ادبیات چیست؟ از ادبیات چه می‌آموزیم؟ (۵)

ادبیات چیست؟ از ادبیات چه می‌آموزیم؟ (۵)

تهیه، تدوین و تولید: سعید عبداللهی

*

چهره‌ها: نصرت رحمانی، هوارد فاست، سهراب سپهری

*

چهره‌ها: ماریو بارگاس یوسا، توماس مان، یاشار کمال، الیف شافاک، عزیز نسین

*

چهره‌ها: بهمن فرزانه، محمد قاضی، صادق هدایت، ابراهیم یونسی

*

چهره‌ها: صمد بهرنگی، بزرگ علوی، محمدتقی بهار، سیمون دوبوار، پابلو نرودا

پایان


برچسب‌ها: ادبیات, ادبیات چیست, نقد ادبی, فرهنگ و هنر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

لينك مطلب

ادبیات چیست؟ از ادبیات چه می‌آموزیم؟ (۴)

ادبیات چیست؟ از ادبیات چه می‌آموزیم؟ )

تهیه، تدوین و تولید: سعید عبداللهی

*

چهره‌ها: امیرحسین آریان‌پور، نزار قبانی، ارنست همینگوی

*

چهره‌ها: بهرام صادقی، تظاهرات وال استریت

*

چهره‌ها: نیکوس کازانتزاکیس، احمد محمود،

عبدالحسین زرین‌کوب، خورخه لوئیس بورخس

*

چهره‌ها: بهرام بیضایی، رحیم معینی کرمانشاهی، حمید مصدق،


ایرج جنتی عطایی، پل الوار، هوشنگ ابتهاج
*
ادامه دارد...


برچسب‌ها: ادبیات, ادبیات چیست, نقد ادبی, فرهنگ و هنر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

لينك مطلب

ادبیات چیست؟ از ادبیات چه می‌آموزیم؟ (۳)

ادبیات چیست؟ از ادبیات چه می‌آموزیم؟ (۳)

تهیه، تدوین و تولید: سعید عبداللهی

*

چهره‌ها: محمد فرخی یزدی، بیژن ترقی، سعید سلطانپور

*

چهره‌ها: زری اصفهانی، مهدی حسین‌پور(بهداد)، عزیزالله صناعی(پدر شریف)،

غادة السمان، آنا آخماتوا، اوریانا فالاچی

*

چهره‌ها: ناظم حکمت، ماکسیم گورکی، حمید اسدیان(کاظم مصطفوی)، اکتاویو پاز

*

چهره‌ها: طاهره(فاطمه) قرة‌العین، سیمین بهبهانی

*

ادامه دارد...


برچسب‌ها: ادبیات, ادبیات چیست, نقد ادبی, فرهنگ و هنر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

لينك مطلب

ادبیات چیست؟ از ادبیات چه می‌آموزیم؟ (۲)

ادبیات چیست؟ از ادبیات چه می‌آموزیم؟ (۲)

تهیه، تدوین و تولید: سعید عبداللهی

*

چهره‌ها: پروین اعتصامی، ژاله اصفهانی، غزاله علیزاده، نیمایوشیج

*

چهره‌ها: فدریکو گارسیا لورکا، گابریل گارسیا مارکز، اونورو دو بالزاک، نجیب محفوظ، لئو تولستوی

*

چهره‌ها: غلامحسین ساعدی، صادق چوبک، پرویز ناتل خانلری، جمال میرصادقی، سیمین دانشور، رضا براهنی

*

چهره‌ها: بیژن مفید، علی‌اشرف درویشیان، محمد دبیرسیاقی، ابوالحسن نجفی

*

چهره‌ها: دنیس ریسوس، فئودور داستایوفسکی، آنتوان چخوف، ژان پل سارتر، میخائیل شولوخف، امه سزر

ادامه دارد...


برچسب‌ها: ادبیات, ادبیات چیست, نقد ادبی, فرهنگ و هنر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

لينك مطلب

ادبیات چیست؟ از ادبیات چه می‌آموزیم؟ (۱)

ادبیات چیست؟ از ادبیات چه می‌آموزیم؟ (۱)

تهیه، تدوین و تولید: سعید عبداللهی

*

چهره‌ها: جبران خلیل جبران، برتولت برشت، ابوالقاسم فردوسی، فروغ فرخ‌زاد، پابلو نرودا،

محمدرضا شفیعی کدکنی، احمد شاملو

ویلیام شکسپیر، پروین اعتصامی، رومن رولان، محمود درویش.

*

چهره‌ها: علی‌اکبر دهخدا، حسن عمید، محمد معین.

*

چهره‌ها: رضا سیدحسینی، هوشنگ گلشیری، لنگستن هیوز، محمدعلی جمالزاده، شیرکو بیکس.

*

ادامه دارد...


برچسب‌ها: ادبیات, ادبیات چیست, نقد ادبی, فرهنگ و هنر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳

لينك مطلب

جنگاوران فرهنگ انسانی ـــ سعید عبداللهی

سلام بر همراهان یادداشت‌های دایره مینا

 

قصد داشتم به مناسبت ماه مهر ــ ماه کلمه، اندیشیدن و مهرگان ـ سلسله مقاله‌ی «جنگاوران فرهنگ انسانی» را بازنشر دهم. اما به معرفی دوباره‌ی آن‌ها اکتفا می‌کنم تا علاقه‌مندان مراجعه کرده و بخوانند.

هر سه مقاله در همین وبلاگ موجود است.

 

سعید عبداللهی ــ ۳ مهر

 

جنگاوران فرهنگ انسانی (قسمت اول)

لینک مقاله در همین وبلاگ 

 https://bit.ly/2Evvn3L

 

جنگاوران فرهنگ انسانی (قسمت دوم)

لینک مقاله در همین وبلاگ 

 https://bit.ly/2HxGF93

 

 

جنگاوران فرهنگ انسانی (قسمت سوم)

لینک مقاله در همین وبلاگ 

 https://bit.ly/331DRt4


برچسب‌ها: فرهنگ و هنر, ادبیات و شعر جهان
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۹

لينك مطلب

جنگاوران فرهنگ انسانی ـ سعید عبداللهی

جنگاوران فرهنگ انسانی

سعید عبداللهی

🔵 قسمت سوم

 

گفتم: عجب! فرهنگ انساني! همان چيزي که مثل پنجره‌يي هست به روي دنياي ما. ما چقدر به اين پنجره نياز داريم!

گفت: کسانی از اين‌ها را كه اشاره كردم، در پشت اين پنجره، بي ترس و واهمه‌اند. سرِ بي تسليم دارند. اين‌ها با دنيا و هست و نيست، تعارف ندارند. يک پا در فلسفه دارند، يک پا در شناختن و شناساندن مفهوم کلمه‌هايي به نام انسان و زندگي و آزادي. زندگي براي اين‌ها مثل معدني هست كه با نوک قلم و پرتوهاي فکرشان، پيچ و خم اين معدن را مي‌کاوند تا زيبايي‌ها و تجسم‌ها و پرتوهاي فروزان زيبايي را براي اين جهان ـ جهاني اغلب تاريک و اندک روشن ـ ارمغان بياورند. مثلاً تو از جنگ و صلح تولستوي، از جان شيفته‌ي رومن رولان، از صد سال تنهايي ماركز، از تولدي ديگر فروغ فرخ‌زاد، از بينوايان ويكتور هوگو، از ديوان حافظ، از اسپارتاكوس هوارد فاوست و... جز اين‌ها را مي‌فهمي؟ اگر اين‌طور نيست، پس چرا اينقدر در دل و جان و زندگي و فكر و سمت وسوي آينده‌ي آدم‌ها اثر مي‌گذارند؟ اگر از ادبيات در كلي‌ترين تعريفش، اين چيزها درنيايد، پس به قول تو اين همه حرف و كتاب و نوشته و اسم و نويسنده و توليدگر و آفريننده، به چه كار مي‌آيند؟ پس وظيفه‌ي ادبيات چيست؟

گفتم: چه وظيفه‌يي! چه دنيايي! نور انداختن به تيره‌ترين و پوشيده‌ترين خفيه‌گاه‌هاي ابتذال‌پرور كهنه‌گي و ارتجاع و استثمار.

گفت: به همين دليل هم هست که نامطلوبند. شک نکن هنرمندي که به ريشه‌هاي خودکامگي، ديکتاتوري، سانسور و هر آن‌چه بر مردم تحميل مي‌کنند، حمله مي‌کند تا از يک چهره تا هفتاد چهره‌ي دايره‌ي قدرت و جهل و فساد را افشا کند، از نگاه و نظر دايره‌نشينان قدرت و تجارت، نامطلوب است، ناسازگار است، شورشي است و بايد طرد شود! بايد زير تيغ قتل‌هاي زنجيره‌يي، نيست و نابود شود! بايد سانسور و تيرباران و قتل‌عام شود!

قدرت ادبيات و هنر را كم نگير! خيلي دلم مي‌خواهد اين قدرت و نيروي لايزال انساني را در سير پيدايش، زندگي، تكامل، آفرينندگي و اثربخشي‌اش در نبرد با ابتذال، شرح و بسط بدهم. اما يك آدرس دم دست دارم، آن هم خواندن مجموعه‌ي «تاريخ تمدن ويل دورانت» است.

گفتم: فهميدم، فهميدم. مي‌خواهي بگويي اين‌ها نداها و صداهاي هشداري جامعه‌اند. اين‌ها حسگرهاي نيرومند دارند. شامه‌يي قوي در تشخيص آزادي از ضد آزادي دارند. دشمن ابتذال قدرتمند چسبيده به زندگي هستند. پس ما درد مشترکيم، درسته؟

گفت: تازه اين‌هايي كه اندكي اسم برديم و كمي درباره‌ي اثرشان حرف زديم، در عصر جديد و با ظهور فيبر نوري و هزاران سايت و صفحه و... تكثير شده‌اند. ديگر دنيا شده است جهان «اطلاعات‌محور» و «ارتش‌هاي متن». دنيايي كه ادبيات و زبان و نگارش، الزام ادامه‌ي حيات و پنجره‌ها و منفذهاي تنفسي‌اش هستند.

گفتم: پس با اين اوصاف، اين صفحات و ارتش‌هاي متن را هم بايد جزو فرهنگ انساني به حساب آورد.

گفت: البته. تشبيهش هم اين است كه درختي ريشه كرده، ريشه‌هايي باغ را ساخته‌اند، باغ‌ها شكوفه‌ها داده‌اند و تخم‌ها ريخته‌اند. ريشه‌ها در سراسر زمين لانه و جا كرده‌اند. حالا بگو همه‌ي ديكتاتورهاي تاريخ، دست به دست هم بدهند و ريشه‌هاي سخن و زبان و تفكر و اعجاز متن را از سراسر زمين دربياورند...!

گفتم: حقيقتاً كه لذت‌بخش بود. قدر كتاب‌هاي خوب را بيشتر بايد بدانيم و دقيق‌تر بخوانيمشان. حقيقتاً كه جنگاوران فرهنگ انساني خدمات بزرگي به انسان‌ها كرده‌اند.

گفت: و پويندگان راه آزادي كه با نبرد و مبارزه‌شان، مفهوم فرهنگ انساني را به عينيت حيات ما و ضرورت تكامل اجتماعي  تبديل كرده‌اند.

 

     پنجه‌هاي آفتاب توي سينه‌ي آسمان محو شده و ستارگاني جايشان را پر كرده بودند. هاله‌ي نور چراغ‌ها، جاده‌ي خاكي را گُله ‌گُله روشن مي‌كرد. احساس خوشايندي در دلم و در هوا پرسه مي‌زد. از روي پل چوبي كه رد شديم، راه باريكي ميان دو رديف درختان، ما را در سكوت دل‌انگيزي پيش ‌برد. دستانمان كه در هم گره خورد، گفت:

ـ فقط توانستيم از روزني كوچك به دنياي پهناور فرهنگ انساني، نگاهي سريع و گذرا بياندازيم.

گفتم: تازه معلوم شد كه اين قصه سر دراز دارد...

گفت: اين «توفان تبر» نيز بگذرد! ريشه‌هاي درختان قلم‌ جاي ديگرند...

 پایان


برچسب‌ها: فرهنگ و هنر, ادبیات و شعر جهان
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۸

لينك مطلب

جنگاوران فرهنگ انسانی ـ سعید عبداللهی

جنگاوران فرهنگ انسانی

سعید عبداللهی

🔵 قسمت دوم

 

  داشتم مي‌گفتم كه اين‌ها به سلاح هنر مي‌رسند. سلاحي كه باروت و فشنگش اما يکي دو تا نيست. يک‌جايي شعر است، يک جايي قصه و رمان، جايي ديگر فيلم و نمايشنامه، جايي ديگر موسيقي، جايي نقد و مقاله، جايي طنز، جايي هم نقاشي و... خلاصه، خواسته‌اند اين ابتذال را با جلوه‌ها و رنگ‌هاي جور و واجورش نشان بدهند.

ـ چندبار كه «جنگ با ابتذال» را تكرار كرد، ديدم اين احساس را در خواندن بعضي شعرها يا رمان‌ها يا ديدن بعضي از فيلم‌ها، خودم هم داشته‌ام.

گفتم: پس ما هم اگر خوشمان مي‌آيد، به‌خاطر اين است که رد پاي اين ابتذال را مي‌بينيم.

گفت: اتفاقاً چون اين ابتذال را حس مي‌کنيم و از آن رنج مي‌كشيم، دوست داريم شرح و وصفش را بخوانيم و بشنويم. ابتذال كه مي‌گويم، شايد خيلي كلي به نظر بيايد. اما همچين كه بازش كنيم، شاخ و برگ‌هايش را در زندگي و تاريخمان‌ مي‌بينيم و روشن‌تر مي‌شود كه با آن‌ها چنگ در چنگيم.

گفتم: مثلاً!

گفت: يك شاخه‌ي قوي اين ابتذال، جريان ضدآزادي است. همان رشته‌هاي به هم بافته‌ي اختناق و زنجيري كه حاكمان مرتجع و دايره‌نشينان قدرت و عمله و اكره‌هايشان، به ذهن و جسم مردم مي‌تنند. يك شاخه‌ي ديگرش ارتجاع و جهل و خرافه‌ي ريشه‌ كرده در تاريخ زندگي سياسي و اجتماعي ما است. يك شاخه‌ي ديگرش فساد سياسي و اقتصادي هست كه در چنبره‌ي ايدئولوژي‌هاي فاسد و  قرون وسطايي و استثماري، توجيه و تئوريزه مي‌شود. يك شاخه‌ي ديگرش هم نژادپرستي و جنسيت‌گرايي است كه انگ نژاد و جنسيت به پيشاني و جسم آدم‌ها مي‌زنند.

گفتم: پشت سرمان را كه مي‌بينم، همه‌اش گرفتار شاخ و برگ‌هاي اين ابتذال بوديم.

گفت: هنوز هم هستيم. اما آن‌چه به بحث ما ربط دارد، فهم اين ابتذال در انواع قواره‌ها و شمايل‌هايش است. به همين خاطر هم با  اين خواندن و شنيدن‌ها و ديدن‌ها، احساس مي‌كنيم به جنگ با اين ابتذال مي‌رويم. تا جايي كه به فهميدن و حس كردن برمي‌گردد، همه از اين خواندن‌ها و شنيدن‌ها و ديدن‌ها لذت مي‌برند. چون با اين خواندن‌ها و شنيدن‌ها و ديدن‌ها، از دايره‌ي تكرار و روزمره‌گي زندگي بيرون مي‌رويم. در اين بيرون رفتن، هم با خود واقعي‌مان روبه‌رو مي‌شويم، هم با خود حقيقي‌مان. در اين روبه‌رو شدن، به يك تضاد و تناقض در درونمان مي‌رسيم. به يک شناخت و آگاهي مي‌رسيم كه از آن هم خوشمان مي‌آيد. اين دوست داشتن، به معني نياز به بالا رفتن از کف زندگي است؛ حتا اگر دوباره به کف زندگي سقوط کنيم!

گفتم: پس اين‌ها چيزي در جانشان ريشه مي‌کند که ادامه‌ي زندگي‌شان، آب دادن و پروردن و روياندن آن است. يعني از عادت‌هاي زندگي ـ لااقل در فكرهايشان ـ مي‌روند بيرون. يعني هميشه يک چيز گم شده‌يي دارند كه دنبالش بگردند. يک چيزي در هجرت و فراق که اين‌ها را به سمت خودش مي‌کشد. همان كه گفتي تبعيد شده در درونشان.

گفت: اين‌ها را در مسير زمان و تاريخ که جمعشان کني، گزيده‌هايشان كه وفادار به رسالت قلمشان هستند، خواسته‌اند به قدرت فکر و انديشه‌ي عصر خودشان‌ اضافه کنند. خواسته‌اند ديوار دنياي کوچک و بسته‌ي زندگي را سوراخ‌ کنند و قواره‌اش را کش بدهند تا قدرت آفرينندگي و شناختن زيبايي‌هايي حقيقي را توسعه و گسترش بدهند. خواسته‌اند ديوارها و موانعي را نشان بدهند که به اختيار و آگاهي و انتخاب و آزادي ما توهين مي‌کنند. خواسته‌اند نشان بدهند که انسان چگونه لابه‌لاي بافتنيِ پيچيده‌ي سانسور و استثمارِ پيدا و پنهان و زير پاي هيولاي قدرت و تجارت، نفي و له مي‌شود. فکر کنم قشنگ‌ترين حرف را استاد عبدالحسين زرين‌کوب در آخرين ماه‌هاي زندگي‌اش زده باشد که گفت «خواستم با نوشته‌هايم به فرهنگ انساني کمکي کرده باشم».

🖊 ادامه دارد...


برچسب‌ها: فرهنگ و هنر, ادبیات و شعر جهان
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸

لينك مطلب

جنگاوران فرهنگ انسانی ـ سعید عبداللهی

جنگاوران فرهنگ انسانی

سعید عبداللهی

🔵 قسمت اول

      پنجه‌هاي كشيده‌‌ي آفتاب، توي سينه‌ي آسمان باز شده بود. دم‌دماي غروب بود و جاده‌ي خاكي. آرامش خوشايندي در هوا پرسه مي‌زد. از كتابخانه مي‌آمدم. او را كه ديدم، قدم تند كردم. صداي پايم كه به او نزديك و نزديك‌تر ‌شد، سر برگرداند. شانه به شانه‌ي هم شديم. در كتابخانه ديده بودمش؛ او هم در آن سكوت دل‌انگيز، سر و دستش در كتاب‌ها بود.

      حاشيه‌ي جاده را برانداز کرديم و آرام‌آرام راه را ادامه داديم. کتابي را بر مي‌زدم و گاهي توي صفحه‌يي خيره مي‌شدم. بي‌آنکه سر بلند کنم، گفتم: يادت هست يك‌بار پرسيدم حرف بعضي از اين‌ها چي هست؟

گفت: آره، يادم هست، ولي وقت نشد دنباله‌ي صحبت را به جايي برسانيم.

گفتم: اين‌ها چي مي‌گن؟ اين چارلز ديکنز، اين شکسپير، اين داستايفسکي، تولستوي، صمد بهرنگي، رومن رولان ...

 كتاب را ورق مي‌زدم و فكر مي‌كردم تا اسم‌هاي بيشتري بگويم.

گفت: چي شد؟ ساكت شدي! دنبال چي مي‌گردي؟

گفتم: هيچي، اسم‌هاي ديگه‌يي هم هست. مثلاً اين فروغ فرخزاد، اين شاملو، اين ويکتور هوگو، ساعدي، غزاله عليزاده، پابلو نرودا  و ... قديمي‌ها، جديدي‌ها ...اين همه اسم ... اين همه كتاب... اين‌ها چي ميگن؟

گفت: چي شد كه دوباره رفتي سراغ اين همه اسم؟ تو كه اين همه را گفتي، چرا خيام و مولوي و حافظ  و گوته را جاانداختي؟

گفتم: آخه اين‌ها نه حاکم‌اند، نه قدرت دارند، نه پول و پله و دم و دستگاه. اما همه‌جا هستند، حرف و قلمشان دست همه هست. در زندگي‌ها هستند، در انقلاب‌ها هستند، در کوچه و خيابان و خانه‌ و شهر و ده و سر زبانها هستند. اين همه حرف و کتاب واسه‌ي چي‌ هست؟

    قدم كند كرد. صورت و لب‌هايش طوري شد كه انگار بايد سر يك داستاني را باز كند. چيزي كه از قضا خيلي وقت پيش گفته بود قصد دارد بنويسدش. 

گفت: خيلي ساده‌اش که کنم، بايد بگويم اين‌ جماعت دلشان شور ميزند. چيزي مثل احساس گشتن دنبال يك گمشده، به جانشان مي‌افتد. انگار كه يك چيزي درونشان تبعيد شده باشد و اين گشتن و جنگيدن و يافتن و جواب دادن، تا آخر عمرشان طول مي‌کشد.

گفتم: گشتن دنبال چي، تبعيد چي، جنگ با کي، جواب به چي؟

نفسي تازه كرد. لبش را جويد و مكثي كرد. برگشت طرفم و گفت: اين سئوال را كه با نيم ساعت و يك ساعت نمي‌شود جمع و جور كرد.

گفتم: بعداً نمي‌دانم بشود يا نه، عجالتاً كه فرصت خوبي گيرمان آمده، بهتره از دست ندهيم.

ادامه داد: اين‌ها خيلي کار مي‌کنند تا يک گمشده يا دردي را که درست تشخيص مي‌دهند، به همه نشان بدهند. يکي از دردهايشان، شناختن ابتذالي است که مثل خوره به جان آدمي مي‌افتد. از قضا يكي از چيزهايي كه اين‌ها در همان اوان جواني دچارش مي‌شوند، كشف موريانه‌ي ابتذال در سايه‌ي زندگي است. اين‌ها سلاحشان را به طرف اين ابتذال نشانه مي‌روند. اين سلاح در کليتش، هنر نام دارد.

گفتم: يعني به همين خاطره كه از همان جواني شروع مي‌كنند به نوشتن؟

گفت: البته در همه يكسان و يك‌جور نيست. بخشي‌ هم به حس جاودانه شدن آدمي برمي‌گردد. ولي چون وقت تنگ است، بگذار اصل مطلب را ادامه بدهيم...

 

🖊 ادامه دارد...


برچسب‌ها: فرهنگ و هنر, ادبیات و شعر جهان
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۸

لينك مطلب

شعر چیست؟ با شعر چه می‌کنیم؟ به کجا می‌رویم؟ ـ سعید عبداللهی

شعر چیست؟ با شعر چه می‌کنیم؟ به کجا می‌رویم؟

 

شعر، یک پرسش و علامت سؤال جلو همه‌چیز...

شعر، یک نبرد مداوم برای رها شدن از تبعیدشدگیِ ازلی با نجوای «از نی‌ستان تا مرا ببریده‌اند»...

شعر، یک دلشوره‌گی مدام برای پاسخ به ثانیه‌های حضور و نجات عشق از طلسم ابتذال...

شعر، یک پنجره‌ی دیگر برای نگاهی دیگرگون از رایج...

شعر، یک دروازه‌ی گشوده به جهان برای کشف جهانی دیگرگونه...

شعر، بالا رفتن از زندگی ـ حتی یک پله ـ در جست‌وجوی زندگی‌ای دیگرگونه...

شعر، قانع نبودن به تجسد...

شعر، نبرد مداوم برای گریز از اکنون و ساختن و برانگیختن نیازی که یقین کند«عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی»...

شعر، تحولی در زبان رایج با الفبا، کلمات و جمله‌هایی نارایج تا دامنه و عمق ارتباط آدمی با آدمی دیگرگونه شود...

در قانون اساسی شعر، امپراطوران و دیکتاتورهای سیاسی و مذهبی، ابتذال‌هایی ورم کرده در بطن خزه‌ی جهل جامعه و موریانه‌های تنیده و رسوخ کرده بر شکوه درخت زندگی و جلوه‌های آدمی‌گونش!

شعر، کشف نیروی زوال‌ناپذیر و بی‌شکست آزادی در ضمیر خود و آنگاه، سرِ تسلیم‌ناپذیری و آنگاه، کشف افق در افق و آنگاه دوباره، دلشوره‌گی مدام برای پاسخ به ثانیه‌های حضور...و روبه‌روی این همه آینه‌، کشف خود و از انتهای ابدیت، به امروز نگاه کردن تا «عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی»...

 

سعید عبداللهی

۱۵خرداد۹۸

 


برچسب‌ها: ادبیات چیست, شعر چیست, فرهنگ و هنر, صنایع بدیع
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

تابلو خوشبختی

تعریف «خوشبختی» بیانی نسبی است که بستگی به جهان‌بینی تک‌تک انسان‌ها دارد.

گاهی اما بدون هیچ کلام و واژه‌ای، شاهد تصویری عمومی از «خوشبختی» هستیم که همه را در بر می‌گیرد. مثل:

 

🔵   تابلو خوشبختی

 

🖌 اثر:  عابدین دینو

از نقاشان برجسته ترکیه و جهان

 ناظم حکمت  شاعر شهیر ترک، از عابدین دینو می‌پرسد:

 «می‌توانی خوشبختی را بکشی؟»

 

پاسخ او این شاهکار است... 👆


برچسب‌ها: نقاشی, فرهنگ و هنر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۹۷

لينك مطلب