گاهی که باید در نقطهی نوشتن بایستیم (۵)

سعید عبداللهی
ـ هر نوشتهیی دو وجه دارد:
نمود و ماهیت. نمود آن، «زبـان» است؛ ماهیت آن، «معنا» كه باید با «زبـان» بالغ شود...
ـ پیش پای هر قلمی، كشاكشی میان واقعیت فردی و اجتماعی است...
نوشتن كار مداوم، اندوختن مداوم و نو شدن مداوم است...
دست در کدام سرمایه و گنجینهیی ببریم تا توشهیی برای ایستادن در نقطهی نوشتن برداریم؟
به کدام پشتوانهیی تکیه دهیم تا آسودهخاطر به افقهای روبهرو چشم بدوانیم و از قلههایش سوژه و معنا بچینیم؟
از شاخسار کدام جنگل سرو، صنوبر، کاج، سپیدار، بید و افرای نغمه و آوا برداریم؟
ثقل زمین قلم کجاست؟
هر نویسندهیی حاصل خاطره، مشاهده، تجربه، دیده، شنیده و خواندههایش است که آنها را به فكرها و ایدهها و نوشتههایش بالغ میكند. اینها همان سرمایهها، توشهها، پشتوانهها و شاخساران جنگل نغمههایش هستند. در مسیر این بلوغ، باید با درد و مشكل اصلی زمانه و جامعهمان پیوند بخوریم. چگونگی این پیوند، پیش پای هر قلمی، كشاكشی میان واقعیت فردی و اجتماعی میافکند. میان این دو واقعیت فردی و اجتماعی، باید به جامعهی خویش پاسخ داد. چرا؟
باید اعتراف کرد که «روشنفکر» از صف زندگی رایج و کف روزمرههای متعارف، کنده میشود و جلوتر میرود. در این کنده شدن ـ حتا نظری ـ فاصلهیی فرهنگی و تاریخی با گذران معمول زندگی مییابد. این، لحظهی بروز یک تضاد و تصادم با زندگی پیشین و زیستن معمول مردمان است که روشنفکر و نویسنده:
ـ یا باید خیلی پیشتر و دورتر برود؛
ـ یا باید به ارزشها و عادتها و نظم گذشته برگردد؛
ـ یا با تشخیص درد مشترک زمانهاش، با آن پیوند نظری و عملی برقرار کند.
تاریخ فرهنگی ایران و جهان نشان داده است که گذر و عبور از این پیچ و ایستگاه انتخاب، یکی از سرفصلهای پیچیدهی پیش پای روشنفکران و هنرمندان و اندیشمندان و نویسندگان و شاعران بوده است.
چشماندازهای سه فرض بالا را بررسی میکنیم:
ـ با انتخاب اولین مسیر، بیشک باید با جامعهاش بستیزد و با مردمان گلاویز شود و درآویزد. با بیشتر شدن فاصلهاش، لاجرم به نفرین و طرد همان زیستگاهی روی میآورد که واقعیتهای تلخش به او شناخت و آگاهی بخشیدند. فراموش میکند که این رنج و مشقت و حرمان مردمان بوده است که او را هوشیار نمود و به تحصیل علم و فرهنگ برای تحلیل و فهم چراییهای آن واداشت. افق چنین انتخابی برای روشنفکران به درههای یأس و سرخوردگی و گریز از چنگ در چنگ شدن با تضاد اصلی زمانه و جامعهاش میکشاند. ناگفته نماند که در این مسیر دور شدن از جامعه و مردم، البته آثار هنری برجستهیی هم خلق شده و میشوند. نمونههای این آثار را میتوان در برخی تولیدات هنری پس از شکست مشروطیت و نیز کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ در زمینههای گوناگون رمان، قصه، شعر، فیلم و ترانه یافت.
ـ با انتخاب مسیر دوم، کار چندان دست و پاگیر و پر پیچ و خمی پیش رو نخواهد بود. فصل مشترکش با انتخاب مسیر اول، یأسی است که نخست افق آینده را پاک میکند، سپس به نظم و ارزشها و عادتهای گذشته روی میآورد. تجربههای این مسیر هم نشان داده است که این انتخاب به بازگشت به ارتجاع و غلتیدن در دامن ابتذال آن میانجامد.
ـ با انتخاب مسیر سوم و با این پاسخ است كه سوژههای قلم متولد میشوند. سوژههایی كه حس مشترك جامعهاند. قلم در این گهواره تربیت میشود. در این تربیت شدن و آموختن، از حافظهی جامعه و تاریخ اجتماعی انسانها تغذیه میكنیم. این گهواره، ظرف درك خصوصیت زمانهی خود است. «زبـان» قلممان را نیز از این گهواره یاد میگیریم.
در تجربههای نوشتن و آفریدن، باید تلاش آگاهانه كرد كه به «زبـان» رسید. زبان، کار ارتباط را سیال میکند، سامان میدهد و باعث میشود مسیر رسیدن خواننده به نویسنده و نویسنده به خواننده نرم و هموار شود. این نرمی و همواری را هم تسلط به فرهنگ توده و جامعه، نرمتر و هموارتر میکند. برای رسیدن به پسند زبان، باید مغز را گنجینهیی از واژهها کرد. این واژهها هستند که کار ارتباط ما با دیگران را آسان میکنند. اگر واژهها نبودند، تصور وجود جهان کنونی غیر ممکن و محال بود.
سازندگان زبان، واژهها و ترکیبهایشان هستند. مصالح زبان: عواطف، واقعیتها، تخیل، عشق به مضمون نوشته و حسآمیزی قوی میباشند. حواس پنجگانهی آدمی نسبت به رویدادها و جلوههای طبیعت و زندگی، زبان و كلمههای مترادف و متناظر خود را دارند. این همان رابطهی «زبـان» با واقعیت است. این «رابطه» را باید با واژهگزینی و واژهشناسی، همواره كیفیت بخشید. باید واژهها و ترکیبهای نو را از لابهلای متنها یادداشت کرد، در نوشتهها استفاده نمود تا به گنجینهی مغز رفته و در حافظهمان تثبیت شوند.
هر نوشتهیی دو وجه دارد: نمود و ماهیت. نمود آن «زبـان» است. ماهیت آن، معناهاییست كه باید از جهان، انسانها، طبیعت، تجربهها و آموختهها گردآورد و با «زبـان» بالغشان نمود...
همیشه به یاد آوریم كه ما از هستی آزادی به سرزمین ضدآزادی تبعید شدهایم. در این تبعیدشدگی، اهریمن ابتذال به كمین هنر و قلم مینشیند. هنر و قلم باید نیایشگر الههی آزادی باشند. الههیی كه قلم برای ترویج و وصف شوق وصالش، دامن محبتش رنگین از شقایقهای آزادیست و سوگندش، رسالت مداوم آفرینش...
ادامه دارد...
برچسبها:
نویسندگی,
قلم آنلاین,
وظیفه ادبیات