آن همه معناها ـ س. ع. نسیم

ــ آن همه معنا كو؟

ــ آن همه معناها

برکت نور و شعور

همه رفتند

دور گشتند، دور

و چه عادت كردیم:

               خبر فاجعه‌ی هجرت عشق را

                                                  از لب پنجرة سْربیِ شهر

               خبر کشتن شرم

               خبر خودکشیِ فکر

                خواندن حجم قتل

              روی تیتر و مشق روزنامة عصر...!

 

ــ كو؟ كو؟ معناها؟

ــ همه غارت گشتند

دور گشتند، دور...!

صور اسرافیل هم

از هیابانگ امید

دل برید...دل برید...!

 

آن همه معناها

ـ دور و نزدیك

كشته و ریخته و گمگشته ـ

می‌روند، می‌آیند

پچ‌پچ و نجوایند

بیخ گوشم همه‌جا

همة معناها !

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: شعر اعتراضی, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

یادواره‌ی اینیاتسیو سیلونه  

یادواره‌ی اینیاتسیو سیلونه  

۱ می ۱۹۰۰ ـ ۲۲ اوت ۱۹۷۸

🖌  نویسنده، رمان‌نویس و روزنامه‌نگار ایتالیایی

 

۵ ساله بود که دنیای خیال‌انگیز کودکانه و رؤیاهای خوشایندش متلاشی شد: پدر و مادر و پنج برادرش را در زلزله از دست داد!

ـ از نوجوانی چنگ در چنگ با فاشیسم موسولینی گشت.

ـ در ۱۹۳۰ به سوییس رفت. سفری که برایش رمان جهانی  «نان و شراب» را به ارمغان آورد.

ـ سیلونه در جنگ دوم جهانی به ایتالیا بازگشت. در آن سال‌های سیاه (۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵) سیلونه در  جنبش مخفی و زیرزمینی  ضد فاشیسم، علیه موسولینی و هیتلر می‌جنگید.

ـ کتاب «خروج اضطرای» سیلونه، حکایت هجرانی‌های ناگزیز برای داشتن پیوندی همیشگی با آزادی است.

ـ قلم و اندیشه و آرمان سیلونه، گذرنامه‌ی سفر او به میان جهانیان را در طول زمان تضمین کرد تا بخشی از فرهنگ بشری باشد و بماند...

ـ مضمون کتاب‌های سیلونه هنوز دست‌مایه‌ی نبرد انسان برای ساختن دنیایی شایسته‌ی آزادی و برابری و عدالت اجتماعی است.

 

📚 گزیده آثار

فونتامارا

مکتب دیکتاتورها

دانه زیر برف

یک مشت تمشک

روباه و گل‌های کاملیا


برچسب‌ها: اینیاتسیو سیلونه, ادبیات جهان
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

به نام شما ـ هوشنگ ابتهاج

تنور سینه‌ی سوزان ما به یاد آرید


کز آتش دل ما پخته گشت خام شما


فروغ گوهری از گنج‌خانه‌ی دل ماست


چراغ صبح که بر می‌دمد ز بام شما

 

هوشنگ ابتهاج(ه. ا. سایه)


برچسب‌ها: شعر معاصر ایران, هوشنگ ابتهاج
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

رباعیات خیام

افلاك كه جز غم، نفزایند دگر

ننهند به جا تا نربایند دگر؛

ناآمدگان اگر بدانند كه ما

از دهر چه می‌كشیم، نایند دگر.

 

حکیم عمر خیام


برچسب‌ها: رباعیات خیام, راز آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

در سوگ نجابت شعر ـ س. ع. نسیم

در سوگ نجابت شعر

کتاب مرگ لورکا

اندوهباریِ سترگ زمین است

زاری نجابت

سوگواری ابدی سرو

گیسوپریشیِ بید در هق‌هق باد

زنجموره‌ی ماه بر مهتابی صخره

سکوت سوگین عشق در نم‌نم تاریک باران

و شرم آفرینش

از بذرپاشیِ دانه‌ی آدم!

 

س. ع. نسیم

۲۸ مرداد ۹۸


برچسب‌ها: فدریگو گارسیا لورکا, شعر جهان
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

۲۸ مرداد   تکرار و هشدار نُخبه‌کشی در تاریخ ایران ـ سعید عبداللهی

۲۸ مرداد

 تکرار و هشدار نُخبه‌کشی در تاریخ ایران

۲۸ مرداد ۱۳۳۲یک صاعقه و هشدار در نقطه‌ای از حیات اجتماعی ما بود.

۲۸ مرداد یک «لحظة تاریخی» و گذار شتابان برای گرفتن پاسخ شایستة ملی و میهنی از جانب کنش‌گران و مخاطبانش بود.

۲۸ مرداد در هزارتوی رویدادهای پیاپی‌اش، تبلوری از ارادة نخبه‌گان تاریخی ایران را نمایاند که مصدق، وارث شایستة آنان در آن «لحظة تاریخی» بود.

۲۸ مرداد اما تکرار یک دریغ تلخ هم بود. دریغی که ایستگاه‌های تاریخ ایران را با سلسله‌ای از نخبه‌کشی، یادآور شد و گذشت!

۲۸ مرداد را علاوه بر اتحاد استعمار و ارتجاع در رقم زدنش، باید از منظر نخبه‌کشی نیز قرائت نمود.

سرنوشت قائم مقام فراهانی و مصدق و بسیاری پیش‌قراولان تکامل اجتماعی ایران را باید از  منظر نخبه‌کشی، در ذره‌بین تاریخ سیاسی ایران مورد بازبینی و کنکاش قرار داد.

نخبه‌کشی، همان قدرناشناسی از پیشتازان تکامل اجتماعی و فرهنگی میهن ما است. نخبه‌کشی در هر دوره‌ای با زعامت استعمار، دیکتاتوری و خودکامگی و ارتجاع داخلی و با دنباله‌داری جهل و معامله‌گری عوام و مماشات لابی‌های قدرت مسلط، به سربریدن سمبل‌ها و نمادهای آرزوی دیرین ایران‌زمین برای رسیدن به آزادی پرداخته است.

نخبه‌کشی زخمی همیشه باز در سرفصل‌های سرنوشت‌ساز بوده که دشنة ارتجاع داخلی با پشتوانة مماشات و حمایت استعمار خارجی، گلوی قناری آزادی را در آستانة گشایش دروازه‌های تمدن و پیشرفت تاریخی ایران سر بریده است.   

نخبه‌کشی یک فرهنگ ریشه‌دار سوداگری سیاسی در تاریخ اجتماعی ایران است. سرمایة این سوداگری، فقدان اتحاد ملی بر گرد مشعل و فرهنگ آزادی است.

نخبه‌کشی محصول سلطه‌گری بر فقدان آگاهی تاریخی و تقدم منافع فردی بر منافع ملی و انسانی است.

کافیست یک‌بار دیگر جنبش‌های شاخص آزادی و استقلال ایران از مشروطیت تا مصدق را از پشت دریچة همیشه باز و خونین نخبه‌کشی بازبینی کنیم. کبوتران نخبه‌‌گان نادر ایران همواره قربانی سوداگری لاشخوران سیاسی ـ با اتحاد و رهبری ارتجاع و استعمار ـ و از طرفی نبود اتحاد بر گرد آزادی و استقلال ایران از جانب نمایندگان شایسته‌شان بوده است!

از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا هم‌اکنون (۱۳۹۸) چه صاعقه‌ها و لحظات تاریخی داشته‌ایم. در این  سیر و گذار، چه حماسه‌های عظیم، رشادت‌های اعجاب‌انگیز، فداهای بیکران و نخبه‌های لایق و نادر در مصاف با بوف کورهای سیاسی و مذهبی و جنسیتی داشته‌ایم!

چه سپهری از جان‌های گرامی و آرزوهای آرمانی، فرش گردش خورشید آزادی گشت که به‌راستی در هیأت اجتماعی‌شان، همگی نخبه‌گان تاریخ ۴۰ سالة اخیر ایران بوده‌اند. 

پیام تاریخی و ملی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هنوز یک صاعقة زنده و جاری و لحظة تاریخی پویا پیش روی نسل‌های کنونی جامعة ایران است. سرنوشت شایستة آرمان دیرینة مردم ایران برای تلاقی و دیدار سپیده‌دم خجستة آزادی و رهایی اجتماعی، پاسخ به این صاعقة دوران و لحظة تاریخی شتابان است...

سعید عبداللهی

۲۸ مرداد ۹۸  


برچسب‌ها: کودتای ۲۸ مرداد, مصدق, نخبه کشی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

یادواره‌ی فدریکو گارسیا لورکا

یادواره‌ی شاعر محبوب جهان

فدریکو گارسیا لورکا

۵ ژوئن ۱۸۹۸ ـ ۱۹ اوت ۱۹۳۶ (۳۸ سال)

شاعر شاهد آزادی

نغمه‌پرداز عشق‌های دلتنگان زمین

وجدانی مأمن کلمات

با شعرهایی دوشادوش قلم پابلو نرودا

 

قلمی که دیکتاتور حقیر اسپانیا و نوچه‌گان پلشتش از توان درک استعاره‌های انسانی و آرمانی‌ و هنری‌اش عاجز بودند و در یک کینه‌کشی شقاوت‌بار، لورکا را  بزدلانه ربودند و شبانه در تپه‌های دور از شهر، به رگبار بستند!

 

فدریکو گارسیا، بارقه‌ی فریبای سیما و سیرتی محجوب، شهرتی در جهان با تبسم و نجوای نامی محبوب همگان:  لورکا


برچسب‌ها: فدریکو گارسیا لورکا, شعر جهان
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

غزل فارسی ـ حافظ

بر گلشني اگر بگذشتم چو باد صبح

ني عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم

بوي تو مي‌شنيدم و بر ياد روي تو

دادند ساقيان طرب يك دو ساغرم

 

حافظ


برچسب‌ها: حافظ, غزل فارسی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

 یادواره‌ی اونوره دو بالزاک

 یادواره‌ی اونوره دو بالزاک

 ۲۰ می ۱۷۷۹ـ ۱۸ اوت ۱۸۵۵

 رمان‌نویس بزرگ فرانسوی، پیشوای مکتب رئالیسم اجتماعی در ادبیات

 

بالزاک از پرکارترین نویسندگان جهان بود که گاه روزی ۱۶ ساعت می‌نوشت.

قلم تیزهوش بالزاک، چونان تابش پرتوهای نور بر  انباشت تاریکی‌های جهل و ابتذال در جهان و زندگی انسان‌هایش است. اندیشه‌های بالزاک در رمان‌هایش، مبین  نظریه‌های اجتماعی و  جامعه‌شناسی هستند. به این‌ها نگاه کنید:

🔹 «می‌دانید دراین‌جا چطور راه ترقی را طی می‌کنند؟ یا با نشان دادن استعداد و نبوغ از خود، یا با استفاده از فساد... قدرت، به‌دست فساد است؛ زیرا استعداد دراشخاص خیلی نایاب است.

پس فساد، سلاحی است به‌دست اشخاص کم‌استعداد و متوسط که تعداد آن‌ها خیلی زیاد است و شما بْرندگی این اسلحه را همه‌جا احساس می‌کنید». (از کتاب  باباگوریو)

 

🔹 فرض کنیم که شما مرد عاقلی بودید و مشروب شما عبارت از شیر بود و خود را سرگرم مرثیه‌خوانی می‌کردید؛ باید با این طبع پرسخاوتی که دارید، پس از تحمل مشقات و محرومیت‌های زیاد  ــ که حتی سگ هم طاقت آن را ندارد ــ خود را جانشین مرد ابلهی بکنید و در گوشه‌ای از مملکت شغلی قبول کنید تا دولت سالی هزار فرانک مثل سگ جلوی شما پرت کند! وظیفه شما چیست؟ باید مثل سگ پشت سر دزدها پارس کنید، طرفدار ثروتمندان باشید، مردان صاحبدل را اعدام کنید و خیلی ممنون هم باشید!

 

🔹 تک‌جمله‌ها:  

 ما هرگز برای بلهوسی‌های خود پول کم نداریم؛ فقط سر قیمت چیزهای مفید ولازم چانه می‌زنیم!

 

  برای یک دختر رقاص سکه‌های طلا می‌ریزیم، اما با کارگری که خانواده گرسنه‌اش به انتظار پرداخت یک صورت حساب است، بحث می‌کنیم. هر قدر هم که ما برای لذات خودپسندی پول بدهیم، باز هرگز در نظر ما چندان گران نیست!

 

📚 برگزیده‌ی آثار ترجمه شده به فارسی:

گوبسک رباخوار 

چرم ساغری 

اوژنی گرانده 

باباگوریو 

زنبق دره 

آرزوهای بربادرفته 

دخترعمو بت 


برچسب‌ها: بالزاک, رمانهای بزرگ دنیا, ادبیات جهان
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

عاشقانه ـ س. ع. نسیم

عاشقانه

کی بود کی بود درو زد   صداش چه آشنا بود

انگاری یه صدایی              از توی قصه‌ها بود

کی بود کی بود اومد از        پشت افق‌های دور

زنجیر شب رو ورچید            تابید توی دلا نور

 

وقتی که آرزوهام          خشکیده بود و می‌مرد

کی بود گرفت دستمو              منو به دریا سپرد

چه مهربون و خاکی             عاشقونه صدام كرد

هستیشو ریخت به پاهام          زندگیشو فدام کرد

 

از پلک دریا چکید                 قاطی رؤیاهام شد

شبو گرفت از چشام                     آینة نگام شد

سبد سبد ستاره                  تُو كوله‌پشتیم گذاشت

گذر گذر نشونه                 تُو راه آزادی کاشت...

 

اسپند دونه دونه!                     اون همیشه بمونه

آب پاشیدم جای پاش         خدا نگهدارش باش...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: اسپند دونه دونه, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

روز، عصر، شب ـ شمس لنگرودی

روز

با کلمات روشن سخن می‌گوید؛

عصر

با کلمات مبهم؛

شب

سخن نمی‌گوید

حکم می‌کند!

 

شمس لنگرودی


برچسب‌ها: شمس لنگرودی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

آزادی ـ احمد شاملو

تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم وْ

آن نگفتیم

که به کار آید،

چرا که تنها یک سخن

یک سخن در میانه نبود:

آزادی

 

ما نگفتیم

تو تصویرش کن!

 

احمد شاملو

ــــــــــــــــــــــــــ 
ضمن تشکر، دوستی به‌نام رهگذر، پای این شعر شاملو یادداشت زیر را گذاشته است:

«اگه خواننده، شأن نزول این سروده شاملو را بدونه، شاید بهتر متوجه منظور شاعر بشه:
مخاطب این سروده شاملو، خانم ایران درودی Darroodi نقاش معاصر بوده».


برچسب‌ها: شعر معاصر ایران, احمد شاملو
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

یادواره‌ی  برتولت برشت

به بهانه‌ی یادواره‌ی  برتولت برشت  

۱۰ فوریه ۱۸۹۸ ـ ۱۴ اوت ۱۹۵۶  

🔵 این نام در کنار بسیاری نام‌ها در جهان در گردش‌ است و غبار روزگار بر آن نمی‌نشیند. چرا؟

 

آن‌چه اندیشه را زیبا و بالنده می‌کند و به آن پر پرواز در افق‌های جهان‌شمول انسانی می‌دهد، از کدام چشمه‌سار نوشیده؟

 

برتولت برشت زیر سه پرتو نور، چشمان و اندیشه و آرزوهایش را پرورش داد: «آزادی»، «برابری»، «مقاومت و روشنگری برابر استبداد و استثمار».

 

هر اندیشه و نگرشی که در این مثلث پرورده شود، زیبایی و بالنده‌گی و پویایی تاریخی می‌یابد، آنگاه متعلق به انسان جهان‌شمول می‌گردد و در افق زمان، پر پرواز می‌گیرد...

 

به آثار و نگرش تاریخی در گزین‌جمله‌های اینان و نیز به ارادت نسل‌های پیاپی انسانی نسبت به آن‌ها نگاه کنید...‌

 

پاسخ در خود ما هست...کنکاش و کشف می‌خواهد...

 

سعید عبداللهی

۲۳ مرداد ۹۸


برچسب‌ها: برتولت برشت, ادبیات جهان, شعر جهان
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

پرسش ـ س. ع. نسیم

پرسش

این شب فاصله اگر    مانده و پیر می‌شود

چاوش صبح کیست کاو بانگ دلیر می‌شود؟

 

محتسب و فقیه شهر رسم قناره کرده‌اند

لاله‌ی شبگرد غزل  خون صفیر می‌شود

 

داد زدم به گوش باد: چیست به های و هوی تو؟

گفت که چاه این شغاد،  دام شهیر می‌شود!

 

مشق سپیده می‌سرود بر لب رود، ماهکی

عشق شنید و گفت: «کی، این شبِ قیر می‌شود؟

 

عمر زمین به آه رفت تا برسد به ماه تو

رخش کدام طالعی  نای نفیر می‌شود؟»

 

ماه چکید و رود رفت...ژاله‌ی عشق، غنچه بست:

پاسخ کیست ناجیِ خاک اسیر می‌شود؟

 

س. ع. نسیم

۱۸ مرداد ۹۸


برچسب‌ها: شعر اعتراضی, غزل
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

آرزو ـ س. ع. نسیم

آرمیده در میان دشت

پرنیان آرزوی من

می‌رود به سوی او نسیم

با خیال و گفت‌وگوی من...

 

ای قاصدک!

 ای خوش خبر!

جانم به لب آمد دگر

از آتش من، لاله‌ای

بردار و سوی او ببر...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: آرزو, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

روز جهانی مشتاقان کتاب

۹ اوت ـ ۱۸ مرداد

روز جهانی مشتاقان کتاب

باور کنیم بدون کتاب، عمر چندانی نخواهیم کرد و داس همین چند دهه زندگی متعارف و معمول، حد نهایی شاخسار عمر ما را قطع می‌کند.

باور کنیم با کتاب، ما می‌توانیم چند صد و گاه چند هزار سال عمر کنیم.

باور کنیم ما روزانه در محدوده‌ی ۱۵۰ یا ۲۰۰ کلمه به گرد خود می‌گردیم و مفاهیم کمی از تاریخ و حیات و معناهای بزرگ را در وجود و مغز خود به گردش درمی‌آوریم.

باور کنیم ما در جغرافیای محدوده‌ی ناگزیر روز و شب‌مان محصوریم و این حصار، تمام زندگی‌مان را به گروگان می‌گیرد.

پس برای کشف دنیا‌ها و شناخت‌ و دوست‌یابی انسان‌ها، باید که به باغ‌های واژه‌چینی برویم.

ما هرچه کلمات بیشتر بدانیم، سمبل و تصویر بیشتری از جهان و انسان‌ها و طبیعت و معناها و خلاصه‌ی همه‌ی این‌ها را در استعاره‌ها درک خواهیم کرد...

و مگر تجسم و درک معناهای زیبا و بزرگ را می‌توان غیر از دنیای استعاره‌ها کشف کرد؟

کتاب، ما را به هستیِ استعاره‌ها می‌برد و برای دامنه وعمق زندگی‌مان هزاران پنجره می‌گشاید.آنگاه معناهای نوین از پنجره‌هایمان به تُو می‌آیند و شخصیت نوینمان را جامه‌ی «فرهنگ آزادی» می‌پوشانند...

با کتاب به دنیای جدیدی پای می‌گذاریم که هرگز تجربه‌اش نکرده‌ایم و تازه به افقی می‌رسیم که سواد و ستیغ افق‌های پیاپی را نمایان می‌کند...

با کتاب به پرسشگری می‌رسیم؛ با هر پرسشی، از تجسد سکون و قناعت فرا می‌رویم. هر پرسشی، دریچه‌ی عطشی‌ست که هرگز بسته نمی‌شود...و این‌گونه انسانی فراتر از «اکنون» زاده می‌شود که مدام پرسشگر هستیِ خویش است: «بودن یا نبودن؟»...

 

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: کتاب و کتابخوانی, روز جهانی کتاب
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

كتیبه‌یی پیشكش آزادی ـ س. ع. نسیم

كتیبه‌یی پیشكش آزادی

تـو چنین شگفت‌انگیزی

چون شعری واژه‌گزین...

 

چون اعجاب درختی

نیرومند

 فراخ

چنین یادگستر و مرگ‌ستیز...

 

ژرف‌كاویِ مادرِ زمینی

كتیبه‌ی خیال و خاطر انسانی

استواری امن جهان وْ

 پایابی آرزویی

با سبدهایی از  افق‌های زندگی...

 

ستایش و نیایش را

تنها تو...

تنها تو...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: فلسفه آزادی, عاشقانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

کوچه ـ فریدون مشیری

«بی تو

مهتاب شبی

همه تن چشم شدم

خیره به‌ دنبال تو گشتم...

 

خوشه‌ی ماه فروریخته در آب

شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ...

 

در نهان‌خانه‌ی جانم

گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید...»

 

📖 از شعر: كوچه

 فریدون مشیری


برچسب‌ها: شعر کوچه, فریدون مشیری
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

عاشقانه ها ـ ابوالحسن خرقانی

«...و گفت چیزی بر دلم نشان شد از عشق که در عالم کسی را محرم آن نیافتم که با وی بگویم».

 

ابوالحسن خرقانی

از عارفان آزاده‌ی قرن پنجم خورشیدی


برچسب‌ها: ابوالحسن خرقانی, عاشقانه ها
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

از این شب می گذری ـ س. ع. نسیم

از این شب می‌گذری

فردا در سیاره‌ی انسانی

در الماس رخشان چشمانی كه دوستت دارند...

 

از این شب می‌گذری

با خورشیدپاره‌های عاطفه‌های مادرانی بی‌شكست

ـ در مصاف فراعنه‌ی دلار و نفت و ریال

در مصاف فراعنه‌ی جنسیت و نژاد و مذهب و قدرت ـ

از این شب می‌گذری...

 

از این شب گذشتی

سپیده‌ها تو را می‌جویند

تو را آبشارانی

بر رود زمردین چشم‌ها می‌بارند؛

یاد آر

از این شب می‌گذری...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: هست شب, عاشقانه, شبنورد, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

هنر ورزیدن عشق ـ س. ع. نسیم

زره یاد وْ می‌پوشم  تُو کمون کشیدن عشق

خلعت یاد تو یعنی   «هنرِ ورزیدنٍ عشق»...

 

تو و انشای ستاره روی برگ قرن یلدا

عمری دنبال سپیده من و این انیس مینا

 

نامه‌هایت می‌رسن با سخن و وساطت ماه

پنجره‌ها رو به تو باز...با رخ و کرامت ماه

 

زِرهم هنوز سپیده‌س  تُو کمون کشیدن عشق

خلعت آزادی یعنی     «هنر ورزیدنٍ عشق»...

 

س. ع. نسیم

۱۲ مرداد ۹۸


برچسب‌ها: عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

چهاردهم مرداد  گرامی باد سالروز جنبش مشروطیت

۱۴ مرداد

گرامی باد سالروز جنبش مشروطیت

ای هوای تازه ! ای آزادی !      نفسِ خجسته ! ای آزادی !

هستی‌‌ام روایت دیدن تو              زنده‌ام برای فهمیدن تو

ارمغان سیاسی ـ اجتماعیِ مشروطیت، تولد کلمه «آزادی» بود. همان قناری همیشه بر لب جوی با دشنه‌یی بر گلویش. همان پرندة بی‌قرار در فلک و سپهر میهن ما. پرِ پروازی بال‌گرفته از کوچه‌های تبریز؛ پریده از جنگل‌های شمال و نشسته بر شانة میرزا؛ برخاسته از صخره‌های یخین و آشیان کرده در سینة‌ مصدق.

پرندة آزادی به تجسد و سکون تن نداد، پر پرواز رؤیا و آرزوی ملتی گشت و تخم‌ها گذاشت... و شد نسل پرواز که مغلوب قُرْق آسمان و اریکة کرکس‌ها نگشت تا هرگز بر شانه و بر دست هیچ ابلیسی ننشیند...اگر چه در مردادهای مکرر، در گرامیداشت هزاران فوج پرندگان آزادی هستیم که در مسلخ‌های سراسر ایران به صلیب کشیده شده‌اند...

فکر مشروطیت در ایران، مولود تحول بزرگ در اروپای قرن ۱۹ و ۲۰ بود. آن تحول نیز فرزند خلف انقلاب کبیر فرانسه بود؛ انقلابی که مادر واژه‌‌های «آزادی» و «جمهوری» در فرهنگ و فکر و ادبیات جهان گردید.

سرچشمه و آبشخور اندیشة انقلاب کبیر فرانسه، به نیاکان تاریخی‌اش در جنبش «رنسانس» قرن ۱۵ و ۱۶ اروپا می‌رسد. جنبشی که آغاز و انجام آن را هر ایرانی باید بخواند و بداند...چرا که میهن ما نیز در آستانة‌ رنسانسی بزرگ و سرنوشت‌ساز است...

از مشروطیت، میراث ادبی و موسیقی هم داریم. با مشروطیت بود که چگونگی بیان مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با زبان جدیدی در كتاب‌های قصه، رمان و شعر و موسیقی ظهور و قوام یافت. زبانی كه همخوان، همراه و منطبق با زبان جامعه شد. این همزبانی كه در انواع هنر نطفه بست، توانست ادبیات و شعر نو را از سایه‌ی ادبیات و شعر كلاسیك هزار سالة ایران  بیرون بیاورد، از آب و گل درش آورد و به میان نسل پیشرو و جوان ببرد تا هنر و ادبیات و موسیقی و «شعر، حربة خلق» گردند...

ای هوای تازه ! ای آزادی !    نفسِ خجسته ! ای آزادی !

روز آفرینش كلام عشق    اسم تو نوشته شد به نام عشق

تو رو تُـو آینه‌های تُـو به تُـو        ابدیتی می‌بینم روبه‌رو

 تو رو تُو  نم‌نم بارون می‌بینم   روی سنگفرش خیابون می‌بینم

روی سینه‌های سرخ عاشقی     حرفای ستاره با شقایقی

 تُو گلوی خونیِ قمریِ شعر      رو لب ترانه‌ی عمریِ شعر

اسمتو رو سنگ خورشید می‌كَـنَـم   تا ابـد به دور دنیا می‌دوم

              هستی‌ام روایت دیدن تو        زنده‌ام برای فهمیدن تو             

جلوه كن صورت محبوب وجود   حرف تو آیـه‌ی بودن و نبود

ناجی خجسته‌ی خاك اسیر         ای طلایه، ای طلوعِ ناگزیر...

سعید عبداللهی


برچسب‌ها: تاریخ معاصر ایران, مشروطیت, آزادی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

شیرکو بیکس شاعری در خاطره‌های زمین و آه عمیق مهتاب ـ سعید عبداللهی

شاعری در خاطره‌های زمین و آه عمیق مهتاب

(یادواره‌ی شیرکو  بی‌کس)

با شعر شیرکو بی‌کس که باشی، با زمین و گهواره و زندگی پیوند می‌یابی. زمینی که مادر است؛ گهواره‌یی که می‌پرورد و زندگی‌یی که جلوه‌ی سالخورده‌ترین چنگاچنگ عشق و تمنای زیستن و نبرد با ناگزیر مرگ است.

    با شعر شیرکو بی‌کس که باشی، در رئالیسمی خانه کرده در متن و بطن زندگی، تنفسی دیگر و نگاهی بایسته‌تر به واقعیت‌های تلخ و شیرینش خواهی داشت. این واقعیت در مضمون‌هایی متبلور می‌شود که با شعر جهان پهلو می‌زند؛ مضمون‌هایی چون «آزادی»، «همبستگی انسانی»، «عشق تبعید گشته در هزار توی جهان پر رنج» و «نابرابری زنان» .

    احمد شاملو در یادداشت حسرت‌باری، درباره شیرکو بی‌کس می‌نویسد: «اگر شیرکو بی‌کس را زود‌تر می‌شناختم، اشعارش را قبل از لورکا ترجمه می‌کردم. افسوس که شاعر و نابغه‌ی کُرد را دیر یافتم؛ ولی تعدادی از شعرهای این نابغه‌ی کُرد را ترجمه کردم».

    اندیشه و قلم شیرکو بی‌کس را در ردیف شاعران پیشرو و نامی جهان فدریکو گارسیا لورکا (اسپانیا)، ناظم حکمت (ترکیه)، یانیس ریتسوس (یونان)، پابلو نرودا (شیلی) و محمود درویش (فلسطین) معرفی می‌کنند.

   شعر شیرکو بی‌کس از کج و کوژ زمین برمی‌خیزد و در نقد زندگی، زبان خاطره‌های بی‌تعارف همه‌گان است. شعر او اما زمانه‌های بدسگال را پیموده و در ایوانی از تداعی‌های دریغ‌انگیز آدمی، مادارنه با زندگی نجوا می‌کند؛ مادرانه، آری، از آنسان که رنج‌های زندگی زیر سلطة جهل و نظم ضد آزادی و برابری، هرگز با مادران تعارف نداشته‌اند:

 

«هر لذتی که می‌پوشم

یا آستینش دراز است

یا کوتاه

یا گُشاد

           به قد من!

 

هر غمی که می‌پوشم

دقیق !

 انگار برای من بافته شده...».

     شیرکو بی‌کس را «امپراتور شعر کردستان» لقب داده‌اند. او زاده‌ی کردستان عراق  در دوم ماه می ۱۹۴۰ در شهر سلیمانیه است. همین نسبت اقلیمی کافی‌ست تا بتوان بوم نقاشی‌یی از رنج، درد، استثمار، نابرابری، مبارزه، عشق و شیفتگی به آزادی و برابری را بر آن نظاره کرد.

     شعر شیرکو بی‌کس هم از تار و پود همین بوم نقاشی و نماد مجسم اقلیمی در عراق، ایران، سوریه و ترکیه سر برآورده است. از این رو، شعرش بدون فریاد و اعتراض و پرخاش، نمی‌تواند واژه‌گزینی و تداعی‌سازی و مضمون‌پروری کند. او این بوم را در شعر «شرافت شهر» نقاشی می‌کند:

«یا ﺣﻀﺮﺕ ﺩﻣﮑﺮﺍﺳﯽ !

ﮔﺬﺭﺕ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﺭﺩﺳﺘﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ

از سیم ﺧﺎﺭﺩﺍﺭﻫﺎ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺘﯽ

مین‌ها را که ﺩﻭﺭ ﺯﺩﯼ

ﺍﺯ فشنگ‌های ﺩﺍﻍ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺩﯼ

ﺍﺯ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺟﺎﻥ ﻧﺒﺎﺧﺘﯽ

ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﺩ ﮐﺮﺩﯼ

 پیر زنی جواب سلامت ﺭﺍ می‌دهد

ـ شاید سواد ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ

ﺍﻣﺎ ﺷﺮﻑ مادری‌اش را ﺍﺯ ﺣﻔﻆ ﺍﺳﺖ ـ

ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ،

ﺍﺯ ﻟﻮﻟﻪ‌ﯼ ﺗﻔﻨﮕﺶ ﻧﺘﺮﺱ

ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﻮﺱ

ﺳر تعظیم فرود ﺁﺭ

این روز را ثبت ﮐﻦ:

"ﺷﺮﺍﻓﺖ" ﺭﺍ ﻣﺎﺩﺭﺍﻧﯽ میﺴﺎﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻐﺎﻝﻫﺎ ﺗﺮﮎ ﻧﮕﻔﺘﻨﺪ».

     مضمون‌یابی‌های شیرکو  بی‌کس با گردش متلاطم زمین و انسان‌هایش و پوست ترک ترک زندگی عجین است. از سویی اما مثل آبی است که سنگ و ریگ و چوب و برگ کف‌ش را می‌توان دید؛ می‌توان دست در آن برد و قدرت حس‌آمیز و پویاییِ روانش را لمس نمود. مضمون‌های اندیشه و قلم او همان زخم‌های همیشه باز و دردهای مشترک جهان سوم‌اند: فقدان آزادی، نابرابری زنان و مردان و عشق تبعید گشته در هزار توی جهان پر رنج.

     شعر «آزادی» را مانند یک نیاز و نیایش و ترانه، با تمنایی سرایت‌یافته در چهار فصل سال، نجوا می‌کند و نبودش، مرگ تمام سال است:

«از ترانه‌های من اگر

گل را بگیرند

یک فصل خواهد مرد؛

اگر عشق را  بگیرند

دو فصل خواهد مرد؛

و اگر نان را

سه فصل خواهد مرد؛

اما آزادی را

اگر از ترانه‌های من،

آزادی را بگیرند

سال

تمام سال خواهد مرد!».

    شیرکو بی‌کس نیز چونان تمام شاعران پیوندیافته با واقعیت ملموس رنج‌های زمینی، قلمش در پشت و پسله‌ها و تداعی‌های نابرابری جنسیتی، با هیولای استثمار زنان روبه‌رو می‌گردد. قلم او اما واپس نمی‌نشیند و به قلب دیوسالار اندیشه‌ی نرینه‌سای سلطه‌گر نشانه می‌رود:

«در این مشرق زمین

هرگاە کوشیدم

 در برابر آینه‌یی

 دو واژەی «آزادی» و «زن» را

کنار یکدیگر

 بر دو صندلی بنشانم،

بیهودە بود...

 

هربار نیز

واژەی «تودە»

با سبیلی از بناگوش در رفته

 می‌آمد

و با سجادەیی زیر بغل

به‌جای واژەی «زن» می‌نشست...!». (از شعر: پنجره‌یی رو به سپیده دم)

     شعرهای پیشرو از اندیشه‌هایی می‌تراوند که قلم‌هایشان چونان کلنگی در اعماق زندگی و انسان‌هایش در حال کاویدن و کنکاش برای یافتن ریشه‌های فقر و فساد و دیکتاتوریِ زاده شده از اتحاد قدرت و جهل است. شعر شیرکو بی‌کس مالامال از کنکاش در هزارتوهای عنکبوتی پرستش‌گران زور و زر و تزویر است. پرستشی که در پرتو آن تمام نشانه‌ها و جلوه‌های حیات را به گروگان می‌گیرند و هستیِ طبیعت و جامعه را آشکارا سرقت می‌کنند و شاهدان را زنده به‌گور:

«برابر چشم‌های آسمان

ابر را

 برابر چشم‌های ابر

باد را

 برابر چشم‌های باد

باران را

برابر چشم‌های باران

خاک را دزدیدند

و سرانجام

برابر همه‌ی چشم‌ها

دو چشم زنده را زنده به‌گور کردند

چشم‌هایی که دزدها را دیده بود!

     پهناب‌های شعر شیرکو  بی‌کس در پرتو رنگین کمان عشق جاری بوده‌اند. قلم او به جرگه‌ی بی‌کران عاشقانه‌های آدمی که می‌رسد، به جوهر فریبانه‌های عارفانه، بی‌خودانه‌ها‌ی یگانگی و شوق‌های بی‌وزن وصال دست می‌برد. این وصال و تمناهای تلاقی‌اش، در اتحادی از زیباترین استعاره‌ها جلوه و جمال عاشقانه می‌یابند: 

«صبح را در آغوش گرفتم

 دست‌هایم

خیابان نخستین تابش آفتاب شدند

 و معبری برای چشمان تو.

 دهان كوه را بوسیدم

 لبانم چشمه‌یی شدند

و

 زمزمه‌هایت

 از نو درخشیدند.

....................

عشقت

اگر باران

اینک زیر آن ایستاده‌ام ...

اگر آتش

درون آن نشسته‌ام ...

 

شعر من می‌گوید

در تداوم آتش و باران

جاودانه‌ام ...».

     و شیرکو بی‌کس که شعرش همبستگیِ آسمان، زمین، زندگی و انسان  و خاطره‌های اینها از یکدیگر است، مرگ شاعر را سوگواری عمیق زیبایی برای زندگانیِ محتاج تجلی‌های فرحبخش می‌بیند:

«وقتی شاعری می‌میرد

هیچ اتفاقی نمی افتد

فقط ماه

آه عمیقی می‌کشد

چرا که مرگ شاعر

نزدیکترین اتفاق به زندگی‌ست...». 

و در وصیت‌نامه‌اش، رگه‌های خون قلم و نگرش و تنفس شاعرانه‌اش را به آینده سرایت می‌دهد و ‌ خداحافظی‌اش هم استعاره‌یی از «نزدیک‌ترین اتفاق به زندگی» و امضای خاطره‌های زمین در چهارم اوت ۲۰۱۳ است: «نمی‌خواهم در هیچ کدام از تپه‌ها و گورستان‌های مشهور شهر به خاک سپرده شوم. اول به‌خاطر این‌که جای خالی ندارند و دوم این‌که من جاهای شلوغ را دوست ندارم. من می‌خواهم پیکر مرا در جوار تندیس شهدای ۱۹۶۳ سلیمانیه به خاک بسپارند؛ زیرا فضای آن‌جا لذت‌بخش‌تر است و نفسم نمی‌گیرد».

 

سعید عبداللهی 


برچسب‌ها: شعر جهان, شیرکو بیکس, نقد ادبی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

خلعت یاد ـ س. ع. نسیم

روزا از تكرار اسمت آینه‌ها خسته نمی‌شن

 پنجره‌ها رو به یادت   تا ابد بسته نمی‌شن

 

بی‌هوا پر می‌كشی از  خاطرات بید مجنون

 بی‌هوا می‌رسی  از راه  توی آینه‌های بارون

            

می‌چكی از چشمه‌ی ماه می‌چكی از چشم مینا

از چشای هر ستاره       تو چشای خیس دریا

 

زره یاد وْ می‌پوشم  تُو کمون کشیدن عشق

خلعت یاد تو یعنی   «هنرِ ورزیدنٍ عشق»...

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: هنر عشق ورزیدن, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

دوستت دارم ـ س. ع. نسیم

رؤیاهایت

آینه‌های سرزمین من‌اند...

 

رؤیاهایت را دوست دارم

و آنسان دوستت دارم

كه زمین

خورشید را

چشمه

ماه را

برگ

نور را

و خواهرم

  آزادی را

و دوست داشتن،

انسان را...

 

 س. ع. نسیم


برچسب‌ها: عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

نگاهی به زبان و نوشتار فارسی در اینترنت ـ سعید عبداللهی

نگاهی به زبان و نوشتار فارسی در اینترنت

🖌 یک یادآوری...

     لابه‌لای روزها و شب‌ها به گنجه‌های خاطراتم ناخنک می‌زدم. گاهی که به‌شان سر می‌زدم، از اول می‌خواندمشان، بعد كلمه‌یی را خط می‌زدم و واژه‌یی را ‌جایش می‌گذاشتم.

 

    هر وقت که «غم نان و آب» لااقل چند ساعتی دست از سرم برمی‌داشت، این گاه‌گاه‌ها زیاد می‌شدند. از آن گاه‌های كشدار كه با عواطف و تخیل می‌آمیزند تا واژه‌یی و تصویری به دنیا بیاید، زبان باز كند، راه بیفتد، رشد كند، بیاموزد و مثلاً بالغ شود.

   و این‌گونه سال‌ها رفتند...و گذشت...

 

🖌 عصر قربانی شدن زبان    

این شد و رسیدیم به عصر انقلاب جهانی در «ارتباطات». عصر امپراتوری رایانه و گوشی. عصر سلطنت «متن» و «تصویر». عصری که نوشتن ـ و قشنگ نوشتن ـ اسیر بی حوصله‌گی و شتاب زمان و اگر به کسی برنخورد، گرفتار شلختگی در زبان فارسی و کمتر فکر کردن و یلخی نوشتن شده است. عصری که نوشته‌های خوب، یا کم پیدا می‌شوند یا سخت.

 

       در همین دو دهه‌یی که پا به عصر ارتباطات همه‌جانبه گذاشته‌ایم، بخواهیم و نخواهیم با «متن» سر و کار مدام داریم. «تایپ» کردن، کار مشترک بچه‌های دبستان و مادر بزرگ‌ها و پدر بزرگ‌ها هم شده است. دیدم اتفاقاً پا به عصری گذاشته‌ایم که باید مدام در لحظة نوشتن، ایستاد...

 

🖌 مکث در چرخ‌دنده‌های اینترنت

     خوب است سری بزنیم به نوشتن در عصر دیجیتال و در جاده‌های پر دست‌انداز و سطح ناصیقلی اینترنت. اینترنت جایی است که جهان در آن ریخته شده است. بهتر است بگوییم زندگی با تمام جلوه‌هایش در اینترنت انتشار یافته است. پس لاجرم ما زمان برای پاسخ به این همه جلوه با گشت و تماشاها و گذاشت و برداشت‌هایش، کم می‌آوریم. کمبود زمان و شتاب و سرعت در ارتباطات، همواره با هم در زد و خوردند. پس انسان‌ها یا کاربران همواره در جنگ و نبرد برای سود جستن از زمان هستند.

 

در این میان آن‌چه به نوشتن و جوهر آن یعنی «زبان» برمی‌گردد، باید اعتراف کنیم که آسیب‌های بسیار دیده‌ و می‌بیند. شتاب و سرعت در اینترنت، نوعی از زبان را آفریده و تحمیل کرده که گاهی احساس می‌شود زبان ملی و مادری‌مان و ادبیات لطیف و نرم و زیبا و معناساز فارسی به سایه رفته و غریبه و مهجور گشته است. گاهی در اینترنت شاهد شلختگی و پاره پارگی و شمع‌آجینی زبان فارسی هستیم. شاید این طبیعی به‌نظر برسد. به همان دلیلی که تمام جلوه‌های زندگی همراه با سطوح سواد و فرهنگ انسان‌هایش در مدار ارتباطی جهانی قرار گرفته‌اند. هر کاربری با سطحی از دانش زبان فارسی، در کار تبادل نوشته‌های کوتاه و بلند است. از این رو گاهی شاهد حراج زبان فارسی در بازار داد و دهش کاربران هستیم.

نمای دیگری از قدرت، استعداد و ظرفیت اینترنت هست که کیفیت مثبت جهان کنونی را معادل هزاران سال از استیلای امپراطوران کهن می‌کند. این کیفیت نوین را باید نظم و سازمان و سامان داد. با این ساماندهی می‌توان توانایی نوشتن را سرعت بخشید و با همبستگی در وفاداری به هویت و ساختار و جایگاه زبان فارسی، غنا و زیبایی‌اش را به آن برگرداند و ترویج نمود.

 

سعید عبداللهی

 

(قسمتی از سلسله مقاله‌ی «گاهی که باید در نقطه‌ی نوشتن بایستیم»)


برچسب‌ها: زبان فارسی, هویت ملی, ادبیات فارسی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

از این شب می گذری ـ س. ع. نسیم

از این شب می‌گذری

كنج‌های زمان و زمین را می‌كاوی 

از كوهه‌های زمین و زمان بالا می‌روی

و خواهی یاد آورد

شادرویانی كه زیبایی‌ات بخشیدند

بسیارانی كه برایت مردند

بسیارانی برایت گریستند

بسیارانی برایت بوسه افشاندند

بسیارانی به فردایت آوردند

تا بسیار عاشق بمانی

بسیار وفادار واژه‌هایی باشی

كه بخشندگان زیبایی را

  مردگان شیدا را

  اشك‌ ـ بوسه‌ها‌ را

  امیدها را

  فرداها را

آزادی را

برایت نگهداشته‌اند

تا خورشیدش

                نگین انگشتری زمینت باشد

فلق‌ها و شفق‌هایش

                     فروغ دو الماس چشمانت

و فرش زرینش

                 شاهراه مزارع زندگی‌...

 

سعنسیم


برچسب‌ها: عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

یادواره شهاب الدین سهروردی

۸ مرداد

بزرگداشت شهاب‌الدین سهروردی

ملقب به شیخ اشراق و شیخ شهید

زادروز:  ۵۳۳ (خورشیدی) در زنجان

درگذشت: ۵۷۱ در سوریه

 (۳۸ سال)

 

 فیلسوف نامدار ایرانی

 خالق کتاب معروف حکمة‌الاشراق (فلسفه نور)

 

در نوجوانی با قدرت ذکاوتی که داشت، به فلسفه و منطق مسلط گشت.

سفرهای مداوم در اطراف ایران، وی را شیفته‌ی دانش‌ اندوختن نمود.

در مطالعات منظم و مشاهدات تجربیِ مداومی که پیرامون فلسفه و تصوف داشت، به «وحدت ذهن» با طبیعت و انسان رسید.

 

در ادامه‌ی کنکاش‌ فلسفی، گذارش به ترکیه و سوریه افتاد. ملک ظاهر پسر صلاح‌الدین ایوبی که از مشتاقان حکمت و دانش بود، وی را دعوت به اقامت در سوریه نمود.

 

شیخ اشراق در مجادلات فلسفی، مورد خشم و کینه‌ی کهنه‌اندیشان مرتجع سوریه قرار گرفت. نفوذ جزم‌اندیشان واپسگرا در دربار صلاح‌الدین ایوبی و پسرش، موجب دستگیری شیخ اشراق و زندانی شدن وی شد.

 

 مرگ نابهنگام و پر ابهام فیلسوف بزرگ ایرانی در زندان شهر حلب، اندوه جاریِ فلسفه‌ی نوپای ایران بود و شیخ شهید، لقب سوگینِ نامدارِ  حکمت شرق گشت.

 

یادش در نواندیشی و اشراق شیفتگان دانش و رهایی گرامی باد 🌷 🌿


برچسب‌ها: سهروردی, شیخ اشراق, حکمة الاشراق, فلسفه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

هنر متعهد ـ احمد شاملو

 

بنده هنر بدون تعهد را دو پول ارزش نمی‌گذارم.

هنرمند همیشه بر قدرت است نه با قدرت.

 حالا اگر یکی می‌خواهد برود با قدرت باشد، بگذار برود خودش را با بند تنبان فلان رئیس جمهور «دار» بزند.

 هنر که می‌تواند چیز مفیدی را زیباتر عرضه کند و به آن قدرت نفوذ بیشتری بدهد، باید از خنثی بودن شرم کند.

فضیلت هنرمند است که در این جهان بیمار، به دنبال درمان باشد نه تسکین، به دنبال تفهیم باشد نه تزئین، طبیب غمخوار باشد نه دلقک بی‌عار.

 

 

احمد شاملو

از مستند «کلام آخر»

آخرین مصاحبه با شاملو


برچسب‌ها: کلام آخر, احمد شاملو, هنر متعهد
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

ابدیت دو نجوا ـ س. ع. نسیم

یک لحظه بالاتر از خیال

یک پهنه آن‌ سوتر از زمین

یک قدم گریزپاتر از اکنون

یک نگاه بلندتر از افق

یک آرشه کشیده‌تر از مه‌بانگ که بروی

به نجوای دو ابدیت می‌رسی...

 

سعنسیم

۵ مرداد ۹۸


برچسب‌ها: موسیقی, انسان, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

به تو می اندیشم ـ س. ع. نسیم

در سرم شوری هست

در دلم پیوندیست.

لحظه‌هایم

همه شهرآشوبی

همه شورشْ‌رنگی...

 

به تو می‌اندیشم

به سپیده‌گاهی

              كه تو بر می‌گردی...

 

عشق آمد

خبرم داد وْ

              رفت...

 

سعنسیم


برچسب‌ها: عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

کتابی زیر خوشه های چهار فصل ـ س. ع. نسیم

خانوار و تبارم

حوصله‌های چارفصل‌اند:

شكوفه‌بْن ناگزیر بهارزاد

كشتكار خوشه‌های آفتاب‌بْن تابستان

كتابی زیر گردوبْن پاییز

قطره خونی لب بیدبْن زمستان.

 

خانوار و تبارم

در استوای توفان وْ

                   اضطراب دختران شرق‌اند

در نصف‌النهار نور وْ

                       بچه‌های اعماق

با برگ‌های پرپر آزادی...

 

شاد و غم‌پرورد شقایق را

با فرودین و آفتاب و كتاب و خون

جیره‌ی عمر كردن وْ

آزادی پروردن؛

تا گاه كه اندیشه

                   تخم ‌ریزد...

 

خانوار و تبار عشق‌هایم

در چهار راه جهان گرد ‌می‌آیند

تا من با رشد واژه‌ها بالغ ‌شوم

و به جشن تخم‌گذاری الفباهایشان بروم...

 

سعنسیم


برچسب‌ها: چهار فصل, آزادی, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

سیاوش‌ های از مرگ برگشته ـ س. ع. نسیم

من عصمت آرزو و فلسفه‌ی جهان را یافته‌ام

در بچه‌های زمین

در آرزوهای به دنیا آمده

در دلتنگی‌های به بلوغ رسیده

در عشق‌های ویران‌نشده

در امیدهای از آتش گذشته

 و سیاوش‌های از مرگ برگشته...

 

 جهان ما جنگ نمی‌خواهد

جهان ما سیاست نمی‌خواهد

جهان ما رأی نمی‌خواهد

جهان ما سربازان دانش مفقود شده‌اش را می‌خواهد

دنیای ما انسان‌ لـه شده‌اش را می‌جوید

تا عاطفه‌‌اش را برگرداند

تا «انسان شود و عالمی دیگر بسازد»(۱)

 

س. ع. نسیم

 

(۱) آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به‌دست

عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی (حافظ)


برچسب‌ها: سیاووش, فلسفه, عاشقانه, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب

شب از ما نیست ـ س. ع. نسیم

 

شب از ما نیست

شبِ غارِ نخستین آدمیزادی

شبِ زنجیر بر بال و پر عشق پریزادی

شبِ دل ـ پاره‌پاره از رسن‌های فراقی‌های غمزادی.

 

شب از ما نیست

شبانی كه مجال رابطه

از قیچیِ تبعید

مجروح است.

 

شب از ما نیست

شب قحط حماسه در صفیر ننگ

طناب ـ آذین باغ صبح

با سیب گلوی چامه و مزمور.

 

شب از ما نیست

شب پادرگریزی‌های بی رؤیا

شب بی‌جایی و دم ـ ناگزیری‌ها

شب دستبند بر اندیشه وْ

                          دشنه میان دیده‌های ما!

 

شب

از ما

نیست!

 

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: شعر اعتراضی, هست شب, شعر
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۸

لينك مطلب