یادداشتهای مصور (۳)
سعید عبداللهی
عناصری که به ما آگاهی میدهند، متنوعاند. این عناصر از ساده به پیچیده عبارتاند از: دیدن، شنیدن، خواندن، سخن گفتن، نوشتن.
ما با دیدن، معنایی را یاد میگیریم و احساسی را درک میکنیم. پهناوری طبیعت، اینگونه شناختها را برای ما مهیا میکند.
با صدا یا موسیقی، افکار و حواسمان را برای خود یا دیگران ترجمه میکنیم.
با خواندن، طبیعت و صدا و مفاهیم را به احساس و آگاهی بدل میکنیم.
با سخن گفتن، افکار و حواس خود را با ابزار واژهها شکل میدهیم و نیاز به ارتباط با دیگران را پاسخ میدهیم.
با نوشتن، قدرت اندیشه و تفکرمان را توان میبخشیم، سازمان و سامان میدهیم و با دیگران به اشتراک میگذاریم.
نوعی دیگر از آگاهی و شناخت هست که مجموع عناصر پنجگانهی فوق را یکجا و پیوسته در خود دارد. در این شناخت که آمیخته با حواس پنجگانهی آدمی هم است، دو عنصر عکس و کلمه، کار چشم و گوش و زبان را با هم انجام میدهند. این عکسها و کلمهها با حواس پنجگانهی آدمی «با هزار زبان در سخناند» و گره میخورند. ویژگیشان هم این است که یک حس مشترک را بر روی خط نگاه و عاطفه و تخیل همگان حک میکنند. انگار از نگاه، فکر، احساس، نیاز و فهم همگان آمدهاند. اینها گاهی کلماتیاند که آدم میشوند؛ گاهی شیپور گلهایند؛ گاهی از ققنوسی در درون ما خبر میدهند؛ اما در مواجهه با آنها هیچکس خودش نیست؛ همه پرهای بال یک پرواز میشویم...

پرواز را بهخاطر بسپار (فروغ فرخزاد)

پریدن روی عقربهی زمان و شکستن شیشهی تردید

خودت را در پرتو فکرهایت ببین (س. ع. نسیم)

شیپور آگاهی گلها (س. ع. نسیم)

قدرت حقیقی (س. ع. نسیم)

ققنوسی در ما ( احمد شاملو)

کلماتی که آدم میشوند( میلان کوندرا)

گوهری بیرون از صدف زمان و مکان ( س. ع. نسیم)

همه پرهای یک بال ( س. ع. نسیم)
پایان
از کتاب: نوشتههای روبهرو
برچسبها:
نوشتههای روبهرو,
وظیفه ادبیات