیه عشق به بیشه

«قایقی خواهم ساخت،

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از این خاك غریب

كه در آن هیچ كسی نیست كه در بیشه‌ی عشق

قهرمانان را بیدار كند.»           (سهراب سپهری، پشت دریاها)

 

 موسیقی احساس: تشبیه احساس به موسیقی

«پشت دریاها شهری‌ست

مردم شهر به یك چینه چنان می‌نگرند

كه به یك شعله، به یك خواب لطیف.

خاك

موسیقی احساس تو را می‌شنود

و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد...»

                                                 (سهراب سپهری، پشت دریاها)

 

 فرشته آزادی: تشبیه آزادی به فرشته

     این چه پنداری‌ست كه جهان از هجران آن آرام نمی‌گیرد؟ این چیست كه چون مرغ حق، بر سپیدار و سیپده‌های هستی و زندگی، سروش و ندایمان می‌دهد؟ این چیست كه گلوی قلم و نای نِـی و حنجره‌ی گل سرخ، او را نیایش می‌كنند: فرشته‌ی آزادی...!

 آسمان عشق: تشبیه عشق به آسمان (بی‌نهایتی و بی‌كرانگی)

«چنان مستم چنان مستم من امروز   که از چنبر برون جستم من امروز

چنان چیزی که در خاطر نیابد             چنانستم چنانستم من امروز

به جان با آسمان عشق رفتم              به صورت گر در این پستم من امروز

 نمی‌دانم کجایم لیک، فرّخ                 مقامی کاندرو هستم من امروز»  (مولوی)

 

 شمع سحر: تشبیه سحر به شمع (تلاقی سپیده با طلوع خورشید)

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم   تبسمی كن و جان بین كه چون همی سِپَرَم   (حافظ)

 

كمان قد: تشبیه قد به كمان (اشاره به گذر عمر و خمیدگی قامت)

قـدّ خمیده‌ی ما سهلت نماید اما      در چشم دشمنان تیر از این كمان توان زد (حافظ)

 

قارچِ غربت: تشبیه غربت و دوری و فِراق به روییدن قارچ؛ حضور و ظهوری غیرمترقبه و نامتعارف در زندگی.

«هر كجا هستم، باشم
 آسمان مال من است
 پنجره

 فكر

هوا

عشق

زمین

      مال من است.
   چه اهمیت دارد
   گاه اگر می‌رویند
   قارچ‌های غربت؟»   (سهراب سپهری)

 

شمع محبت: تشبیه محبت به شمع (روشنابخشی و ایثار)

خیره آن دیده كه آبش نبرد گریه‌ی عشق

 تیره آن دل كه در او شمع محبت نبود  (حافظ)

 

كعبه‌ی نسیم: تشبیه نسیم به كعبه

«كعبه‌ام مثل نسیم

  باغ به باغ

می‌رود شهر به شهر،
حجرالاسود من

روشنی باغچه است»  (سهراب سپهری)

ادامه دارد...

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: ادبیات, آرایه‌های ادبی, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۲۵ خرداد ۱۳۹۷

لينك مطلب

پشت پلک‌های کِلْک (۱) ـ سعید عبداللهی

پشت پلک‌های کِلْک (۱)

سرآغاز

 چه معنا كه بی لطف زینت فسرد

    نثرها، شعرها و و نوشته‌هایی هستند كه ما را به سكوتی توأم با تفكر وامی‌دارند. پس از لختی جست‌وجو در چند و چونشان، ما را به جلوه‌گاه معناهای شورانگیز می‌برند.   

  برای درك و فهم درست این نوشته‌ها و رابطه‌ی میان برخی واژه‌ها و تركیب‌هایشان، باید آرایه‌های آن‌ها را باز كرد، از معنای ظاهری‌شان عبور نمود و به عمق و ژرفای حقیقت‌شان راه برد.

   آرایه‌های ادبی را باید از شگفتی‌‌های «زبان» برشمرد. در دنیای هنر، عناصری هستند كه معناها و مضامین نهفته در جان و جوهر هستی را بالغ و شكوفا می‌كنند. عناصری كه بازوهای تحول و رسایی زبان‌اند. این عوامل و عناصر، همان آرایه‌ها (صنایع بدیع) هستند.

   برخی از این آرایه‌ها، از آنجایی كه تخیل را بارور می‌كنند و به آن توانایی خلق كردن را می‌دهند، با خود نوعی زبان را می‌آفرینند. این زبان كه فراتر و ورای زبان دستوری و زبان عامیانه‌ی روزمرگی است، دو كار را به موازات هم صورت می‌دهد: بالغ كردن معناها ـ جلوه دادن و زیبایی‌سازی هنری. بدون این آرایه‌ها، نوشته‌ها از هیچ ویژگی «ادبی، هنری و زبانی» برخودار نیستند.

  آرایه‌ها چنان‌چه غیر تصنّعی، طبیعی، مناسب و هماهنگ شكل بگیرند، صورت و معنای اثر را جمال و استحكام می‌بخشند. اثربخشی آثار هنری نیز وجهی از كاربرد مناسب و هماهنگ آرایه‌های ادبی است.

  بی‌حكمت نیست كه شعر و سخن حافظ، غزلی‌ست آراینده‌ی دل و جان و زبان و اندیشه‌ی ایران و ایرانی‌. در آرایه‌های اندیشه، سخن و شعر حافظ، هماهنگی میان بینش هنری و زبان ادبی او، معناها را بالغ می‌كند و كمال زیبایی هنری را می‌آفریند.

   ترتیب مراحل پیدایش آرایه‌ها در زبـان

  واقعیت‌ها، رویدادها ...... واكنش عاطفی و برانگیختگی هنرمند .....عبور واقعیت‌ها و رویدادها از نیروی تخیل .... ورود هستی(طبیعت، انسان، اشیاء) به ذهن و دایره‌ی اندیشه.....شكل‌گیری و ساخت تصویر....پیدایش آرایه‌های ادبی .....ساخت جهان‌بینی و نگرش جدید فلسفی، عرفانی، عاشقانه و ..... تبدیل تصویرها به واژه‌های متناظر خود .... باز شدن زبان جدید(معناها، نمادها، سمبل‌ها).....پدیدار شدن شعر و نثر و اثر ادبی

    نمونه‌هایی از آرایه‌های ادبی هستند كه به ذهن آدمی بال و پر پرواز می‌دهند تا دنیاهای دیگری را كشف و فهم كنیم. در میان آرایه‌ها، برخی دامنه‌ی تخیل و تصّور را تا مرز شگفتی گسترش و قدرت آفرینش را ارتقا می‌دهند و در این دامنه، معنا را بالغ می‌نمایند. برخی حیطه‌ی توصیف را گسترش می‌دهند و دست به معناآفرینی می‌زنند. برخی موسیقی بیرونی اثر را میسازند و برخی نیز موسیقی درونی را.

  آشنایی با اصطلاحات و كاركرد آرایه‌ها، به فهم متن‌های ادبی كمك میكند، در ترجمه و درك درست متون قدیمی و جدید، در برخودار شدن از زیبایی‌ها و شگفتی‌های نوشته‌های ادبی و نیز افزایش دانش ادبی، یاری‌مان خواهند كرد.

 ادامه دارد...

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: ادبیات, شعر, آرایه های ادبی, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۷

لينك مطلب

پشت پلک‌های کِلْک ـ سعید عبداللهی

پشت پلک‌های کِلْک

دوستان گرامی!

همراهان یادداشت‌های فصل شب!

با سپاس و درود که همیشه لطف دارید و مطالب وبلاگ را دنبال می‌کنید.

قصد دارم از امروز یک دوره مطالب «آرایه‌های ادبی» ـ یا با عنوان قدیمی و عربی آن «صنایع بدیع» ـ را باز و تشریح کنم. کتاب «آرایه‌های ادبی» را چند روز پیش همراه با لینک دریافت آن، در وبلاگ گذاشتم؛ می‌توانید از اینترنت بردارید.

در این سلسله مطالب قصد دارم روش رسوخ و نفوذ به درون برخی تعبیرها و ترکیب‌ها در شعرها و مطالب سنگین ادبی را توضیح دهم تا با درک آن‌ها، هم به قدرت قلم و اندیشه و تخیل آدمی بیشتر پی ببریم و هم از این آشنایی و شناخت، دامنه‌ی لذت و خوشایندی روح و ضمیرمان را گسترش دهیم و نیز به آرامشی اثیری و استحکام غنایی برسیم...

در این کنکاش و شناخت، ما به نوعی «زبان» می‌رسیم. زبانی فراتر از گویش روزمره‌هایمان. زبانی که ما را به کشف دنیای دیگری از قدرت تخیل و آفرینندگی می‌برد. زبانی که موجب نوعی دیگر از اندیشندگی می‌شود. زبانی که عادت رایج را پوسته می‌شکند و لاجرم به دنیایی نو با نشانه‌هایی متفاوت و فراتر از دنیای زیست ـ محیطی می‌رسیم...به فرهنگ دیگری از اندیشندگی و نگریستن به همین دنیای زیست ـ محیطی... و این‌گونه است که دنیایی دیگر در وسعت نگاهمان گشوده و فراخ می‌گردد؛ دنیایی که همیشه بوده و ما نمی‌دیدیم و تعبیری برایش نداشتیم تا با آن پیوند یابیم... و این دیدن لاجرم یک فرهنگ، یک شخصیت و یک هستی بیکران در هستی محصور فیزیکی ما می‌آفریند...

عنوان این مجموعه را هم «پشت پلک‌های کِلْک» می‌گذاریم تا همه‌ی مطالب زیر یک عنوان به هم پیوسته باشند.

نخست مقدمه و معرفی «آرایه‌های ادبی» را می‌گذارم و سپس وارد بحث فنی و آموزشی آن‌ها می‌شویم.

پیشاپیش از توجه و نظرات شما سپاسگزارم...

سعید عبداللهی

۲۳ خرداد ۹۷ 

ادامه مقاله: http://cota.ir/fOJ


برچسب‌ها: ادبیات, شعر, آرایه های ادبی, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۷

لينك مطلب

معرفی کتاب آرایه‌ های ادبی ـ سعید عبداللهی

معرفی کتاب

آرایه‌های ادبی

نوشته: سعید عبداللهی

 

در جان شعرها چیست؟

شعرها از کجا می‌آیند؟

نوشته‌های ادبی از کدام عناصری جان می‌گیرند؟

فکرهایی که از زندگی بالاتر می‌روند، کدام جامه و برگی را می‌پوشند که شعر می‌شوند؟

نثرها، شعرها و نوشته‌هایی ما را به سکوتی توأم با تفکر وامی‌دارند. پس از لختی جست‌وجو در چند و چون‌شان، ناگاه ما را به دنیایی دیگر با جلوه‌های معناهای شورانگیز می‌برند.

قرن‌هاست سخن حافظ آراینده‌ی دل، جان، زبان و اندیشه‌ی ایران و ایرانی است. کدام «آرایه‌ها» اندیشه و سخن حافظ را به «بینش هنری» و «زبان ادبی» بالغ کرده‌اند که او را صورتگر معناها و کمال‌بخشنده‌ی زیبایی هنری نموده‌اند؟

دریافت کتاب

http://cota.ir/fJA


برچسب‌ها: ادبیات, شعر, آرایه های ادبی, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۷

لينك مطلب