در کدام بامداد زمینی؟ ـــ سعید عبداللهی

در کدام بامداد زمینی؟

 

اين چه پنداري‌ست كه توسن جهان از هجران آن آرام نمي‌گيرد؟

اين چيست كه هر بامداد و غروب، چون مرغ حق بر سيپده‌های زندگی و بر سپيدارهای هستي، سروشش ندایمان می‌دهد و بانگش صدایمان می‌کند؟

اين چيست كه گلوي قلم، ناي نِي و حنجره‌ي گل سرخ، او را نيايش مي‌كنند؟

این هجوم تمنای کدام نیازی‌ست که تیک‌تاک مکررش، تکرار ناشدنی‌ترین خواهش مشترک زمان است؟

در کدام بامداد زمینی فرشته‌ي آزادي؟

 

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو

یادداشت روزانه شماره ۸۰

نوشته: سعید عبداللهی


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۹

لينك مطلب

نوشته‌های روبه‌رو ـــ سعید عبداللهی

 

 امروز صبح زود داشتم به نهایت یک آرزو فکر می‌کردم. اگر بشود آرزو را جزء‌جزء نمود و به تمام اجزایش نگریست و فکر کرد، آن‌وقت می‌رسیم به آرمان‌شهر.

 با همین خیال، از پله‌ها آمدم پایین. چشمم افتاد به پخش شدن پرتوهای طلوع خورشید در دشت مینا.

نگاهم بر دشت مینا بود و قلم خیالم داشت ذره‌های آرمان‌شهر را بر روی آن کنده‌کاری و حکاکی می‌کرد...

«پگاه مشرقی‌اش، مرواریدهای شبنم بر زنبق‌های كوهی می‌افشاند؛

 شادی‌های بزرگش را تطاول اندوه‌ها، غارت نمی‌كند؛
با گُل‌هایش جلو ویرانه‌گری زمان می‌ایستد، حتا با لشكری پرپر شده؛

 تارش را موریانه‌های دروغ و پودش را عادت‌های درنده نمی‌گسلند؛

 با داسش گیاه‌زار جهل می‌درود؛ با كلنگش ریشه‌های فقرِ دانش برآرد؛ كه جهان با جهل، نشخوار می‌كند و با فقرِ دانش، زنجیر می‌بندد».

 

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو

یادداشت روزانه شماره ۱

نوشته: سعید عبداللهی


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۹

لينك مطلب

مكثی سرِ راه، زیر شاخه‌های فكر ــ سعید عبداللهی

مكثی سرِ راه، زیر شاخه‌های فكر

 

  ـ یادداشت‌های كوتاه امروز، سرمایه‌های گرانقدر فردا هستند.

ـ كجایند آنان كه تجلّی رؤیاهای تو هستند؟ در تكاپوی آنان باش!

ـ فكرهایت را قلمی كن! قلم، مادری است كه با زادن، نیرو می‌گیرد. مادران وقتِ زایش و آفرینش، ضعیف و رنجور و ناتوان می‌شوند؛ اما قلم با هر آفرینشی، قوی‌تر و محكم‌تر می‌شود...

ـ تمام دنیا در یك قلم جا می‌شود. به جهانی كه در دست تو است، نگاه كن!

ـ آنقدر «عشق بورز» تا به «دوست داشتن» برسی...

ـ به عصری پا می‌گذاریم كه دیگر اندیشه و زبان انسان‌ها گروگان گرفتنی نیست.

از كرانه‌های افق عصر جدید،  غروب و افول فردیت‌های تصمیم‌گیرنده را نگاه كن!

ـ آن‌كه می‌خواهد مانع شكفتن غنچه‌ها شود، نخست باید آفتاب را از آسمان بردارد!

تنها ضامن آزادی، شناخت آزادی است. شناخت آزادی بدون فكر كردن و زندگی مدامِ با آن، هرگز محقق نمی‌شود.

 

🖌  سعید عبداللهی

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹

لينك مطلب

در پرده‌های یك مزمور  ـــ سعید عبداللهی

در پرده‌های یك مزمور  

 گفتم: كار جهان از چیست این‌چنین؟

گفت: از هجران عشق!

هاتفی میانمان مزموری كرد:

  «چرا این فاصله‌ها كم نباشن؟          چرا زیبایی‌ها با هم نباشن؟

  چرا لحظه‌ها را فرصت نكنیم؟       چرا ما با هم قیامت نكنیم؟»

گفتم: این مزمور، مهجوریِ عشق است؟

گفت: مهجوریِ عشق را رنگ‌هاست!

گفتم: آن رنگ‌ها چون‌اند؟

گفت: مجموعی كه اتحاد نپذیرند، مگر به دانش عشق.

گفتم: دانش عشق را چراغ چیست؟

گفت: در تكاپوی عشق بودن و به «دوست داشتن» رسیدن.

گفتم: «عشق» پرده‌دار است؟

گفت: چون «عشق» پرده براندازد، به «دوست داشتن» رسی!

گفتم: آن پرده چون است؟

گفت: حجاب دیده ـ غبار تن ـ شعاع جمال.

گفتم: این سه پرده چون برافتند؟

گفت: به ارتفاع آگاهی، به فراخی آزادی، به ژرفای عشق.

 

🖌 سعید عبداللهی

📘 از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۶ تیر ۱۳۹۹

لينك مطلب

قافله‌ی روزها ـــ سعید عبداللهی

قافله‌ی روزها 

 

تقویم ورق می‌خورد.

بهار از قله می‌گذرد.

روزها چون گردبادی دوره‌مان می‌كنند و شتابان می‌گذرند.

حالا همه‌ی روزهای سال دارند یاد و مناسبتی می‌شوند.

 روزهای رهایی و روزهای بن‌بست.

روزهای شادی و روزهای اندوه.

روزهای سهولت و روزهای صعوبت.

روزهای گشایش و روزهای دلتنگی.

روزهای شیرین و نشاط و روزهای تلخ و سنگین.

روزهای جنایت و روزهای حماسه...

سال‌های چراغ‌كُشی و سال‌های شمع‌افروزی...

 

تقویم ورق می‌خورد.

بهار از قله می‌گذرد

چشم به گام‌های تو دوخته‌ام

انتظار گام‌های مرا می‌کشی

در کدامین پیچ

در کدامین گذر

در کدامین تلاقی

گام‌هایمان آزادی را تلاقی می‌کنند...؟

 

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, یادداشتهای روزانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۳ تیر ۱۳۹۹

لينك مطلب

روی رد راهی نوشته چنین ـــ سعید عبداللهی

روی رد راهی نوشته چنین

برای خیابان‌ «در» بگذار! برای درها قفل.

قفل‌ها را مسلح کن!

کلیدها را به دریا انداز!

 

خیابان را از شهرها بردار! 

پنجره‌ها را کور کن!

هوا را دست‌‌بند و نور را چشم‌‌بند بزن! 

 

برای آسمان، دروازه بگذار!

آسمان را در چشم‌ها جراحی کن!

ستاره‌ها را بیرون کن!

ماه را در چاه تبعید کن!

رعدها را دستگیر کن، دهان برق‌‌ها را بدوز!

 

تبردار را بگو: «درختان را تمام‌کش کن!»

آشیانه‌‌ها را منفجر کن!

رد پرواز را شناسایی کن! 

 

چکمه بر خاک بکوب!

رویش را لـه کن!

با سرنیزه، آب را خیش کن!

به جنگ دانه و زمین بیا! 

 

زنجیری چون نصف‌‌النهار در کمرگاه زمین انداز!

زنجیر را قفل زن!

قفل را مسلح کن!

کلید را در اقیانوس انداز! 

 

بر لب جوی، پا بر گلوی کلمه بگذار، بی ‌آن‌که آبش دهی، خونش بگیر و بریز!

الفباها را بر تیرک قلم‌ها اعدام کن! 

هوا را از قلم‌‌ها بگیر! 

 

در کسب و کارِ چنینِ خویش، بکوش و قاهر شو!

کسب و کارِ خویش بر روی ردی چنین بگذار! 

 

با پچ‌پچ‌‌های عاشقانه‌ی‌ من و صیاد و صیدم چه می‌کنی؟

 ــ چنین گفت آزادی...

 

سعید عبداللهی

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۹

لينك مطلب

دیروزتر، پیرار ـ س. ع. نسیم

دیروزتر، پیرار

چه شب‌ها پشت سر

ـ دیروزتر، پیرارـ

كنار هم

ستاره می‌شمردیم شاد.

لطیف و نرم می‌غلتید در بال ستاره، باد

لطیف و نرم در بالین پروین سر فرو بردیم

 و شب‌ها پشت سر

ـ دیروزتر، پیرار ـ

به باغ و دشت

به رود و کوه

به شهر و ده

پی خاتون‌های قصه‌ها

دویدیم و دویدیم

و شوق آبشاران را

پریدیم و پریدیم...

 

چه روزانی پر از باران

شدیم از بال اخترهای باران، تر

و در باران

چکیدیم از دو كوه ابر؛

چه باران‌ها كه از چشمان تو بارید و من را شست

چه اخترها که در چشمان من خندید

و باید عاشقانه‌های بودن را چنین تكرار می‌كردیم...

 

چه سر بر كرد شب‌هایی پر از هول

چه سر بر كرد روزانی پر از برف

حریر برف‌ها شد سرخ با گلبرگ‌های یاد

و این خورشیدها در ما طلوعی بیشماران كرد...

 

چه شب‌ها پشت سر

دیروزتر، پیرار

تهی از سایه‌ها بودیم

به پاكی آشنا بودیم

و قمری‌های زیبایی

میان چشم‌هامان آشیان‌ها داشت...

 

هنوز از کوه‌های ابر می‌باری

و از دیروزتر، پیرارها

پی خاتون‌های قصه می‌آیی

هنوزم عاشقانه‌های بودن را

طلوع بی‌شمارانی...

 

س. ع. نسیم

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, عاشقانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

لينك مطلب

در پرده های یک مزمور ـ سعید عبداللهی

گفتم: کار جهان از چیست این‌چنین؟

گفت: از هجران عشق.

گفتم: این پرده چون برافتد؟

گفت: با ارتفاع آگاهی، با فراخیِ آزادی.

 

سعید عبداللهی

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹

لينك مطلب

در هاله‌ی یك كلمه ـ سعید عبداللهی

 در هاله‌ی یک کلمه

«این زندگی كه مدام خود را به بحث فلسفی تحمیل می‌كند، چیست؟» 1

من سالیان سال فکری را گاه مثل جریان آبی آرام و‌ بی‌صدا، گاه مثل تیک‌تاک ساعتی شماطه‌دار و گاه مثل عبور شهابی با خود داشته‌ام. فکری که با سایه‌ام تعقیبم کرده و سوژة برخی نوشته‌هایم هم شده است. این فکر تعبیری از ‌جملة استناد شده در اول این نوشته است. فکری که هر بار سراغم آمده، به من گفته است: «زندگی، نیرومندترین کمینگاه و پر کشش‌ترین گرداب است».

قرن‌های متمادی‌ست که كلمه‌ی زندگی در علم، در فلسفه، در تاریخ، در شعر، در قصه و در همه‌جا و همه‌چیز، حلاّجی و كالبدشكافی می‌شود.

زندگی، حماسه‌یی كه هر صبح آن را خلق می‌كنیم، به آن سلام می‌‌گوییم و شب، از دیده پنهان و در سكوت، درجامه‌ی رؤیا استمرارش می‌بخشیم.

«زندگی»، نیرومندترین كلمه‌یی است كه كلمات دیگر در شعاع آن گرد می‌آیند. همه‌ی كلمات، روی جاده‌یی تعبیر و تفسیر و تبیین می‌شوند و در آن ‌درخشندگی یا تیر‌گی می‌یابند كه نامش زندگی است.

   آخرین فكر شب‌ها، اضافه شدن احساس حسرتی است كه به كاروان فكرهای شب‌های پیشین می‌پیوندد. در راه و اطراف و پیرامونمان، صورت‌های ناپیدا و مرئی زمان‌ها و احساس‌های سركوب شده و پاسخ ناگرفته و تعبیرنشده محاصره‌مان می‌كنند. در شعاع این احساس‌ها هستیم و همیشه تعقیب میشویم.

  شب‌ها كوله‌باری از فكرها را از شانه‌ برمی‌داریم و بالای سر به دیوار تكیه‌شان می‌دهیم. در آغوش لباس عادت و در شنل زمان، پوشیده میشویم. در تكرار این عادت، می‌توانیم فكرهایمان را ببینیم و طنین دلشوره‌گی‌ها و صدایشان را بشنوم. در این گشت و تماشاها و رفت و آمدها، از فكرهایمان می‌شنویم: «این زندگی كه مدام خود را به بحث فلسفی تحمیل می‌كند، چیست؟»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1): بابك احمدی، آفرینش و آزادی، ص ۱۵۶

 

سعید عبداللهی

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۸

لينك مطلب

یادداشت‌های مصور (۳)  سعید عبداللهی

یادداشتهای مصور (۳)

سعید عبداللهی

عناصری که به ما آگاهی می‌دهند، متنوع‌اند. این عناصر از ساده به پیچیده عبارت‌اند از: دیدن، شنیدن، خواندن، سخن گفتن، نوشتن.

ما با دیدن، معنایی را یاد می‌گیریم و احساسی را درک می‌کنیم. پهناوری طبیعت، این‌گونه شناخت‌ها را برای ما مهیا می‌کند.

با صدا یا موسیقی، افکار و حواسمان را برای خود یا دیگران ترجمه می‌کنیم.

با خواندن، طبیعت و صدا و مفاهیم را به احساس و آگاهی بدل می‌کنیم.

با سخن گفتن، افکار و حواس خود را با ابزار واژه‌ها شکل می‌دهیم و نیاز به ارتباط با دیگران را پاسخ می‌دهیم.

با نوشتن، قدرت اندیشه و تفکرمان را توان می‌بخشیم، سازمان و سامان می‌دهیم و با دیگران به اشتراک می‌گذاریم.

نوعی دیگر از آگاهی و شناخت هست که مجموع عناصر پنجگانه‌ی فوق را یک‌جا و پیوسته در خود دارد. در این شناخت که آمیخته با حواس پنجگانه‌ی آدمی هم است، دو عنصر عکس و کلمه، کار چشم و گوش و زبان را با هم انجام می‌دهند. این عکس‌ها و کلمه‌ها با حواس پنجگانه‌ی آدمی «با هزار زبان در سخن‌اند» و گره می‌خورند. ویژگی‌شان هم این است که یک حس مشترک را بر روی خط نگاه و عاطفه و تخیل همگان حک می‌کنند. انگار از نگاه، فکر، احساس، نیاز و فهم همگان آمده‌اند. این‌ها گاهی کلماتی‌اند که آدم می‌شوند؛ گاهی شیپور گل‌هایند؛ گاهی از ققنوسی در درون ما خبر می‌دهند؛ اما در مواجهه با آن‌ها هیچ‌کس خودش نیست؛ همه پرهای بال یک پرواز می‌شویم...

پرواز را به‌خاطر بسپار (فروغ فرخ‌زاد)

 

پریدن روی عقربه‌ی زمان و شکستن شیشه‌ی تردید

 

خودت را در پرتو فکرهایت ببین (س. ع. نسیم)

 

شیپور آگاهی گل‌ها (س. ع. نسیم)

 

قدرت حقیقی (س. ع. نسیم)

 

ققنوسی در ما ( احمد شاملو)

 

کلماتی که آدم می‌شوند( میلان کوندرا)

 

گوهری بیرون از صدف زمان و مکان ( س. ع. نسیم)

 

همه پرهای یک بال ( س. ع. نسیم)

پایان

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, وظیفه ادبیات
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

یادداشت‌های مصور(۲) ـ سعید عبداللهی

یادداشتهای مصور(۲)

سعید عبداللهی

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد به این دیر خراب‌آبادم ــ حافظ

و این داستان از «بودن» تا «شدن» آدمی‌ست. از سرگشتگی‌ به قرار رسیدن و از آوارگی به پناه‌آباد فرحبخش. اما آیا این همه را با پای صورت(نمود و فرم) خود می‌پیماییم یا با پای سیرت و سر خویش؟

داستانهای حیات ما برایمان نوشته و گفته‌اند که آدمی کمال‌جو، زیباخواه و راحت جان‌ طلب است. اما کمال‌خواهی و به زیبایی رسیدن، بدون غنا و راحت جان، هرگز میسر نگشته و نخواهد گشت. مدعیان صوری را در این راه، هیچ راحت و استغنایی نبوده و نیست.

دیدن و باور کردن، عادتی ازلی بوده که مسیر زندگی ما را نشانه‌گذاری کرده است؛ اما سیرت‌های بخشنده‌یی هم بوده و هستند که این نشانه‌ها را پرچم‌های فریب نام نهادند. پس مسیر دیگری پیدا شد: «عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی».

تله‌های دیگری هم همیشه ما را به کام خود کشیده‌اند: شقاوت جهل و خرافات؛ همان رنجی که متشرعین ریاکار، آن را برای مردمان خوش می‌دارند تا از آنان کولی بگیرند.

اما سکه‌ی زندگی را هم همیشه دو سو و دو روی بوده است. یعنی دو انتخاب و دو انسان. در این میان، آدمیانی هم بوده‌ و هستند که کارشان فقط نگریستن و رد شدن نبوده و نیست. قدری توقف و تأمل دارند. مکثی سر گذرگاهان کرده‌اند تا شاید در خشت طبیعت و انسان و تاریخش، نشانه و واژه و معنایی بیابند. اینها گاهی در زمان حال، آن‌قدر کنکاش و ایستادگی دارند که گویی به خود نهیب می‌زنند: «بگذار از من بریزند، آن‌ها که به آینده‌ام نمی‌برند»...

در این یادداشت‌های مصور، پای چند یادداشت‌برداری از خشت‌های طبیعت و انسان و زندگی، می‌ایستیم...

آنها که زندگی را معنا می‌کنند

 

بگذار از تو بریزند آن‌ها که به آینده‌ات نمی‌برند 

 

تصور کن تا بیافرینی 

 

چشمه‌یی در پی تشنه‌گان

 

دو انسان، دو انتخاب، دو سرنوشت

 

زندگی آینه‌یی روبه‌روی افکار ما

 

عالمی دیگر وز نو آدمی

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, وظیفه ادبیات
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

یادداشت‌های مصور ـ سعید عبداللهی

یادداشتهای مصور 

سعید عبداللهی

«هر آن چیزی که تو گویی که آنی

به بالاتر نگر، بالای آنی» ـ مولوی

 

شاید بتوان ظهور ناگهانی‌های از خود رها گشتن و پوییدن و به وصال رسیدن را انشای عشق نامید. این تولدها در گاهواره‌های رجوع به اصل خویشتن‌اند: «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش».

آن‌گونه نبوده و نیست و چنین نیز نباشد و نماند که زندگی و جهان ما را خودکامگان، خرمنگاه جولان بداندیشی‌هایشان کنند. «باز کن پنجره را / من و تو کم نیستیم».

همیشه بال‌های امید و ایثاری هستند که سموم هوای یأس‌انگیز و ناگزیری را پس می‌زنند. اینان تکاپوی آدمی را در آسمان لایتناهیِ بودن و پیمودن، افق می‌گشایند؛ و اینان‌اند که هنر عشق ورزیدن را ممارست و تمرین می‌کنند تا «در برابر تندرها بایستند» و هاله‌های شوق‌آمیز و شورانگیز زندگی را جلوه بخشند: «از این سموم که برطرف بوستان بگذشت / عجب که بوی گلی هست و عطر نسترنی».

در هستیِ ما، آن که باید «در برابر تندر بایستد و خانه را روشن کند» و جلوه‌بخش هاله‌های روشن زندگی باشد، حضوری‌ست در «آینه‌های ناگهان» من و تو... و اینک ردی از گل‌های سرخ تندرشکن در یادداشت‌های مصور روبه‌رو...

آری آری زندگی زیباست (س. ع. نسیم)

الهه‌های یاد (س. ع. نسیم)

آوازه شادی

چیدن آرزوها (س. ع. نسیم)

دو زیبا از همه دنیا قشنگ‌تر (س. ع. نسیم)

هنر عشق ورزیدن

یادگار آزادی (س. ع. نسیم)

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, وظیفه ادبیات
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸

لينك مطلب

روبه‌روی چند سفرنامه ـ سعید عبداللهی

روبه‌روی چند سفرنامه

 ـ هرگز عشق را تعریف نکن! بگذار بی‌تعریف و بی‌قید و رها، از آن همه باشد. بگذار همه در او جا شوند.

 تعریف عشق، عشق را به زنجیر کلمه‌ها و جمله‌ها می بندد و مجبوری برایش نقطه بگذاری. نقطه، عشق را تمام می‌کند. نه! عشق را تعریف نکن!

 

ـ سلطه‌گران دنباله‌دار، اختیار و انتخاب دیگران را قیچی کرده و قواره‌اش را در شیشه کرده‌اند. شکستن این طلسم، مقصود و سفر تاریخ است. تا نپذیری اختیار و انتخابی نداری، سفر نمی‌کنی...

 

ـ کسی که شمشیر می‌دهد و دانش را می‌گیرد، همیشه کابوس «شمشیرِ دانش» می‌بیند. کسی که از دانش می‌گریزد، هیزم‌کش تنور ضد آزادی است...

 

سعید عبداللهی

📘 از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

مشق عصر جدید ـ سعید عبداللهی

مشق عصر جدید

چینیِ فاصله‌ها

هی ترک خورد و شکست

و صدا

از شکستن‌ها پْر

و طلوع

پرتو پیوستن...

 

خیز و پیمانه‌ی رؤیا پر کن

تا لبالب باشی

و جدا باشی از این زینت و پیرایه‌گری

و جدا باشی و بیگانه از این خوب و بدی

کوش دانا باشی

بوالعجب زیبا باش!

 

در توالیِ طلوع پرتو پیوستن

زندگی را چیزهایی کم است

جنس این کم بودن

                       فکر بکر دانش آزادی

                        مشق انشای رسالت...

 

سعید عبداللهی

📘 از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

 نه ـ آری‌ها به زندگی... ـ سعید عبداللهی

  نه ـ آری‌ها به زندگی...

 

ـ حاشا نمی‌كنم؛ خیلی به فكر زندگی نبودم. برایش استراتژی نداشتم. خیلی هم شانه به شانه‌اش نشدم. چندان هم زیر سایه‌اش نرفتم.

خیلی وقت‌ها نباید زندگی  را تحویل گرفت. زیاد نباید همراهش شد.

همیشه از دست زندگی لیز خوردم و افتادم. هیچ وقت توی دستش گیر نكردم.

همیشه دلم شور زد. شور دیر شدن و نرسیدن. نرسیدن به چیزی در انتهای زندگی. این شوردلی نگذاشت روی زندگی پاسفت كنم.

زندگی آنقدر واقعیت دارد كه همه‌جا هست. همه‌جا می‌شود گیرش آورد. پس بگذار در همه‌جا باشد و تو هر جا نیازش داشتی، برش داری و هر  جا  هم  كه خواستی، زمینش بگذاری.

برای زندگی خیلی آرزوها داشتم. این آرزوها را هم در جنگ و بگو مگو با خودش پیدا کردم و یادم داد. بعد در منظرم، خودش را هم با همین آرزوها رنگ داد و معنا كرد. در این رنگ‌ها و معناها، جلوه‌های دیگری از خودش را ظاهر کرد و نشان داد.

زندگی آن روی سکه‌ی تاریخ است. این سکه، پر از نقاط خالی است. مثل سطحی متخلخل. از این سوراخ‌ها می‌شود از تاریخ به زندگی و از زندگی به تاریخ رفت...

زندگی به اندازة تاریخ و آرزوهای آدمی، پشت دارد و آینده دارد و نیاز به آزادی. پس هیچ موقع بی‌پشت و بی‌رؤیا و خالی از عشق آزادی نباشیم...

آن روز مباد که قلمی بی‌پشت و بی‌رؤیا و بی‌چشمه‌سار آزادی شود...

 

سعید عبداللهی

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

آشفته خواب‌های زیر سنگ‌ها ـ س. ع. نسیم

آشفته خواب‌های زیر سنگ‌ها

 

 نوشته‌های باران را بخوان!

نوشته‌های برگ‌ها را ورق بزن!

خاطرات سنگ‌ها را بخوان!

نوشته‌های صدا را بنویس!

موج‌های نور را به میهمانی متن‌ها ببر!

این تاریكی را از روی نوشته‌ها بردار!

 متن‌ها، مادران شعور جهان‌اند.

 متن‌ها به رهایی‌ات فکر می‌کنند!

 

خواب‌های زیر سنگ‌ها آشفته‌اند!

جهان

 دیگر در اقلیم زمین نمی‌گنجد!

ارتش‌های متن

 مغز زندگی را می‌كاوند.

دیكتاتور

           از دْمِ قرن می‌افتد!

 

نوشته‌های باران را برایم بفرست!

دلم در حلقه‌ی طنابی بر گلوی فلاتی پرگهر جا مانده است!

نوشته‌های چشم‌ها و انتظارهایش را كه می‌خواند؟

 

زمزمه‌ی ترانه‌های مانده بر لبانت را فرصت شمار!

آشفته‌خواب‌های زیر سنگ‌ها را بنویس...

 

سعنسیم

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

با آن‌چه می‌آفرینی سخن بگو ـ سعید عبداللهی

با آن‌چه می‌آفرینی سخن بگو

آن‌چه آرزو می كنی، پیش روی تو است؛ آن را می‌بینی.

آرزو، نیروی پنهان تخیلی است در پی صیادی كه او را صید و متجلی كند.

تو آن تخیل در تمنای پیدایش را آفریدی و وجوه منشورش را رنگین‌کمان بخشیدی.

تصویر كردن آرزو ـ حتی در قالب كلمه و سخن ـ آن را روبه‌رویت می‌گذارد.

به آرزوهایت نگاه كن. با آن‌چه آفریده‌یی سخن بگو!

 

سعید عبداللهی

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

مكثی سرِ راه، زیر شاخه‌های فكر ـ سعید عبداللهی

مكثی سرِ راه، زیر شاخه‌های فكر

  

ـ یادداشت‌های كوتاه امروز، سرمایه‌های گرانقدر فردا هستند.

ـ كجایند آنان كه تجلّی رؤیاهای تو هستند؟ در تكاپوی آنان باش!

ـ فكرهایت را قلمی كن! قلم، مادری است كه با زادن، نیرو می‌گیرد. مادران وقتِ زایش و آفرینش، ضعیف و رنجور و ناتوان می‌شوند؛ اما قلم با هر آفرینشی، قوی‌تر و محكم‌تر می‌شود...

ـ تمام دنیا در یك قلم جا می‌شود. به جهانی كه در دست تو است، نگاه كن!

ـ آنقدر «عشق بورز» تا به «دوست داشتن» برسی...

ـ به عصری پا می‌گذاریم كه دیگر اندیشه و زبان انسان‌ها گروگان گرفتنی نیست.

از كرانه‌های افق عصر جدید،  غروب و افول فردیت‌های تصمیم‌گیرنده را نگاه كن!

ـ آن‌كه می‌خواهد مانع شكفتن غنچه‌ها شود، نخست باید آفتاب را از آسمان بردارد!

تنها ضامن آزادی، شناخت آزادی است. شناخت آزادی بدون فكر كردن و زندگی مدامِ با آن، هرگز محقق نمی‌شود.

 

سعید عبداللهی

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, یادداشت روزانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب