عشق متبسم در برگ‌های تاریخ ـــ سعید عبداللهی

عشق، متبسم در برگ‌های تاریخ

*

سعید عبداللهی

*

جنگ‌ها به‌ناگاه سرمی‌رسند؛ انبوه انسان‌ها کشته می‌شوند، شهرها ویران، طبیعت سوگوار و جنایت به سور می‌نشیند!

زندگی اما از خاکستر جنایت برمی‌خیزد. مبارزه راه را می‌گشاید. هنر راه را می‌یابد. علم به تکاپو ادامه می‌دهد. موسیقی و ورزش از تک‌وتا نمی‌افتند. عشق، متبسم و باوقار گام می‌زند. جنایت، شکست خورده است.

یک برگ از تاریخ که ورق می‌خورد، بر سربرگ دوم نوشته است:

دیکتاتورها فقط سقوط می‌کنند، جنایت، فقط شکست می‌خورد!

عشق، متبسم در برگ‌های تاریخ، ورق می‌خورد...


برچسب‌ها: عشق, انسان, تاریخ
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴

لينك مطلب

جا ماندن از دورنمای درون‌مایه

جا ماندن از دورنمای درون‌مایه

*

دولت‌هایمان سیاست «فقط برای امروز» دارند و از برنامه‌های بلندمدت خبری نیست.

مدت‌هاست که زندگی و مشاغل و نوشته‌ها نیز «فقط برای امروز» شده‌اند.

انسان کوتاه‌مدت شده‌ایم.

تاریخ را به دقیقه‌ی اکنون می‌شناسیم.

پشتکار نیست و سبب شده است از دورنمای درون‌مایه جا بمانیم.

*

از کتاب: الف تألیف، ص ۸

گردآوری و تدوین: کیهان خانجانی

نشر آگه، چاپ اول، ۱۴۰۲


برچسب‌ها: الف تألیف, عناصر داستان, تاریخ
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴

لينك مطلب

فاتح ـــ سعید عبداللهی (س. ع. نسیم)

فاتح

*

سعید عبداللهی (س. ع. نسیم)

*

امپراتوری‌ات را بگستر؛
در جغرافیای اندیشه

در سرزمین ادبیات

در اقلیم فلسفه

در میهن شعر

در قاره ــ فضای موسیقی

در صحرارودهای تاریخ

در اقیانوس متلاطم سیاست

در کشور انسانیت...

*

فرمان‌روایان خرد را

بر قله‌های آزادی گمار.

امپراتوری‌ات را نگاه دار...

*

۱۵ آذر ۱۴۰۳


برچسب‌ها: ادبیات, فلسفه, تاریخ, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۶ آذر ۱۴۰۳

لينك مطلب

روز بزرگداشت کوروش: قدرشناسیِ شاهد تاریخ ـ سعید عبداللهی

۷ آبان

روز بزرگداشت کوروش

  قدرشناسیِ شاهد تاریخ

 

ویل دورانت در جلد اول تاریخ تمدن، درباره کوروش نوشته است که «او سلطه‌ی مهر و انسانیت را بر انتقام و تحکیم قدرتش خوش‌تر می‌داشت. کوروش حتا حاکم مجروحی را که در حمله‌ی وی شکست خورده بود، مداوا نمود و او را به مشاورت خویش خواند...».

این‌گونه است که شاهد تاریخ، قدرشناسی از وی را بر کتیبه‌هایش نقش نموده است...

پندار و گفتار و کردار کوروش نشان داد که می‌توان منش انسانیت را محور قانون اساسی و حکومت‌مداری قرار داد تا در دایره‌ی قدرت، به مهلکه‌ی مطلق‌گرایی و انتقادناپذیری که حاصل آن بیدادگری و فساد و جنایت است، سقوط نکرد.

منشور و منش کوروش باطل‌السحر حکومت‌هایی است که دین و مذهب و ایدئولوژی‌ را منشأ قدرت سیاسی و اعتبار و مشروعیت اقتدارشان بر مردم قرار داده‌اند. در چنین حاکمیت‌هایی تنها معیار و ملاک و سنجشی که هیچ مشروعیتی ندارد حق آزادی، اختیار، برابری و عدالت اجتماعی است.

منشور و منش کوروش آینه‌یی‌ است که می‌توان سیاست اجتماعی و مدنی حاکم بر هر جامعه‌یی را در آن بازبینی و نقد نمود. آنچه که از نقد تاریخ بر دفتر کوروش به‌جای مانده است، برتری انسانیت و مهر و عشق بر سلطه‌گری و کینه و نفرتی است که سیاست‌پیشه‌گان دایره‌ی قدرت تحت عناوین قانون و تشرع بر جوامع بشری تحمیل کرده و می‌کنند.

سعید عبداللهی

۷ آبان ۹۷


برچسب‌ها: کوروش, هخامنشیان, سیاست, آبان
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۷ آبان ۱۳۹۷

لينك مطلب

از روبروی کدام جهان می گذریم؟ ـ سعید عبداللهی

از روبروی کدام جهان می گذریم؟

این اصل است كه ما در تاریخ سیاسی و اجتماعی‌مان ـ كه چكیده‌اش می‌شود «تكامل اجتماعی» ـ همیشه و در هر دوره‌یی، با پدیده‌یی آشنا می‌شویم كه پیشروترین محصول اندیشه‌ی تكامل‌خواه بشری بوده است.

در هر دوره‌یی از مراحل تكامل اجتماعی، «روبرو»ی ما عاملی اثرگذار و نافذ وجود داشته كه آن مرحله را هم به اسم خودش ثبت داده است. اگر نخواهیم خیلی دور برویم، در همین نزدیكی‌مان، حدود ۵۵۰ سال قبل، «رنسانس» در «روبرو»ی جهان ما ظهور كرد. این ظهورِ شعوری بود كه تحول و اندیشندگی، محصول آن شد. پس چون  نشانه یا اثر آن در اندیشیدن بود، از عوالم جامعه‌شناسی است. جنین بالغ شده‌ی آن، قریب ۳۰۰ سال بعد، تولد انقلاب كبیر فرانسه با میلاد خجسته‌ی واژة «آزادی» شد. «روبه‌رو»ی بشر معاصر آن موقع، همین بود. بعد «انقلاب صنعتی» آمد روبروی جهان ما.

     در اواسط قرن نوزدهم، جامعه‌شناسی و فلسفه‌ی كارل ماركس و نیز تئوری‌های اندیشمندان سرمایه‌داری «روبرو»ی دنیای بشری قد علم كردند و قریب ۸۰ـ ۹۰سال عمر سیاسی و اجتماعی و علمی جهان را پر نمودند؛ طوری كه تقریباً همه باید خودشان را با این دو نوزاد و نوجوان تعریف و تراز می‌كردند و هویت می‌یافتند.

  اواخر قرن نوزدهم، نظریه‌ی «انواع» چارلز داروین «روبرو»ی جهان ما را لرزاند.

  از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، با ظهور مكتب‌های سیاسی و ادبی و ایدئولوژیك و نیز جهش‌های تكنولوژیك، روبروی جهان ما دیگر پدیده‌های تك عنصری نبودند. انقلاب صنعتی و سهولت در ارتباطات، كار خودش را كرده بود و تكثیر اندیشه‌های نو، چهره‌ی جهان را تغییر می‌داد.

      این تغییراتِ بی توقف، در دهه‌ی ۶۰ میلادی، با ظهور و حضور بیشتر كامپیوتر در زندگی بشری، در كار تغییرات جدیدی در چهره‌ی جهان ما شد و شتاب آن، در هر دهه بیشتر گردید. تناوب‌های این شتابِ سرعت افزون، به سال و ماه رسید؛ و شد «عصر ارتباطات نجومی» و هستی زیست‌شناسانه‌ی ما را به « دهكده‌ی جهانی» بدل كرد.

پس روبه‌روی ما، حاصل یك دگرگونی بزرگ است كه ما را در یك دهكده جا می‌دهد. حالا دیگر به هر طرف كه سر می‌چرخانیم، روبرویمان «اینترنت» است.

    تا اینجا روشن شد كه هر اندیشه‌یی در قالب فلسفه‌یی، به نیازهای زمانه‌ی جامعه، ـ لااقل به‌طور نسبی ـ پاسخ داده است. این اندیشه با نمادهای تكنولوژیك و جامعه‌شناسی‌اش، روبروی همان دوره از تاریخ حیات بشری بوده است.

اما تفاوت مهمی بین این روبه‌روی ما ـ اینترنت ـ با هم‌خانواده‌های قبلی و تاریخی‌اش وجود دارد. آن عوامل اثرگذار در تحول اندیشه و لاجرم تغییر در جامعه، گویی كمیت‌هایی بودند كه آثار متكاثفشان تبدیل به ظهور كیفیتی گردید. این كیفیت، یك انقلاب جهانی با سه عامل « اطلاعات، ارتباطات و تفكر» است: انقلاب در اطلاعات؛ انقلاب در ارتباطات؛ انقلاب در تفكر.

این سه عنصر و سه عامل، محور اصلی انقلابی هستند كه جهانی را گرد خود تنیده و با شتابی روزافزون در حال گریز از مركز و شایع در اكناف خود می‌باشند.

 قدرت و نفوذ «وب» و از مجموع قدرت امپراطوری‌های دو قرن اخیر بیشتر می‌باشد. چرا؟ چون اثر این‌ها، از جنس نرم‌افزار است كه مؤثرش، جهانی شدن و روبرویی شدن اندیشه‌ی بشری است.

    خواستم بگویم كه ما داریم از روبروی خودمان در اینترنت می‌گذریم. ما حاصل همان «روبرو»های  پیشن در دنیایمان هستیم. فردا نقشی از جاپای نگرش و سطح اندیشه‌ی ما برای فردایی‌هایمان ثبت می‌شود. اینترنت از دنیا و عالم هستی ما یك دهكده ساخته است. شاید مشكل در این‌جاست كه ما در این دهكده، بانگ خروس پگاهان و نیایش شامگاهان را مدام می‌شنویم؛ یا اگر نه مستقیم، پژواكش از كنار گوشمان رد می‌شود. پس باید تكلیف چگونگی و کیفیت روبرو شدن خودمان را با این روبروی سمج و تمام‌قامت روشن كنیم. شتابِ این یکی اصلاً قابل قیاس با «روبرو»های پیشین نیست.

ما مدام در حال ثبت شدن هستیم. ما فرصت کمی برای جبران تشخیص‌های اشتباهمان داریم. هر صبح که بانگ خروس دهکده‌ی جهانی را می‌شنویم، نخست باید به خود بگوییم: ما از روبروی کدام جهان می‌گذریم...؟

«فرصت شمار صحبت 

کز این دو راهه منزل

چون بگذریم دیگر

نتوان به هم رسیدن» ـ (حافظ)

 

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: تاریخ, اجتماعی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۷

لينك مطلب

معرفی کتاب آشنایی با سبک شناسی ـ سعید عبداللهی

معرفی کتاب

آشنایی با سبک‌شناسی

نوشته: سعید عبداللهی

 

   کلمات چگونه تغییر می‌کنند و نو می‌شوند؟
  کدام عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دست به دست هم می‌دهند تا «زبان» ملت‌ها دگرگون شود و شیوه‌ی نگارش و نگرش متحول گردد؟
   زبان فارسی و واژه‌هایش از کجا تا به کجا آمده‌اند؟
  موضوع، در تاریخ زندگی ملت‌ها و زبانشان جا کرده است. «زبان»ی که با آن می‌گویند و می‌نویسند؛ با آن همدیگر را پیدا می‌کنند و می‌شناسند؛ از راه آن با هم ارتباط دارند و بر گرد نخ نباتش حلقه می‌شوند و عنوان «ملت»به خودشان می‌دهند.
   من کلمات و «زبان» را به هیأت انسانی‌هایی یافتم که از آثار باد و باران و آفتاب و آتش زمانه‌ی خود بی‌نصیب نیستند. این‌گونه است که شاهد تغییر در «سبک» نگارش و نگرش و اندیشه و شیوه‌ی زندگی هستیم...

 

دریافت کتاب

http://cota.ir/fJO


برچسب‌ها: ادبیات, سبک‌ شناسی, تاریخ
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۷

لينك مطلب

رنسانس ایران ۳ ـ سعید عبداللهی

رنسانس ایران ۳

 

به رؤیای چاک چاک آزادی بگو

به چشمانت برگردد...

 زلزله‌یی بر اركان كیش مرگ     

     در اواخر قرن چهاردهم بود كه به دلیل استمرار پایداری مثلث «علم، هنر و سیاست» و نیز گسترش آگاهی ضدارتجاعی، حاكمیت دو پایه‌ی كلیسا ـ فئودالیسم از درون دچار تزلزل گشت. بر اثر انقلاب فكری كه در اروپا شكل گرفته بود، نوك پیكان مبارزات آن دوره، ارتجاع مذهبی را نشانه گرفت و آن را تضاد اصلی در مقابل تحول و دگرگونی و پیشرفت می‌دانست. در این میان در سال ۱۴۵۳امپراتوری رم توسط عثمانیان سقوط كرد. «از طرفی دانشمندان، شعرا و فیلسوفانی ظهور كردند كه با الهام از میراث اصیل رم و یونان، با دیدگانی تازه‌تر به جهان می‌نگریستند.»(دانشنامه ویكی‌پدیا)

    «شهروندان» اروپا دیگر فرامین كلیسا را برنمی‌تابیدند. دیوارهای آن سیطره‌ی بلامنازع و مقدس و آسمانی، ترك برداشته بود. در یك اتحاد اعلام ناشده، دانشمندان و هنرمندان و پیشاهنگان فكری و آزادیخواه، پیرامون هدفی مشترك، فعالیت می‌كردند.

     این‌طوری شد كه قدرتی معنوی و مادی در تعادل قوای سیاسی جوامع اروپایی قوام گرفت. در تعارض مداوم بین قدرت افول كرده‌ی ارتجاع مذهبی در برابر پیشگامان نوخواهی، آن‌چه كه مدام فرو می‌ریخت، هیبت ارتجاع در اذهان مردم بود...

 تولد كلمه‌ی «آزادی»

      در اوایل قرن شانزدهم بود كه ضربه‌یی كاری بر پیكر فرتوت و مضمحل‌گشته‌ی ارتجاع مذهبی فرود آمد و از اریكه‌ی حاكمیت سیاسی ـ مذهبی و جنایت به نام دین، پایین كشیده شد. آثار این ضربه تا اواسط قرن هفدهم به طول انجامید. در این دوره بود كه مفهوم و فكر «جدایی دین از دولت» رواج یافت. به موجب این تصمیم و اصل تاریخی، كلیسا از دخالت در هرگونه قدرت سیاسی ممنوع گشت؛ كلیسایی كه از تعالیم متعالی عیسی مسیح تهی گشته و فقط نام و نمادهای آن را جهت عوامفریبی یدك می‌كشید.

    قدم بعدی، دخالت ندادن اعتقاد قومی و مذهبی در اركان تصمیم‌گیری سیاسی بود. حركت بعدی، محدود كردن روحانیت به فعالیت در دایره‌ی كلیسا بود...

      این‌گونه بود و شد كه آن ابهت دجالیت و آن هیبت و هیمنه‌ی به‌ظاهر آسمانی و مقدس ـ كه نزدیك یازده قرن، خون و نفس و روح و ذهن و نگاه و ضمیر و حیات آدمیان و جوامعشان را به گروگان گرفته بود ـ در پای اراده‌ی آزادی و قدرت علم و هنر و آگاهی، از هم گسست و مشعلی از روشنگری در دوره‌های زندگی بشر گشت. این جنبش تاریخی كه هنوز مشعل آن بر چكاد خاطره‌های زمان و جاپای انسان بر كره‌ی زمین می‌درخشد، «نهضت رنسانس» یا «نوزایی» نام گرفت.

    از آثار این جنبش آگاهی‌بخش بود كه انقلاب امریكا و سپس انقلاب كبیر فرانسه زاده شدند.  با انقلاب فرانسه بود كه واژه‌ی «آزادی» متولد گشت. با تولد كلمه‌ی آزادی بود كه در هاله و هرم و حریم آن، مكتب‌های سیاسی و سپس مكتب‌های ادبی در قرن‌های ۱۹و ۲۰ شكل گرفتند. این‌گونه بود و شد كه اندیشه‌ی بشر در طول تاریخ، به نظم و تعریف كشیده شد. «رنسانس، پایه‌های اقتصادی، سیاسی، هنری و علمی تمدن‌های كنونی غرب را بنا نهاد.» (دانشنامه ویكی‌پدیا)  

     این بود سفری شتابان در قرن‌های میانه. قرن‌هایی كه تحولات بسیاری در هر كدام روی دادند، اما در این نوشته، تلاش شد فقط جهت‌گیری تاریخی این تحولات نشان داده شود...

 ایران به كجا می‌رود؟

      در سال‌های پشت سر، «ایران به خواب نـاز نرفت از فراق یـار».

      با نشانه‌ها و مشابهت‌هایی كه در این سفر شتابان با آن‌ها روبه‌رو شدیم، «جهت‌گیری تاریخی» تحولات میهن ما چیست؟

      در نگاهی به پشت سر، آگاهی و شناخت و تجربه‌ی فردی و گروهی و اجتماعی ما، پاسخ به این پرسش را نشانمان می‌دهد: زمینه‌های واقعی ـ و نه تحلیلی ـ در سیر تحولات گذشته‌ی ایران به ما می‌گویند كه سرمایه‌ی اصلی، جوهر بنیادین و پتانسیل تغذیه‌كننده‌ی حاكمیت‌ها در ایران، سركوب افسار گسیخته و عریان تحت لوای مذهبی و ارتزاق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از این عوام‌فریبی بوده و هست. این زمینه ـ با تمامی هیاهوها و تبلیغات و خاصه‌خرجی و جوگیری‌اش ـ نتوانسته‌اند در ذهن و ضمیر و نیاز و باور مردم ایران‌زمین نفوذ كنند و قلب مردم ما را فتح نمایند.

این مسیر طی شده در تاریخ اخیر ایران، آشكارا ندا و مژده می‌دهد كه ما محتوم به یك «جنبش بزرگ رنسانس» هستیم. هیچ نیرو و قدرتی را توان رویارویی با این تحول در تقدیر نیست. «جهت‌گیری‌های تاریخی» در مسیر تكامل خود، از یك جایی، دیگر برگشت ناپذیر می‌شوند. همانطور که در یک سفر شتابان یادآوری شد، تحولات اروپای قرن سیزده و چهارده، ناقوس شكست بی‌تردید و در تقدیر ارتجاع مذهبی در قرن پانزدهم بود.

 

از مقاله: ایران در آستانه رنسانس

نوشته:‌ سعید عبداللهی


برچسب‌ها: تاریخ, فلسفه, تاریخ اجتماعی, رنسانس
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۷

لينك مطلب

رنسانس ایران ۲ ـ سعید عبداللهی

رنسانس ایران ۲

چكیده‌ی یازده قرن (قرون وسطا)

داستان قرون وسطا چه بود؟ چرا این عنوان در ادبیات سیاسی و فرهنگی، تداعی مفهومی منفی، كهنه، ارتجاعی و جنایتبار را در ذهن و نگرش و واكنش انسان‌ها ایجاد می‌كند؟  

     «قرون وسطی» مرحله‌یی از دوره‌های تاریخی زندگی بشر بوده است. دوره‌هایی كه با عناوین: تاریخ كلاسیك، تاریخ قدیم، تاریخ میانه و تاریخ جدید جهان نام‌گذاری شده‌اند. اصل عنوان قرون وسطی، هیچ بار و معنای منفی ندارد و فقط یك نام‌گذاری(اسم) است؛ اما آنچه كه معنا و منظور منفی، نفرت‌انگیز، ارتجاعی و جنایت‌بار را تداعی می‌كند، مفهومی(صفتی) است ناشی شده از وقایع و تحولات حدود ۱۰۰۰سال از اواخر قرن چهارم تا نیمه‌ی قرن پانزدهم میلادی. به این قرن‌ها «قرون وسطی» می‌گوییم.

 در دانشنامه‌ی ویكی‌پدیا آمده است: «قرون وسطی را از پایان امپراتوری روم در قرن پنجم میلادی تا سقوط قسطنطنیه توسط دولت عثمانی و پایان امپراتوری روم شرقی (یا بیزانس)  در ۱۴۵۳در نظر می‌گیرند».

      در اواخر قرن چهارم میلادی، بر خلاف تعالیم عیسی مسیح، كلیسا، سودای قدرت سیاسی را در سر داشت. نظام برده‌داری در حال فروپاشی و فئودالیسم در حال قوام گرفتن بود. این روند در پیشرفت خود، با اتحاد ایدئولوژیك ـ سیاسی كلیسا و فئودال، بر اروپا سلطه و سیطره یافت. روحانیت كلیسا در قرن پنجم، بازوی قدرتمند ایدئولوژی و متحد استثمارگر فئودالیسم شد. این اتحاد بود كه بر قامت استثمار، لباس شریعت پوشاند. از این پس، تمام رفتار و كردار و حاكمیت فئودال، تفسیر و توجیه مذهبی كلیسا را یدك می‌كشید و توجیه شرعی می‌یافت. تكیه دادن اقتدارگرایان و استثمارگران به ستون ارتجاع مذهبی ـ كه مسیح را قربانی مطامع خود كرده بود ـ قدرت سركوب و بهره‌كشی‌شان را صدچندان نمود. زحمتكشان و رنجبران و كشاورزان، زیر چرخ‌دنده‌های غول‌آسای نیاز زندگی و زنده بودن، منكوب و لـه و نابود می‌شدند. روشنفكران و متفكران در برابر توجیهات الهی و دجالیت روحانیت مرتجع حامی طبقة حاكم، مجال فعالیت و روشنگری نمی‌یافتند. هرگونه تفسیر و ارادة تغییر زندگی ممنوع بود و پاداش آن مرگ. ارتجاع مذهبی در روح و جان مردم و فئودالیسم در جسم و حیات انسان‌ها، سلطه و سیطره و حكومت بلامنازع داشتند. همه‌چیز در حیطه و چنگال و انحصار این اتحاد شوم بود.

       پس از چندی، دستگاه جاسوس‌پروری حاكمیت دوگانه، به راه افتاد. در دانشنامه‌ی ویكی‌پدیا می‌خوانیم: «قرون وسطی یكی از ظالمانه‌ترین مقاطع در تاریخ بشر به‌شمار می‌آید؛ دورانی كه با خلاقیت در شكنجه و ابزار شكنجه شناخته می‌شود».

دانشمندانی را كه در خفا فعالیت علمی می‌كردند، شناسایی و دستگیر نموده و با این توجیه كه در نظم ازلی كار خدا دست می‌برند، آن‌ها را در كیسه‌یی می‌انداختند و از بالای كوه‌ها پرتابشان می‌كردند؛  برخی را نیز در آتش می‌سوزاندند. هاله‌ی وحشت چون تیك‌تاك ثانیه‌های زمان، گرداگرد نبض و تپش خون انسان‌ها در چرخش بود. هر كشتار و جنایت و بهره‌كشی توسط ارتجاع، توجیه الهی و مذهبی می‌شد و قضا و قدر را سرنوشت‌ساز ناگزیر «شهروندان» جلوه می‌دادند.

     در استمرار و پیشرفت این شریعت‌پناهی، حتی فئودال‌ها هم خودشان را كم‌كم در معیت روحانیت یافتند، طوری كه پادشاهان و امرا را كلیسا تعیین می‌كرد و می‌گمارد. این اتحاد معنایی و هم‌سویی منافع متقابل، دایره‌ی جنایت، استثمار، سانسور و دجالیت را بازتر و گسترده‌تر نمود...

    این، چرخه‌یی سیاسی ـ مذهبی بود كه  بیش از ده قرن از اروپا را گروگان گرفت؛ دورانی كه در كتاب‌های تاریخ از آن با عناوین و صفاتی چون «سده‌های تاریك»، «سلطه‌ی مطلق جهل و خرافات» و «ظلمت جنایت و تاریك‌اندیشی» یاد می‌كنند...  

 روشنابخشی دیالكتیك تاریخی در قعر ظلام قرون

       اما واقعیت تلخ ارتجاع مذهبی در اتحاد با طبقه‌ی حاكم استثمارگر، گویای تمام چهره‌ی اروپای قرون وسطی نبود. در بطن آن ظلام وحشت‌آفرین و دهشت‌انگیز، در زمانه‌یی كه اندك ارتباطی، انسان‌ها را به هم پیوند می‌زد، در زیر آسمانی كه سوسوی ستاره‌یی در چشم‌انداز نبود و باران سیاه جهل و دجالیت و جنایت می‌بارید؛ در عصری كه هر طلوعش، طلیعه‌ی دلتنگی‌های بی‌پایان آدمی بود و غروبش، افق شبی غم‌گستر و یأس‌انگیز؛ در دل چاه‌های ظلام رؤیاكش و عشق‌ستیز و انگیزه‌مرگ، در چرخدنده‌های ماشین جنایتی كه روح آدمی را متخلخل و ضمیر جان را چنگ می‌انداخت، بودند انسان‌هایی كه نشكستند و مرعوب نشدند، آن‌هایی كه در اندیشه و ضمیر ناخودآگاهشان، روشنابخشی دیالكتیك تاریخ را حس ‌كردند و به ندای حقیقت هستی‌شان پاسخ دادند.

در وقایع قرون وسطا شاهد فعالیت دانشمندان، فلاسفه، هنرمندان و فعالین اجتماعی و سیاسی هستیم؛ آنان با یافتن تاكتیك‌های متنوع، جریان آگاهی بخشیدن و ترویج علم و فرهنگ را متوقف نكردند. هر چه از قرن چهارم فاصله می‌گیریم، شاهد بالیدن این نهال و شاخ و برگ گستردنش در اركان جوامع قرون وسطی هستیم. در مقابل كویر ارتجاع مذهبی و فئودالیسم چپاولگر، درختان علم ـ هنر ـ سیاست به هم پیوستند، رشد و قوام یافتند و با گذشت هر قرنی، قوی‌تر گشتند و ریشه دواندند. از قرن نهم و دهم به بعد، كرباس به موم تنیده و به خون و جنایت آغشته‌ی ارتجاع مذهبی و طبقه‌ی حاكم، شروع به درز بازكردن و از هم شكافتن نمود...

      از اواخر قرن دوازدهم و با پایان یافتن جنگ‌های صلیبی در اروپا، جنبش ضد ارتجاعی و فعالیت‌های علمی شتاب گرفت. با وجود سركوب و سانسور و اختناق، رساله‌های گوناگون فلسفی در تفسیر و تشریح جهان نوشته شد؛ دانشمندان به كشف قوانین حیات، شناخت علمی فضای كیهانی و طبیعت جهان همت گماشتند؛ نویسندگان و هنرمندان به خلق آثار ادبی، نقاشی، مجسمه‌سازی پرداختند...قطب‌نما كشف شد و این، آغاز سفرهای دور دریایی و شناخت سرزمین‌های دیگری شد كه قرن‌های متمادی، روحانیت مرتجع از شناخت آن‌ها جلوگیری می‌كرد...

     با كشف و اختراع چاپ، دگرگونی بزرگی به‌طور تصاعدی، حیات فكری و زندگی اجتماعی بشر را تغییر داد.آب در زیر اركان و سریر سلطنت بلامنازع ارتجاع مذهبی  افتاد. دیگر تیغ كنترل و سركوب و سانسور، برش و كارآیی همه‌جانبه را نداشت و سود منافع حاكمیت را تأمین نمی‌نمود؛ ـ گسترش آگاهی در چرخه‌ی ارتباطات جهانی و اینترنت و بن‌بست اعمال سانسور را به یاد آوریم ـ ...

 از مقاله «ایران در آستانه رنسانس»)

نوشته: سعید عبداللهی


برچسب‌ها: تاریخ, ادبیات, فلسفه, علوم اجتماعی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۱ خرداد ۱۳۹۷

لينك مطلب

رنسانس ایران ـ سعید عبداللهی

به رؤیای چاك‌چاك آزادی بگو

                                                  به چشمانت برگردد…

برگ‌های تاریخ تجربی جهان را كه ورق می‌زنیم، به دوره و سرفصلی برمی‌خوریم كه به دگرگونی بنیادین اجتماعی و تاریخی تحول یافته است؛ تحولی كه از پس خود، رویش‌های پیاپی دیگری را در حیات فكری، هنری، فرهنگی و سیاسی بخش وسیعی از جهان مژده داد. این رویداد تاریخی ـ انسانی، جنبش بزرگ «رنسانس» در اروپای قرن پانزده و شانزده بود.

 توقفی روبه‌روی یك كتیبه

    با خواندن تاریخ، فكر نخواهیم كرد كه دوره‌ی زندگی ما، تك‌خالی میان همه‌ی ورق‌های زندگی بشر بوده است. اگر همیشه و به موقع پای صحبت معلم تاریخ حاضر باشیم، روزگار خود را نیز بهتر و شایسته‌تر خواهیم فهمید. این فهم و ضرورت آن، همواره چشم‌اندازهایی منطبق بر واقعیت‌ها را برایمان ایجاد می‌كنند. با تاریخ كه راه بیفتیم، همیشه به یاد می‌آوریم از كجا تا به كجا آمده‌ایم و به كجا باید برویم.

چند معرفی

   معلمان تاریخ كه درس‌های بزرگ زندگی حیات بشری‌مان را روبه‌رویمان می‌گذارند، تجربه‌ی انسان‌ها در انقلاب‌های اجتماعی و جنبش‌های فرهنگی و نیز مجموعه‌های عظیمی از كتاب‌های گران‌قدر هستند. اگر چه سمت و سوی نگرش نویسندگان تاریخ، می‌تواند سایه‌یی بر سلسله‌ی واقعیت‌ها بیاندازد، اما هرگز كسی نتوانسته است درخت پر برگ و سبزفام بهاری را خزان‌گرفته، بی‌برگ و بی‌ثمر جلوه دهد. شاید بتوان برگی یا شاخه‌یی از آن را كاست و نهان نمود، اما قواره و بافت و ساختار پایدار آن را نمی‌توان پنهان و انكار كرد.  

 برای شناخت زمینه، رشد، بلوغ و تغییرات بزرگ اجتماعی و فكری در قرن‌های پانزده و شانزده اروپا كه با عنوان «رنسانس» آن را می‌شناسیم، خوب است چند كتاب را نام ببریم. در این باره كتاب‌ها و مقاله‌های بسیاری نوشته شده است، اما جهت آشنایی و اشراف و تسلط كلی بر مفهوم و جهت‌گیری تاریخی و اثرگذاری رنسانس، كتاب‌های:

«نگاهی به تاریخ جهان»(جلد اول و دوم)

«تاریخ تمدن ویل دورانت»(عصر ایمان، اصلاح دینی،رنسانس، آغاز عصر خرد)

«تاریخ سده‌های میانه»

«تاریخ انقلاب فرانسه»

پیدایش مكتب‌های ادبی در اروپا

و پیدایش اندیشه‌های سیاسی در اروپا معرفی می‌شود...

 

(از مقاله «ایران در آستانه رنسانس»)

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: تاریخ, تاریخ تمدن, علوم اجتماعی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۷

لينك مطلب

تقاوت مورخ و شاعر

تفاوت مورخ و شاعر

 ـ هنرمند می‌تواند نهایت كار و فرجامی را به تصور درآورد كه بر همگان دانسته نیست. هنر به رویداد منحصر نمی‌شود كه امری است رخ داده یا در حال رخ دادن. هنر به تصوری از آینده كه در سر هنرمند وجود دارد، وابسته است و كمال ذهنی را باز می‌آفریند. هنر با آن زیبایی كه باید در آینده شكل گیرد رابطه دارد. به همین دلیل ارسطو شاعری را كاری فلسفی‌تر از تاریخ‌نگاری می‌دانست و به‌صراحت می‌نوشت:

 « كار عمده و عمل خاص شاعر این نیست كه امور را آن‌چنان‌كه در واقع روی داده است نقل و بیان كند، بلكه كار او این است كه امور را به آن نهج كه ممكن هست اتفاق افتاده باشد نقل و روایت كند... تفاوت بین مورخ و شاعر در این نیست كه یكی روایت خود را در قالب شعر درآورده است و آن دیگر در قالب نثر، زیرا ممكن هست كه تاریخ هرودت به رشته نظم در آید و لیكن با این همه، آن كتاب همچنان تاریخ خواهد بود، خواه نظم باشد و خواه نثر . لیكن تفاوت  ـ بین مورخ و شاعر ـ در این است كه یكی از آن‌گونه حوادث می‌گوید كه در واقع روی داده است و آن دیگر سخنش در باب حوادث و وقایعی است كه ممكن هست روی بدهد. از این روست كه شعر فلسفی‌تر از تاریخ و هم مقامش بالاتر از آن است. زیرا شعر بیشتر حكایت از امر كلی می‌كند، در صورتی كه تاریخ از امر جزیی حكایت دارد».       

 ـ شاعر یا هنرمند جهان تازه‌یی را می‌آفریند و كارش را محدود به دنیای موجود نمی‌كند. هنرمند با طرح رخدادهایی كه احتمال دارد روی دهند، گام از دایره‌ی تنگ و بسته‌ی رویداد و «دنیای موجود» بیرون می‌گذارد و شعر یا اثر هنری را همچون بیانگر یا نمایشگر «دنیای ممكن» می‌سازد. هنرمند بر خلاف تاریخ‌نگار كه زندانی افق رویدادهای بالفعل است، در جهان امور بالقوه و توانمندی‌ها زندگی می‌كند. پس از جهانی تازه خبر می‌دهد، دنیایی خود بسنده كه شاید برخی از عناصرش یا حتی تمامی آن‌ها از جهان آشنا و موجود ساخته شده باشند؛ اما در هیأت كلی خود، در وجود زمانمندش، از جهانِ به راستی موجود، و از زندگی هر روزه فراتر می‌رود. این فرا رفتن، جز با آزادی خیال و عمل آفریننده‌ی هنرمند ممكن نمی‌شود. ارسطو دریافته بود كه هنر با آزادی انسانی پیوند دارد و تخیل آدمی جز با گسترش این آزادی پیش نمی‌رود.     

 

از کتاب: آفرینش و آزادی (صص ۱۹۹ تا ۲۰۱)

نوشته:‌ بابک احمدی


برچسب‌ها: ادبیات, شعر, تاریخ
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷

لينك مطلب

معرفی کتاب تاریخ تمدن

معرفی کتاب

  تاریخ تمدن

معرفی کتاب: تاریخ تمدن

نوشته: ویلیام جیمز دورانت (ویل دورانت)

با همکاری همسرش: آریل دورانت

 

دوره‌ی تک جلدی

۷۵۳۰ صفحه

تایپ شده با کیفیت بالا

دارای بوک مارک

 

پی. دی. اف کتاب را از کانال «دایره مینا» دریافت کنید:

@daamina2


برچسب‌ها: تاریخ تمدن, تاریخ, ادبیات, فلسفه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۷

لينك مطلب