یاد من باشد که تا یلدا رسد  س. ع. نسیم

آفتاب و ماه در یلدا یکی

روز وصل و فُرقت شب‌ها یکی

آفتاب و ماه در یلدا تویی

آینه در آینه پیدا تویی

 

یاد من باشد که تا یلدا رسد

پرده‌های خاطره‌ها وا کنم

مشق عشقت را چو ماه و آفتاب

قصه و افسانه‌ی یلدا کنم

 

س. ع. نسیم

۲۸ آذر ۹۸


برچسب‌ها: یلدا, افسانه های ایرانی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

یلدا مبارک س. ع. نسیم

از پس گنبد ابر

مخمل برف چکید

باز یلدا رسید.

 

یاد کن یار شب یلدایی

با سبدها پر نور

با لبی نغمه و شور.

 

باز كن پنجره را !

رقص شاد برف را

ميهمان كن چو شكوفه

بر سر شاخه‌ي تَر ...

شعله‌هاي شب يلدايي‌تان زيباتر ...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: شب یلدا
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

زبان فارسی، یلدا و سنت‌های ایرانی چگونه ماندگار شدند؟   سعید عبداللهی

زبان فارسی، یلدا و سنت‌های ایرانی چگونه ماندگار شدند؟

 سعید عبداللهی

ماندگاری یلدا، سنت‌های زیبای ایرانی و زبان گفتار و نوشتارمان را مدیون نیاکان غیور و با فرهنگ در تاریخ زندگی اجتماعی‌ ایران‌‌زمین هستیم. خوب است نگاهی گذرا به بخشی از این تلاش و پایداری فرهنگی در تاریخ ایران داشته باشیم تا همواره از خود بپرسیم: از کجا تا به کجا آمده‌ایم؟

«رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم

تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‌ایم» ـ حافظ

 

وقتی اعراب در سال سیزدهم قرن اول هجری خورشیدی در زمان حکمرانی عمر به ایران حمله نمودند، همة تلاش و سعی‌شان را کردند که زبان فارسی را نابود کنند تا از ایران یک کشور عربی بسازند. اشغالگران برای رسیدن به این هدف، تمام کتابخانه‌ها و اسناد فارسی را که پیدا می‌کردند، آتش زده و از بین می‌بردند. یک غارت‌گری و تطاول فرهنگی در تمام سرزمین‌های ایرانی آن زمان صورت گرفت. بسیاری دانشمندان زبان‌شناس و فارسی‌دان را کشتند یا اسیر کرده و بردند. به نظر می‌رسید دیگر هیچ اثری از زبان فارسی و هویت ملی ایرانی باقی نماند.

 

در متن و بطن همین اشغالگری، تعداد اندکی از روشنفکران آن زمان که به قصد و هدف اعراب پی برده بودند، تلاش کردند کتاب‌ها و اسناد باقیمانده را مخفی کرده و یا به عربی ترجمه کنند که اشغالگران عرب فکر کنند این‌ها کتب فارسی نیستند. در این مسیر هم عده‌ای از این روشنفکران دستگیر و اسیر و یا کشته شدند.

به موازات این اشغالگری و غارت‌گری، اعراب نمی‌گذاشتند ایرانیان سنت‌ها و مراسم ملی خودشان مثل نوروز، مهرگان، جشن سده، یلدا و چهارشنبه سوری را برگزار کنند تا ایرانی بودنشان را از دست داده و فراموش کنند.

این نبرد سرسخت فرهنگی و ملی ده‌ها سال طول کشید و بر سر آن خون‌ها ریخته شد. ولی ایرانیان تسلیم نشدند و با آن‌که کشورشان در اشغال اعراب بدوی بود، از زبان فارسی کوتاه نیامده و از برگزاری مراسم و سنت‌هایشان حتی پنهان و در خانه‌هایشان دست نکشیدند.

 

این جنگ و نبرد آشکار و پنهان تا ۲۰۰ سال طول کشید. در این ۲۰۰ سال حکمرانان ایرانی از طرف حاکم شام در سوریه تعیین می‌شدند. ولی این حاکمان که در ارتباط با ایرانیان بودند، کم‌کم تحت تأثیر پایداری و استقامت ایرانیان بر سر زبان و فرهنگ و سنت‌هایشان قرار گرفتند؛ تا جایی که ایرانیان توانستند حاکمان و فرمانداران عرب را وادار به صحبت کردن به فارسی هم بکنند!

از قرن دوم هجری خورشیدی بود که با همت و سعایت یعقوب لیث صفاری (سر سلسلة صفاریان که اولین دولت ایرانی را تشکیل دادند) زبان فارسی، زبان رسمی آموزش و اداره‌ها و مراودات سیاسی و فرهنگی ایرانیان شد. از آن پس سنت‌های نوروز، مهرگان، جشن سده، یلدا و چهارشنبه‌سوری مثل دوران قبل از حملة‌ اعراب برگزار گردید و تا الآن پایدار بوده و ادامه داشته است.

کتاب شاهنامه فردوسی یکی از اسناد افتخارآمیز زبان فارسی است که در نگهداری این زبان، نقش تعیین‌کننده داشته است.

 

یادآوری می‌شود که وارثان اعراب بدوی هم تلاش کردند سنت‌های زیبای ایرانی را برچینند؛ ولی تیرشان به سنگ خورد و حریف سنت‌های زیبا و فرهنگ تاریخی ایران نشدند.

 

مدتی بعد از حملة اعراب به ایران، لشکریان عمر به کشور مصر هم حمله کردند. زبان مصریان، عبری بود و این کشور در زمرة ممالک عربی نبود. اعراب موفق شدند زبان عبری را از آن مردم بگیرند و زبان عربی را به آن‌ها تحمیل کنند. آن‌ها مثل ایرانیان برای نگهداری زبان و سنت‌هایشان نجنگیدند؛ یعنی از زبانشان که هویت ملی‌شان بود، دفاع نکردند و بر سر آن پایداری و ایستادگی ننمودند. از این رو مصری‌ها عرب شدند.

حدود ۶۰ سال پیش سردبیر روزنامه الاهرام از حسنین هیکل نویسنده نامی مصر پرسید: چرا با وجود همزمانیِ حملة اعراب به ایران و مصر، ایرانی‌ها بر زبان فارسی ماندند و شما عرب شدید؟ او هم پاسخ داد: برای این‌که ما فردوسی نداشتیم!

 

آری...این راه و جستجو را، این شرح و گفتگو را ـ پایان نباشد و نیست در دفتر زمانه...

 

در هر کجای جهان که هستیم قدر ریشة تاریخی، هویت ملی (زبانمان) و سنت‌های فرهنگی‌مان را بدانیم و پاس بداریمشان که برای نگهداری‌شان بسا جان‌های عزیز و گرامی نثار شده است.

در هر کجای دنیا که باشیم، این تنها زبان فارسی است که ما را به هم پیوند داده و هویت ملی مشترکمان است.

گران‌قدرترین آثار ادبی و هنری و فرهنگی‌مان را مدیون زبان زیبای فارسی و گرامیداشت سنت‌هایمان هستیم. سنت‌هایی که عجین جلوه‌های روشناگستر زندگی و مأنوس روح شورانگیز و روان تعالی‌جوی آدمی در پیوند با گردش رنگین کمان فصل‌های طبیعت‌اند.

۲۸ آذر ۹۸ 

 

منابع  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دو قرن سکوت ـ دکتر عبدالحسین زرین‌کوب

بررسی ادبیات ایران ـ دکتر محمدعلی استعلامی

نور و ظلمت در تاریخ ادبیات ایران ـ میخائیل زند


برچسب‌ها: تاریخ زبان فارسی, یلدا
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

شکوه مانا س. ع. نسیم

شکوه مانا

من برای گفتن

ـ گفتن ِ شعر و سرود ـ

نه نیازم به سپیدار و به باران باشد

نه به سرو و نه به بید

نه به باد و نه به برگ

نه به رود و نه به ابر

نه به دریا و نه كوه

نه به جنگل

ـ حتی ـ

نه به آن سبزِ شكوه.

 

تو كه هستی

شعر هم می‌مانَـد

ـ با شكوهش

 زیبا

مانا ـ

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: عاشقانه, شعر معاصران ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۲۹ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

یادداشت‌های مصور (۳)  سعید عبداللهی

یادداشتهای مصور (۳)

سعید عبداللهی

عناصری که به ما آگاهی می‌دهند، متنوع‌اند. این عناصر از ساده به پیچیده عبارت‌اند از: دیدن، شنیدن، خواندن، سخن گفتن، نوشتن.

ما با دیدن، معنایی را یاد می‌گیریم و احساسی را درک می‌کنیم. پهناوری طبیعت، این‌گونه شناخت‌ها را برای ما مهیا می‌کند.

با صدا یا موسیقی، افکار و حواسمان را برای خود یا دیگران ترجمه می‌کنیم.

با خواندن، طبیعت و صدا و مفاهیم را به احساس و آگاهی بدل می‌کنیم.

با سخن گفتن، افکار و حواس خود را با ابزار واژه‌ها شکل می‌دهیم و نیاز به ارتباط با دیگران را پاسخ می‌دهیم.

با نوشتن، قدرت اندیشه و تفکرمان را توان می‌بخشیم، سازمان و سامان می‌دهیم و با دیگران به اشتراک می‌گذاریم.

نوعی دیگر از آگاهی و شناخت هست که مجموع عناصر پنجگانه‌ی فوق را یک‌جا و پیوسته در خود دارد. در این شناخت که آمیخته با حواس پنجگانه‌ی آدمی هم است، دو عنصر عکس و کلمه، کار چشم و گوش و زبان را با هم انجام می‌دهند. این عکس‌ها و کلمه‌ها با حواس پنجگانه‌ی آدمی «با هزار زبان در سخن‌اند» و گره می‌خورند. ویژگی‌شان هم این است که یک حس مشترک را بر روی خط نگاه و عاطفه و تخیل همگان حک می‌کنند. انگار از نگاه، فکر، احساس، نیاز و فهم همگان آمده‌اند. این‌ها گاهی کلماتی‌اند که آدم می‌شوند؛ گاهی شیپور گل‌هایند؛ گاهی از ققنوسی در درون ما خبر می‌دهند؛ اما در مواجهه با آن‌ها هیچ‌کس خودش نیست؛ همه پرهای بال یک پرواز می‌شویم...

پرواز را به‌خاطر بسپار (فروغ فرخ‌زاد)

 

پریدن روی عقربه‌ی زمان و شکستن شیشه‌ی تردید

 

خودت را در پرتو فکرهایت ببین (س. ع. نسیم)

 

شیپور آگاهی گل‌ها (س. ع. نسیم)

 

قدرت حقیقی (س. ع. نسیم)

 

ققنوسی در ما ( احمد شاملو)

 

کلماتی که آدم می‌شوند( میلان کوندرا)

 

گوهری بیرون از صدف زمان و مکان ( س. ع. نسیم)

 

همه پرهای یک بال ( س. ع. نسیم)

پایان

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, وظیفه ادبیات
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

واژه‌های نیک ـ س. ع. نسیم

واژه‌های نیک

با واژه‌های نیک بیاندیش

با کلمات فاخر

با زبانی که استغنای روحت ‌بخشد...

 

مگر واژه‌های نیک

با آینه‌‌ها آشتی‌ات دهند

تا نخستین شوق میلادی نو را

از  ژرفایشان بازآیی....

 

با واژه‌های نیک تخیل کن

بگذار شعرانه‌هایت

باورت کنند

آن‌گونه مادرانه

ــ که تندرها شکنند

که آبشاران‌اند

که آفتابکاران‌اند... ــ

 

با واژه‌های نیک زاده شو

تا استغنای معنایت را

فاخرانه

زبان بگشایند...

 

 س. ع. نسیم

۲۳ آذر ۹۸


برچسب‌ها: نگرش مثبت, زبانشناسی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

یادداشت‌های مصور(۲) ـ سعید عبداللهی

یادداشتهای مصور(۲)

سعید عبداللهی

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد به این دیر خراب‌آبادم ــ حافظ

و این داستان از «بودن» تا «شدن» آدمی‌ست. از سرگشتگی‌ به قرار رسیدن و از آوارگی به پناه‌آباد فرحبخش. اما آیا این همه را با پای صورت(نمود و فرم) خود می‌پیماییم یا با پای سیرت و سر خویش؟

داستانهای حیات ما برایمان نوشته و گفته‌اند که آدمی کمال‌جو، زیباخواه و راحت جان‌ طلب است. اما کمال‌خواهی و به زیبایی رسیدن، بدون غنا و راحت جان، هرگز میسر نگشته و نخواهد گشت. مدعیان صوری را در این راه، هیچ راحت و استغنایی نبوده و نیست.

دیدن و باور کردن، عادتی ازلی بوده که مسیر زندگی ما را نشانه‌گذاری کرده است؛ اما سیرت‌های بخشنده‌یی هم بوده و هستند که این نشانه‌ها را پرچم‌های فریب نام نهادند. پس مسیر دیگری پیدا شد: «عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی».

تله‌های دیگری هم همیشه ما را به کام خود کشیده‌اند: شقاوت جهل و خرافات؛ همان رنجی که متشرعین ریاکار، آن را برای مردمان خوش می‌دارند تا از آنان کولی بگیرند.

اما سکه‌ی زندگی را هم همیشه دو سو و دو روی بوده است. یعنی دو انتخاب و دو انسان. در این میان، آدمیانی هم بوده‌ و هستند که کارشان فقط نگریستن و رد شدن نبوده و نیست. قدری توقف و تأمل دارند. مکثی سر گذرگاهان کرده‌اند تا شاید در خشت طبیعت و انسان و تاریخش، نشانه و واژه و معنایی بیابند. اینها گاهی در زمان حال، آن‌قدر کنکاش و ایستادگی دارند که گویی به خود نهیب می‌زنند: «بگذار از من بریزند، آن‌ها که به آینده‌ام نمی‌برند»...

در این یادداشت‌های مصور، پای چند یادداشت‌برداری از خشت‌های طبیعت و انسان و زندگی، می‌ایستیم...

آنها که زندگی را معنا می‌کنند

 

بگذار از تو بریزند آن‌ها که به آینده‌ات نمی‌برند 

 

تصور کن تا بیافرینی 

 

چشمه‌یی در پی تشنه‌گان

 

دو انسان، دو انتخاب، دو سرنوشت

 

زندگی آینه‌یی روبه‌روی افکار ما

 

عالمی دیگر وز نو آدمی

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, وظیفه ادبیات
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

یادداشت‌های مصور ـ سعید عبداللهی

یادداشتهای مصور 

سعید عبداللهی

«هر آن چیزی که تو گویی که آنی

به بالاتر نگر، بالای آنی» ـ مولوی

 

شاید بتوان ظهور ناگهانی‌های از خود رها گشتن و پوییدن و به وصال رسیدن را انشای عشق نامید. این تولدها در گاهواره‌های رجوع به اصل خویشتن‌اند: «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش».

آن‌گونه نبوده و نیست و چنین نیز نباشد و نماند که زندگی و جهان ما را خودکامگان، خرمنگاه جولان بداندیشی‌هایشان کنند. «باز کن پنجره را / من و تو کم نیستیم».

همیشه بال‌های امید و ایثاری هستند که سموم هوای یأس‌انگیز و ناگزیری را پس می‌زنند. اینان تکاپوی آدمی را در آسمان لایتناهیِ بودن و پیمودن، افق می‌گشایند؛ و اینان‌اند که هنر عشق ورزیدن را ممارست و تمرین می‌کنند تا «در برابر تندرها بایستند» و هاله‌های شوق‌آمیز و شورانگیز زندگی را جلوه بخشند: «از این سموم که برطرف بوستان بگذشت / عجب که بوی گلی هست و عطر نسترنی».

در هستیِ ما، آن که باید «در برابر تندر بایستد و خانه را روشن کند» و جلوه‌بخش هاله‌های روشن زندگی باشد، حضوری‌ست در «آینه‌های ناگهان» من و تو... و اینک ردی از گل‌های سرخ تندرشکن در یادداشت‌های مصور روبه‌رو...

آری آری زندگی زیباست (س. ع. نسیم)

الهه‌های یاد (س. ع. نسیم)

آوازه شادی

چیدن آرزوها (س. ع. نسیم)

دو زیبا از همه دنیا قشنگ‌تر (س. ع. نسیم)

هنر عشق ورزیدن

یادگار آزادی (س. ع. نسیم)

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, وظیفه ادبیات
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

نشانی ـ س. ع. نسیم

   نشانی

   سلام ای خوب

   سلام ای مهرآگین خاطر دیرین.

   من اینجایم

   در این دیر کهن گیسو شب‌افشان

   در این برف جهان بر سر

   در این پرورد ـ رؤیاگاه...

   بر آن کیش ستایش ـ مهر

   هنوزم عشق می‌ورزم...

 

    س. ع. نسیم


برچسب‌ها: عاشقانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

و هنوز قرار ما با عشق... ـ س. ع. نسیم

و هنوز قرار ما با عشق...

۱

آخرین دقیقه

انتهای نگاه نیست.

من از پشت پلک‌هایت رد شده‌ام...

 

به پس‌کوچه‌های آینده برگرد

به دفترهای بازِ باران رجوع کن؛

اسم خیسم را از نگاهت پاک نکن

قرار ما با عشق...

 

۲

همیشه فرصت نیست

تا پرنده و دریا و آفتاب

در تلاقی پنجره‌یی

دیدارت کنند

رؤیایت بخشند

بگشایندت...

 

در بیشه‌ی قلبت کمین کن

که زیبایی

طلوع و غروب لنز عشق توست...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: قرار با عشق, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

یادواره احمد شاملو

  یادواره‌ی احمد شاملو 🌷

٢١ آذر ۱۳۰۴ ــ ۲ مرداد ۱۳۷۹

 

شاملو از آفرينندگان فلسفي‌ترين شعر پيشرو و مترقي فارسي.

  شاعري با نوشته‌هايي چون آينه‌يي برابر جهان.

  حنجره‌يي پرخنجر با فريادي بر قلعه‌هاي فراعنه‌ي تاجدار و دستاربند.

   شعر و ادبياتی چونان نوري بر ويرانه‌هاي برهم انباشته‌ي ایران و جهان.

 

  عشق عمومی

  

  اشک رازی‌ست

  لبخند رازی‌ست

  عشق راز‌ی‌ست

   اشک ِ آن شب لبخند ِ عشقم بود.

  

  قصه نیستم که بگویی

   نغمه نیستم که بخوانی

  صدا نیستم که بشنوی

  یا چیزی چنان که ببینی

  یا چیزی چنان که بدانی

  من درد ِ مشترکم

  مرا فریاد کن ...

 

  درخت با جنگل سخن می ‌گوید

  علف با صحرا

  ستاره با کهکشان

و من با تو سخن می‌گویم.

 

   نامت را به من بگو

   دستت را به من بده

   حرفت را به من بگو

   قلبت را به من بده

   من ریشه‌های ِ تو را دریافته‌ام

با  لبانت برای ِ همه لب‌ها سخن گفته‌‌ام

و دست‌های تو با دستان ِ من آشناست...

 

     احمد شاملو


برچسب‌ها: احمد شاملو, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

سرو آزاد ـ س. ع. نسیم

نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

چی بگم؟ ـ س. ع. نسیم

وقتی که پنجره‌ها آبی می‌شن

جاده‌ها ابری و آفتابی می‌شن

 

وقتی ماه نِی می‌زنه رو پشت‌بوم

همه‌ی دنیا می‌شینه روبه‌روم

 

واژه‌ها که می‌پوشن اسماتونا

می‌بافن گیس ترانه‌هاتونا

 

از شماها چی بگم به ساز و شعر؟

ـ وقت گل‌کردنای  آواز و شعر ـ

 

چشم تُـو چشمای شقایق چی بگم؟

به دلای تنگ  عاشق چی بگم؟

 سع. نسیم


برچسب‌ها: چی بگم, عاشقانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

میخک گل شروع ـ س. ع. نسیم

میخک گل شروع

از آخر تموم شدن   از اون‌ور مرگ بیا

عزای باغ‌و نعره زن   با وزش برگ بیا

 

شهرا هنوز لاله‌یی‌ان کوچه پر از نعره‌ی ساز

بارون هنوز رو شیشه‌ها   رد شقایق داره باز

 

اسیر قافیه نشو       جهان پر از نظم دروغ

گلوی شعرشو  نعره زن  با استعاره‌ی بلوغ

 

یه استعاره مونده که    وا بشه زنجیر زمین

نذار زمین خالی بشه       از پریای نازنین

 

بپر از این بختک شب برو تو چشمای طلوع

فاصله‌ها رو خط بزن  با میخک گل شروع...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: عاشقانه, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۵ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

رباعی ـ س. ع. نسیم

آن ساقی دلنواز عاشق یاد آر

 محبوب ستاره و شقایق یاد آر

در دفتر خاطرات یاران می‌خوان:

این عشق، به تقویم دقایق یاد آر...

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: رباعی, عاشقانه, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

قاصدک ـ س. ع. نسیم

هان!

قاصدک‌های زمین!

بال کدام رؤیا را

ـ در آسمان مواج کدام خاطره ـ

با حواس پنجگانه‌ی‌ موسیقی‌‌تان

به سراغم می‌آورید؟

 

تیر رقصان کدام عشق

جانم را

با پرهایتان دوخته است؟

 

    س. ع. نسیم


برچسب‌ها: قاصدک
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

طعم واژه‌ ها ـ س. ع. نسیم

🔵 دستم به قلم رفت که شرح و وصفی در مقام واژه‌ها و «طعم»شان بنویسم. گفتم واژه‌ها که خودشان لباس فکر آدمی و طبیعت‌اند. شاعران و نویسندگان هم که با آن‌ها گیس شعرها و ترانه‌ها و قلمستان‌هایشان را می‌بافند؛ آنگاه بر شانه‌های رؤیاها و آرزوها و نجواهای زندگی می‌ریزند. باقی، می‌ماند شرح من از «طعم»شان. پس چه بهتر که شرح و وصف این «طعم» را، خود واژه‌ها با خواننده به ضیافت نشینند...

 

طعم واژه‌ها(۱)

 

💧 درد: دامنه‌ی كوه زندگي، ابري براي بارش الهام

💧رنج: بزرگترين سرمايه‌ی زندگي

💧غم: اندوه والا ...

💧نشاط: شادابيِ آرامش، فراتر از شادي

💧ايثار: بيشتر از وظيفه‌شناسي، شمعي برابر توفان‌هاي تاريكي

💧سايه: خاموشترين وفادار

💧سكوت: پنجره‌يي براي همه‌ی صداها، مراقبه‌ی عشق و ادراك، پيوند با هستي

💧ياد: باراني كه نمي‌ايستد. آفريده‌يي كه تدفين نمي‌شود

💧دوست داشتن: در پرده‌ی عشق، گامي فراتر از عشق...

💧حس: آينه‌يي برابر درد، رنج، غم، نشاط، ايثار، سايه، سكوت، ياد، دوست داشتن...

 

طعم واژه‌ها(۲)

💧آزادي: محبوب گمشده‌ی انسان.

خواهر رهايي.

فطرت و گوهر زندگي. قناري هميشه بر لب جوي با دشنه‌یي بر گلويش. كلمه‌ی ذبح گشته با الفباهاي تجاوز شده. مقصود نيايش صباح و مساي خرد. انرژي متكاثف هستي. صيد هميشه خوني و آواره و صليب‌كِش. رؤياي بي شكست انسان. آوند شكوفاننده‌ی درخت آفرينش جهان...

 

💧تاريخ: چراغ كشف جاپاي زمان. آينه‌ی طبيعت و انسان. يادگار صداها و نشانه‌ها. ديرينه‌تر از ديروز و فراتر از افق فردا. مقصود آفرينش. محو حريم‌ها و بن‌بست‌ها. فرو ريختن طبقات. نوازشگر رنج‌هاي رهايي...

💧چشم: مادر نگاه. پنجره‌ی ضمير باطن. زبان روح. خلاصه‌ی ندا و تبلور قصد. پرورنده‌ی رؤيا و غنابخش تخيل. خانه‌یي براي جهان و انسان...

💧سنگ خارا: پذيرنده‌ی رنج‌هاي ساكت. وفادارِ سرشار از ناگفته...

💧شعر: رداي شايسته‌ی مرتبت و شأن كلمه. جادوي زبان معنا. سپهرِ ميناي عاطفه. گهواره، خانه، آشيانه و آسمان صور خيال. آينه‌ی رؤيا و آرزو. رامشگر رنج و عشق. خواهر موسيقي. تعريف حياتي فراتر از زندگي...

💧قلم: سوگند خدا. تجسم‌بخش الفبا. فكر فاعل. پردازنده‌ی معنا. نشانه‌گذار تكاپوي بشر بر جاده‌ی تاريخ...

💧كاغذ: اقليم بي ارتش و بي دولت و بي سانسور و بي زندان. حريم امن آزادي. گهواره‌ی فكر و خرد و دانش و آگاهي. خاك شكوفاننده‌ی بذر انديشه و قلم. آينه‌ی بي بديل تسلسل تاريخ. راهنماي جاپاي انسان در سير دگرگوني حيات...

💧كلمه: مادر زبان گفتار و نوشتار. ترجمه‌ی فكر. شکل و سيماي تخيل. نفسِ حياتي‌ِ ارتباط. دروازه‌ی تكثير دانش...

💧گريه: هاي هاي نجيب دلتنگي. بغض محبت. ژاله‌هاي شكسته‌دليِ عشق. شرم محجوب. باران آرام روح زيباي انسان...

💧موسيقي: زبان مترنّم روح هستي. صداي سخن عشق. فراز و فرود اندوه والا و نشاط بي‌پروا. خواهر شعر. زبان فراجغرافيا و فرافرهنگ جهاني...

💧وفا: استغناي نداي وجدان...

💧هجران: غني‌تر از دوري، فراق عاشقانه، انتخاب حياتي ديگر...

 

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: طعم کلمات, دایره واژگان
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

نسیم و ساقی ـ س. ع. نسیم

ــ نسیمك! خسته‌ی دلتنگ! همه‌جای زمین رفتی

میان راه‌ها دیدی که‌ها رفته، که‌ها مانده

ز چشم خواهرم باران، چکیدی روی بام و در

میان کوی و در دیدی چه داغ سینه‌ها مانده

رفیقم ! همسفر! خوبم! بیا بنشین دمی این‌جا

پرت شویم، دلت جویم، دلت تنها چرا مانده؟

شراب عشق را برگیر، رْخَت شوی و لبت ترکن

برو آنسوتَرک ، آن‌جا، کزو هم قصه‌ها مانده

حریر بال و پر بگشا به صحرای دگر پرگیر

برو آن‌جا که آزادی به دل‌ها آشنا مانده

سری هم برکش از آن‌جا برو بر شاخسارانش

که در بیداد توفان‌ها از او افسانه‌ها مانده

بزن جستی از آن شاخه، برو گلزار سرخِ یاد

خرامان رو که این گل‌ها ز خون دیده‌ها مانده

به هر کویی که پرگیری نشان و مهر ساقی هست

به گلبانگ طربناکش   اَلا یا ساقیا مانده...

 

 سعنسیم

از شعر: نسیم و ساقی

📙 از کتاب: این‌جا باران غریبه است


برچسب‌ها: نسیم و ساقی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۹ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

رباعی ـ س. ع. نسیم

بنگر به زمین ـ به جای پای یاران ـ

از باد شنو صدای پای یاران

بنشسته به روی پلك گل شبنم یـاد

از ژالـه شنو نوای نای یاران

 

می‌خواند صبا: كسی تو را می‌گرید!

عشق گفت: مرا؟ كجا كجا می‌گرید؟   

مرغ سحری پرید و رفت و می‌خواند:

بالای قناره‌ها  خدا می‌گرید!

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: رباعی, یادواره, عاشقانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۸ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

عاشقانه

مدت‌هاست

 از سقف لحظه‌هایم

 یاد تو می‌چکد.

 

اگر باران بند بیاید

از این خانه می‌روم...

 

🖌  شاعر: ؟

برگرفته از اینترنت


برچسب‌ها: عاشقانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

معرفی کتاب اینجا باران غریبه است ـ سعید عبداللهی

 

معرفی کتاب جدید

📚 این‌جا باران غریبه است

 

🖌 سعید عبداللهی

 

  «این‌جا باران غریبه است» جای پای زنان و مردانی‌ست که از چهارسوی ایران تا چهار سوی جهان انتشار یافته‌اند. «این‌جا باران غریبه است» یک تاریخ‌نامه و پرتوی بر تاب‌آوریِ عاشقانه‌ی رنجبران آزادی و قدردانی آن‌ها‌ست.

«این‌جا باران غریبه است» گاهی گله‌هایی از تاریخ ایران و تلخکامی‌های تکراریِ نسل اندر نسلش است.

«توفان بر شاخه‌ها وْ

تبر در ریشه‌هایت زندگی می‌كنند‌.

تو این‌گونه آغاز می‌شوی»

 

«این‌جا

دیری‌ست

سروهای اصالت را تبر زده‌اند

و دلتنگیِ باران

در خیل خشکسالان

 غریبه بود!

این‌جا باران غریبه است!»

 

دریافت کتاب:

https://bit.ly/2KYtXP9


برچسب‌ها: معرفی کتاب, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

عاشقانه ـ س. ع. نسیم

قرار ما با عشق بود

بیا یکدیگر را بیابیم!

به چهار راه تفسیر جهان بیا

آن‌جا که سطرهای مقدس هم

در تلاقی من و تو

عاشق می‌شوند.

بیا یکدیگر را بیابیم!

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: عاشقانه, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

ناگزیر شعر ـ س. ع. نسیم

ناگزیر شعر

 

تو رؤیاشکسته‌یی و آتش گرفته‌

پیچیده در کرباس فصل بدکیش اندوه‌پرور؛

من باید بفهمم...

 

تو خالیِ سفره را نگاه می‌گردانی

تو گاریِ تمنا را در چهارراه‌های شرم می‌رانی؛

من باید بفهمم...

 

تو از «دار» ‌پریدی

تو از رایج قتل کلمه می‌آیی؛

من باید بفهمم...

 

تو از جهل خوشبخت آدم

در آیین قداس سنگسار حوا می‌آیی؛

من باید می‌فهمیدم...

 

تو را در انتهای دیوار چین دیدم

با گلوله‌ای در سینه‌ات از داغ جنگ‌های صلیبی؛

من باید می‌فهمیدم...

 

شعر

 ناگزیرم کرد

در جرقه‌ی همه‌ی‌ انفجارهای زمان

تو را بفهمم...

 

س. ع. نسیم

۴ آذر ۹۸

نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

دورترهایی هست ـ س. ع. نسیم

دورترهایی هست...

حرف‌ها باید گفت

راه‌ها باید رفت‌

 فهم‌ها باید كرد

 ـ چیزهایی را كه

 فهمشان ممنوع است !

 

سال‌ها  را خواندیم

                   تا بفهمیم كه «باید فهمید»

سال‌ها را هستیم

               تا از این فاصله‌ها دور شویم

سال‌ها را آمدیم

تا كه با خود

روبه‌رو شد

و پس از یك نفس ژرف و عمیق

لب به فریاد گشود

بی مهابا

فارغ از هر زندان.

 

دورتر باید رفت

ـ دورترهایی هست

كه باید برسیم

ـ تا بفهمیم كه باید فهمید...

 

س. ع. نسیم

از کتاب جدید: این‌جا باران غریبه است


برچسب‌ها: اینجا باران غریبه است
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۴ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

مهتاب یاد ـ س. ع. نسیم

بی نگاه و بی‌بوسه از ماه مگذر

يک دنيا چشم آن‌جا دیدار می‌کنند

با خاطره‌هایی که برای تو می‌گذارند...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: بی تو مهتاب شبی, عاشقانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۴ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

نی زن ـ س. ع. نسیم

دماوندان سیمین‌گیسوی من

نشانده لشکر لاله به دامن

 

کجایی نی زن «شور» و «همایون«

نوا کن ناله‌ی کارون و جیحون

 

بزن نی ‌زن، بزن در پرده‌ی نی!

برآر از زیر و از بالای نی، هی!

 

پری چشمه را بیدار کن، نی!

گل خورشید را دیدار کن، نی!

 

نواچنگ نکیسا را صدا کن

صفیر صور را هر سو نوا کن...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: نی زن, عاشقانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۲ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

خوش آمدید

سلام بر دوستان و همراهان

یادداشت‌های فصل شب

خوش آمدید

رسیدن به‌خیر

خسته نباشید از کوشایی‌ها و تکاپوهایتان

 

حدود یک هفته شد که ما را از هم دور کردند.

در عصر اینترنت، یک روزش هم زیاد است و تحمل‌ناپذیر.

 با بهترین آرزوها و شادکامی‌ها

 

هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز

ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز

روندگان طریقت ره بلا سپرند

رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز

 

سعید عبداللهی

۲ آذر ۹۸

نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۲ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب