روبه‌روی چند سفرنامه ـ سعید عبداللهی

روبه‌روی چند سفرنامه

 ـ هرگز عشق را تعریف نکن! بگذار بی‌تعریف و بی‌قید و رها، از آن همه باشد. بگذار همه در او جا شوند.

 تعریف عشق، عشق را به زنجیر کلمه‌ها و جمله‌ها می بندد و مجبوری برایش نقطه بگذاری. نقطه، عشق را تمام می‌کند. نه! عشق را تعریف نکن!

 

ـ سلطه‌گران دنباله‌دار، اختیار و انتخاب دیگران را قیچی کرده و قواره‌اش را در شیشه کرده‌اند. شکستن این طلسم، مقصود و سفر تاریخ است. تا نپذیری اختیار و انتخابی نداری، سفر نمی‌کنی...

 

ـ کسی که شمشیر می‌دهد و دانش را می‌گیرد، همیشه کابوس «شمشیرِ دانش» می‌بیند. کسی که از دانش می‌گریزد، هیزم‌کش تنور ضد آزادی است...

 

سعید عبداللهی

📘 از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در چهارشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

انشایی بر کتیبه‌های زیبای جهان

انشایی بر کتیبه‌های زیبای جهان

«خوب است آدمی جوری زندگی کند که آمدنش چیزی به این دنیا اضافه کند و رفتنش چیزی از آن کم….

حضور آدمی باید وزنی در این دنیا داشته باشد…

باید که جای پایش در این دنیا بماند…

آدم خوب است که آدم بماند و آدم‌تر از دنیا برود...

نیامده‌ایم تا جمع کنیم، آمده‌ایم تا ببخشیم، آمده‌ایم تا عشق را 

ایمان را

 دوستی را

با دیگران قسمت کنیم و غنی برویم...

آمده‌ایم تا جای خالی‌یی را پر کنیم که فقط و فقط با وجود ما پر می‌شود و بس!

بی‌حضور ما نمایش زندگی چیزی کم داشت...

آمده‌ایم تا بازیگر خوب صحنه‌ی زندگی خود باشیم...

پس

بهترین بازی خود را

به نمایش بگذاریم...».

نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

مشق عصر جدید ـ سعید عبداللهی

مشق عصر جدید

چینیِ فاصله‌ها

هی ترک خورد و شکست

و صدا

از شکستن‌ها پْر

و طلوع

پرتو پیوستن...

 

خیز و پیمانه‌ی رؤیا پر کن

تا لبالب باشی

و جدا باشی از این زینت و پیرایه‌گری

و جدا باشی و بیگانه از این خوب و بدی

کوش دانا باشی

بوالعجب زیبا باش!

 

در توالیِ طلوع پرتو پیوستن

زندگی را چیزهایی کم است

جنس این کم بودن

                       فکر بکر دانش آزادی

                        مشق انشای رسالت...

 

سعید عبداللهی

📘 از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

 نه ـ آری‌ها به زندگی... ـ سعید عبداللهی

  نه ـ آری‌ها به زندگی...

 

ـ حاشا نمی‌كنم؛ خیلی به فكر زندگی نبودم. برایش استراتژی نداشتم. خیلی هم شانه به شانه‌اش نشدم. چندان هم زیر سایه‌اش نرفتم.

خیلی وقت‌ها نباید زندگی  را تحویل گرفت. زیاد نباید همراهش شد.

همیشه از دست زندگی لیز خوردم و افتادم. هیچ وقت توی دستش گیر نكردم.

همیشه دلم شور زد. شور دیر شدن و نرسیدن. نرسیدن به چیزی در انتهای زندگی. این شوردلی نگذاشت روی زندگی پاسفت كنم.

زندگی آنقدر واقعیت دارد كه همه‌جا هست. همه‌جا می‌شود گیرش آورد. پس بگذار در همه‌جا باشد و تو هر جا نیازش داشتی، برش داری و هر  جا  هم  كه خواستی، زمینش بگذاری.

برای زندگی خیلی آرزوها داشتم. این آرزوها را هم در جنگ و بگو مگو با خودش پیدا کردم و یادم داد. بعد در منظرم، خودش را هم با همین آرزوها رنگ داد و معنا كرد. در این رنگ‌ها و معناها، جلوه‌های دیگری از خودش را ظاهر کرد و نشان داد.

زندگی آن روی سکه‌ی تاریخ است. این سکه، پر از نقاط خالی است. مثل سطحی متخلخل. از این سوراخ‌ها می‌شود از تاریخ به زندگی و از زندگی به تاریخ رفت...

زندگی به اندازة تاریخ و آرزوهای آدمی، پشت دارد و آینده دارد و نیاز به آزادی. پس هیچ موقع بی‌پشت و بی‌رؤیا و خالی از عشق آزادی نباشیم...

آن روز مباد که قلمی بی‌پشت و بی‌رؤیا و بی‌چشمه‌سار آزادی شود...

 

سعید عبداللهی

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

در جهانی زندگی  می‌كنی كه... ـ سعید عبداللهی

در جهانی زندگی  می‌كنی كه...

ـ در جهانی زندگی می‌كنی كه خبرهای نو شدن‌های پیاپی، اكسیژنهای لازم برای نفس كشیدن، زندگی و درك ضرورت نو شدن هستند.

ـ  در جهانی زندگی می‌كنی كه وقتی با متن‌ها و تصویرهای روز، نو نمی‌شوی، مشتی متن و تصویر بیات شده را روی سفرة روزت می‌چینند.

ـ در جهانی زندگی می‌كنی كه اگر از این همه حادثه‌های فرهنگی، اجتماعی، علمی، سیاسی و هنری كه در دنیا اتفاق می‌افتد، بی‌خبر باشی، بی‌تعارف باید گفت فقط داری كارتن‌های خالی جمع می‌كنی.

ـ در جهانی زندگی می‌كنی كه می‌توانی تصویری از افق «اتحاد آرزوها» و «همبستگی رؤیاها» را تصور كنی.

ـ در جهانی زندگی می‌كنی كه تداعی‌های زبانی آن، ارتباط را سیال می‌كند، حصارها و دیوارها را از هم می‌درد و مرز فرهنگ‌ها، قومیتها و جنسیت را كمرنگ و كمرنگ‌تر می‌كند. تحقق چشم‌انداز محو این مرزها، كوبش مهریست ناگزیر.

ـ در جهانی زندگی می‌كنی كه وقتی سمفونی بامدادان، بر عرشة چشمانت پرتو بیداری می‌نوازد، همزادت مدام می‌خواهد مجابت كند كه: ما عقبیم، ما عقبیم، ما عقبیم. ما واقعاً عقب هستیم!

ـ در جهانی زندگی می‌كنی كه باید هر روز به صفحة «تازه‌های كتابخانه»ات نگاه كنی! این صفحه، آینهیی برابر تو است. بترس از روزی كه از آینه بشنوی: به نظرت این خجالت‌آور نیست؟

ـ در جهانی زندگی می‌كنی كه قدرت «وب» بسا فراتر از مجموع قدرت امپراطوری‌های جهان در قرن‌های نوزدهم و بیستم است.

ـ در جهانی زندگی می‌کنی که می‌توانی به پشت سر برگردی و یک‌بار به همه‌چیز شک کنی. تمرین این شک کردن، پنجره در پنجره به رویت می‌گشاید تا تصویر به تصویر را بشکافی و خرد و حقیقت را دریابی. دستانت را از عصای این شک و بازبینی هرگز برندار!

ـ در جهانی زندگی می‌كنی كه رعشه بر دیوار عمارت‌های اعصار ثبوت افتاده است. گوش بر این دیوار بگذار:

 گُـر گرفته این دیاران، این همیشه شب ـ سكوت

 می‌شكنه توفان تغییر، عرش دیوار ثبوت...

 

سعید عبداللهی

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: جهانی شدن, دهکده جهانی, عصر پسامدرن
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

آشفته خواب‌های زیر سنگ‌ها ـ س. ع. نسیم

آشفته خواب‌های زیر سنگ‌ها

 

 نوشته‌های باران را بخوان!

نوشته‌های برگ‌ها را ورق بزن!

خاطرات سنگ‌ها را بخوان!

نوشته‌های صدا را بنویس!

موج‌های نور را به میهمانی متن‌ها ببر!

این تاریكی را از روی نوشته‌ها بردار!

 متن‌ها، مادران شعور جهان‌اند.

 متن‌ها به رهایی‌ات فکر می‌کنند!

 

خواب‌های زیر سنگ‌ها آشفته‌اند!

جهان

 دیگر در اقلیم زمین نمی‌گنجد!

ارتش‌های متن

 مغز زندگی را می‌كاوند.

دیكتاتور

           از دْمِ قرن می‌افتد!

 

نوشته‌های باران را برایم بفرست!

دلم در حلقه‌ی طنابی بر گلوی فلاتی پرگهر جا مانده است!

نوشته‌های چشم‌ها و انتظارهایش را كه می‌خواند؟

 

زمزمه‌ی ترانه‌های مانده بر لبانت را فرصت شمار!

آشفته‌خواب‌های زیر سنگ‌ها را بنویس...

 

سعنسیم

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

با آن‌چه می‌آفرینی سخن بگو ـ سعید عبداللهی

با آن‌چه می‌آفرینی سخن بگو

آن‌چه آرزو می كنی، پیش روی تو است؛ آن را می‌بینی.

آرزو، نیروی پنهان تخیلی است در پی صیادی كه او را صید و متجلی كند.

تو آن تخیل در تمنای پیدایش را آفریدی و وجوه منشورش را رنگین‌کمان بخشیدی.

تصویر كردن آرزو ـ حتی در قالب كلمه و سخن ـ آن را روبه‌رویت می‌گذارد.

به آرزوهایت نگاه كن. با آن‌چه آفریده‌یی سخن بگو!

 

سعید عبداللهی

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, تخیل, آفرینش
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

در پرده‌های یك مزمور ـ سعید عبداللهی

در پرده‌های یك مزمور   

 گفتم: كار جهان از چیست این‌چنین؟

گفت: از هجران عشق!

هاتفی میانمان مزموری كرد:

  «چرا این فاصله‌ها كم نباشن؟          چرا زیبایی‌ها با هم نباشن؟

  چرا لحظه‌ها را فرصت نكنیم؟       چرا ما با هم قیامت نكنیم؟»

گفتم: این مزمور، مهجوریِ عشق است؟

گفت: مهجوریِ عشق را رنگ‌هاست!

گفتم: آن رنگ‌ها چون‌اند؟

گفت: مجموعی كه اتحاد نپذیرند، مگر به دانش عشق.

گفتم: دانش عشق را، چراغ، چیست؟

گفت: در تكاپوی عشق بودن و به «دوست داشتن» رسیدن.

گفتم: «عشق»، پرده‌دار است؟

گفت: چون «عشق» پرده براندازد، به «دوست داشتن» رسی!

گفتم: آن پرده چون است؟

گفت: حجاب دیده ـ غبار تن ـ شعاع جمال.

گفتم: این سه پرده چون برافتند؟

گفت: به ارتفاع آگاهی. به فراخی آزادی. به ژرفای عشق.

 

سعید عبداللهی

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: عاشقانه, هنر عشق ورزیدن
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

مكثی سرِ راه، زیر شاخه‌های فكر ـ سعید عبداللهی

مكثی سرِ راه، زیر شاخه‌های فكر

  

ـ یادداشت‌های كوتاه امروز، سرمایه‌های گرانقدر فردا هستند.

ـ كجایند آنان كه تجلّی رؤیاهای تو هستند؟ در تكاپوی آنان باش!

ـ فكرهایت را قلمی كن! قلم، مادری است كه با زادن، نیرو می‌گیرد. مادران وقتِ زایش و آفرینش، ضعیف و رنجور و ناتوان می‌شوند؛ اما قلم با هر آفرینشی، قوی‌تر و محكم‌تر می‌شود...

ـ تمام دنیا در یك قلم جا می‌شود. به جهانی كه در دست تو است، نگاه كن!

ـ آنقدر «عشق بورز» تا به «دوست داشتن» برسی...

ـ به عصری پا می‌گذاریم كه دیگر اندیشه و زبان انسان‌ها گروگان گرفتنی نیست.

از كرانه‌های افق عصر جدید،  غروب و افول فردیت‌های تصمیم‌گیرنده را نگاه كن!

ـ آن‌كه می‌خواهد مانع شكفتن غنچه‌ها شود، نخست باید آفتاب را از آسمان بردارد!

تنها ضامن آزادی، شناخت آزادی است. شناخت آزادی بدون فكر كردن و زندگی مدامِ با آن، هرگز محقق نمی‌شود.

 

سعید عبداللهی

از کتاب: نوشته‌های روبه‌رو


برچسب‌ها: نوشته‌های روبه‌رو, یادداشت روزانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

رباعی ـ‌ س. ع. نسیم

با دختركی سحرگهی گفت و شنود

می‌كرد ستاره‌ای به مینای كبود:

«ـ من اختر عرش بیكران فلكم»

«ـ من كوكب آسمان این بزم وجود»

س. ع. نسیم


برچسب‌ها: رباعی, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

حرفی که زندگی، عشقی که آدمی ـ س. ع. نسیم

من تو را باور دارم :

برای صخره‌یی كه تو باشی

و پژواك صدا‌یی كه من

برای هوایی كه تویی

و تنفسی كه من

برای آفتاب و شبنمی كه تویی

و برگ و شاخساری كه من

برای سنگفرشی كه منم

و سواری كه تو باشی

برای حضور و معنایی كه تویی

تا من واژه‌ها را به تمنا و طلب جستجو نكنم‌.

 

من تو را باور دارم:

برای نجواهای رازآلود تو بر ستون‌های مرمر مردگان عاشق

و قطار طلایی مورچه‌های مهربان

كه از ساق‌ها و شانه‌هایت بالا می‌روند.

برای پریای بی‌پناه خیابان‌ها

و نوازشی بر شانه‌های خستگی‌...

 

برای هستیِ ناسروده‌ات

برای حرفی كه زندگی‌ست

و عشقی كه آدمی.

برای حقیقتی كه آزادی‌ست

و سپیده‌دمان وْ

باران شكوفه‌ی سرخش كه تویی‌...!

 

سعنسیم

🖌 از شعر بلند: حرفی که زندگی، عشقی که آدمی


برچسب‌ها: عاشقانه, شعر معاصر ایران
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

گاهی که باید در نقطه‌ی نوشتن بایستیم (۶) ـ سعید عبداللهی

گاهی که باید در نقطه‌ی نوشتن بایستیم (۶)

سعید عبداللهی

 ـ قلم، معنا را در زمانه و جامعه‌اش می‌جوید و در تکاپوی پاسخ به آن‌ است.

ـ کشاکش  انتخاب بین درون و بیرون نویسنده است که جهت‌گیری و کیفیت اثر را تعیین می‌کند.

 

نوشتن كار مداوم، اندوختن مداوم و نو شدن مداوم است...

برای نو شدن باید با حس زمانه و گاهی حتا با سفارش زمانه‌ و جامعه‌ی خود، هماهنگ بود. این‌جا هم همان گاه‌هایی هستند که باید در نقطه‌ی نوشتن ایستاد. شناخت و هماهنگ بودن با نبض سیاسی و اجتماعی و فرهنگیِ جامعة خود، ضرورت کار قلم و نوشتن است. خوب است در نمونه‌هایی از ادبیات و شعر ایران در شناخت حس زمانه، سفارش زمانه و جامعه مکث کنیم...

ـ در سپهر رخشان شعر و ادب ایران، چرا دیوان حافظ با بسیاری از دیوان‌های شعر سرشار و پر مایه‌ی فارسی تفاوت دارد؟ این تفاوت را مردم کوی و برزن و اهل خانه و زندگی رایج هم ـ حتا با نداشتن توانایی تحلیل و نقد شعر ـ فهمیده‌اند. دقت کنیم که این برجستگی در فن شاعری و قدرت بیان حافظ نیست؛ بلکه در تشخیص درد و حرف زمانه‌ی خودش می‌باشد. یعنی شناخت محتوا و مضمون اصلی که در رود جامعه روان است.

رمز نگین انگشتری شدن دیوان حافظ میان سپهر پر نگین و ستاره‌ی شعر فارسی، در پاسخ به نیاز و درد و شوق و حس زمانه و اجتماعی‌‌ست که مخاطب شعر حافظ است. دیوان حافظ لبالب از مبارزه‌ی فکری و فرهنگی و روشنگرانه نسبت به ریاکاران، محتسبان، سالوسان و قدسی‌مآبان عهد خویش است. قلم حافظ با آنان عهد و پیمان نبست. از این رو تشنه، سرشار، پربار، معنایاب، معناساز و هنرآموز شد. از این رو بود که جوهر هنر و فلسفه‌ی حقیقی زندگی و وجود، به خامه‌ی اندیشه و قلمش راه یافت. از این رو حافظ دنبال «لفظ قلم» و بازی با کلمات و شاعرنمایی نرفت. پس جوهر شعر هم شاعرش را شناخت و با او عهد صمیمیت و یگانگی و صفای روحی زیباسرشت را بست. زیباسرشتی همان معناآفرینی‌های نقض توأم با کار هنری است.

حافظ در میان آن همه فن و فنون سخن‌نویسی ـ که علم و هنر را با هم آمیخت ـ ، بزرگترین سرمایه‌یی که همواره تغذیه و سیرابش کرد، درک محضر مردم و ریشه‌ی رنج و نشاط و نیاز زمانه‌شان بود.

 

ــ با یادی از آهنگ‌ساز بزرگ و نامی ایران استاد پرویز مشکاتیان، همین معنا را از جمله و وصف او درباره اصل و جوهر هنر بیان می‌کنیم. مشکاتیان ضرورت محتوا و شالوده‌ی اثر در موسیقی را این‌طور بیان نمود: «مهم حرفی است که باید در موسیقی زد. اگر این حرف و محتوا نباشد، بقیه‌اش مثل چکش کوبیدن روی سیم و ساز است». همین معنا و جوهر را باید به قلم تعمیم داد. این معنا است که قلم را زیبا و ستودنی می‌کند. قلم باید معنا را در زمانه و جامعه‌اش بجوید و در تکاپوی پاسخ به آن‌ها باشد.

 

  ــ یکی دیگر از زمینه‌های رشد و نو شدن قلم، همراه شدن با مهمترین تحولاتی است که بر سرگذشت زمانه‌ی هر قوم و ملت و مردمی اثر می‌گذارد. این همراهی، همان شرح فکر و آرمانی است که می‌خواهد جامعه و سطح زندگی و اندیشه را نو کند. شاید بهترین مثال، کاری باشد که احمد کسروی در وصف و شرح انقلاب مشروطه کرد. برای درک اهمیت این کار، خوب است تصور کنیم کتاب کسروی درباره مشروطه نبود. اگر نبود، چند نسل بعد از مشروطه، چه درک و فهمی از آن داشتند؟ با اتکا به کدام مرجعی باید به نقد و تحلیل مشروطه نشست؟ بی‌تردید اگر این کتاب و نوشته‌ها و آثار موازی آن نبودند، تمام آن حماسه‌ها و صفیرها، لابه‌لای چرخ‌دنده‌ی زمانه و بازی‌های سیاسی روزگار، بی‌اثر و نیست  می‌شدند.

 

ــ به خاطره‌های زندة خودمان می‌رسیم؛ به معاصران خودمان. به ادبیات و شعر و هنر دهه‌ی ۵۰ خورشیدی سری می‌زنیم. آن همه نوگرایی و مغناطیس جذاب فرهنگی چه ویژگی‌یی داشت؟ بسیاری منتقدان ادبی و اهل فرهنگ، این دهه را سال‌های شکوفایی و درخشش ادب و شعر و هنر فارسی وصف کرده‌اند. چرا؟ جامعه‌یی اسیر و گرفتار اختناق پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و آثار زهرآگین آن بر زندگی و فکر ایران و ایرانی بود. هنرمندانی، نویسندگانی، شاعرانی، منتقدین و آفرینندگانی  به رسالت انسانی و تاریخی هنر و قلم و درد زمانه و حس جامعه‌شان پاسخ دادند. این شد که از دهه‌‌ی ۴۰ به بعد و به‌طور خاص دهه‌ی ۵۰ ، خامه‌ی ادبیات و شعر و هنر ایران جامه‌یی دیگر به بر کرد، به میان مردم کوچه و بازار رفت و در جان و ضمیر نسل نوخواه و آزادیخواه نفوذ نمود. همه‌ی رمز و راز درخشش و تحولش در پاسخ دادن به عطش زمانه و جامعه‌اش بود.

به شعرهای شفیعیِ کدکنی در دهه‌‌های ۴۰ و ۵۰ نگاه کنید. به دو کتاب آخر فروغ فرخ‌زاد،‌ به شعرهای احمد شاملو، به آثار سیاوش کسرایی به‌طور خاص منظومة «آرش»، به قلم حمید مصدق، به آثار اخوان ثالث، به غزل‌ها و مثنوی‌های هوشنگ ابتهاج، به ترانه‌های ایرج جنتی عطایی و شاعرانی دیگر... و به مجموعه آثار فلسفی و سیاسی و هنری و ادبی و فرهنگی در آن سال‌ها. همگی بسان چشمه‌های جوشانی بودند که گویی در یک ارکستر هماهنگ، به جامعه‌ای و مخاطبانی و به‌طور خاص به نسل‌های جدید عطشناک آزادی و برابری و عدالت اجتماعی پاسخ می‌دادند. درک این حس زمانه و نیاز جامعه بود که آن سطح شایسته از هنر و فرهنگ و ادبیات و شعر را می‌آفرید.

 

ــ شعر به‌دلیل ویژه‌گی خاصش در میان انواع قالب‌های هنری، به تمام جلوه‌های زندگی پاسخ می‌دهد. مهم این است که شاعر و قلمی که از شعر بارور شده است، به کدام جنبه از جلوه‌های زندگی جواب و انعکاس می‌دهد. زندگی طیفی رنگارنگ از جلوه‌هاست. از جلوه‌های معمول و روزمره که نیازی به آفریدن و تغییر آن‌ها نیست تا جلوه‌هایی که با تکاپوی فکری و معناآفرینی‌های اکتسابی باید خلق شوند. تفاوت شاعران هم از چگونگی پاسخ دادنشان به نوع جلوه‌های زندگی و کیفیت تفسیرشان از آن‌ها بارز می‌شود. در رمان‌نویسی، ترانه‌سرایی و آهنگ‌سازی هم همین‌طور است. خلاصه‌اش این است که هنرمند از چه چیزی برانگیخته می‌شود و به چه چیزی پاسخ می‌دهد. این همان کشاکش  انتخاب بین درون و بیرون نویسنده است که چگونگیِ ایستادن در نقطة نوشتن و کیفیت اثر را تعیین می‌کند.

ادامه دارد...


برچسب‌ها: نویسندگی, قلم آنلاین, وظیفه ادبیات
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۱۰ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

سوز عشق ـ س. ع. نسیم

در ستیغ یلداییِ بدسگال

به سوز عشق خواندی‌ام

با نوری که

فکرهایت را می‌شست

و جهان دیرین

جوان می‌شد...

 

 سعنسیم

۲۹ مهر ۹۸


برچسب‌ها: عاشقانه
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

درد مشترک ـ س. ع. نسیم

ای كاش می‌توانستم رخش‌های عشق وْ

                                             نسیم خاطراتت را بربایم

تا سنگفرش‌ها وْ كاغذهایم

سْم ـ ضربه‌های كلمات و صدای تو باشند.

 

«مردان» را نمی‌خواهم

«زنان» را نمی‌خواهم

تا كه انسانی دیگر

تپشی دیگر

حیاتی دیگر

ظهوری؛

تا كه من

            انسان تو باشم...

 

سعنسیم


برچسب‌ها: برابری, درد مشترک
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در سه شنبه ۷ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

قدم زدن با علی اشرف درویشیان ـ سعید عبداللهی

قدم زدن با علی‌اشرف درویشیان

سعید عبداللهی

    روز ۴ آبان سالگرد درگذشت و فقدان یک نویسندة خوب و با اصالت است: علی‌اشرف درویشیان. قدردانی‌اش را خودش با آثاری که خلق نمود، به تقویم زمانه‌ها پیوست کرده است. برخی انسان‌ها و اندیشه‌ها و قلم‌ها چنین‌اند. در کارگاه آفریدن، بر تکیه‌گاه‌های محکم می‌ایستند. این ایستادگی بر تکیه‌گاه‌های محکم را همان اصالت داشتن، در جان قلم و شخصیت فرهنگی و هنری‌شان جریان می‌دهد. از پس جریان یافتن همین اصالت هم هست که از برخی قلم‌ها پرتوهای نیروی جاذبه به خوانندگان کتاب و اهل فرهنگ ساطع می‌شود. از آن پس است که چنین قلم‌هایی با سفارشات و نیازهای جامعه‌شان عجین و آمیخته می‌گردند.

     نام چنین نویسندگانی معیار سنجش  ارزش‌گذاری فرهنگی و هنری و ادبی میان اهل فرهنگ و هنر و ادب می‌گردد. این اسامی و بسیاری دیگر حامل چنین معیارهایی هستند: عبدالحسین زرین‌کوب، محمد قاضی، سعید نفیسی، صمد بهرنگی، احمد شاملو، پابلو نرودا، ناظم حکمت، فروغ فرخ‌زاد، سیمین بهبهانی، شیرکو بیکس، رومن رولان، لئون تولستوی، ماکسیم گورکی، ‌پروین اعتصامی، غلامحسین ساعدی، ارنست همینگوی، محمد مختاری، فرخی یزدی، حافظ، گوته، ویلیام شکسپیر، علی‌اشرف درویشیان و ...ده‌ها نویسنده و شاعر و مترجم دیگر در همین ردیف که نامشان امضای اصالت و اعتبار قلمشان نزد میلیون‌ها انسان در ایران و جهان است.

     علی‌اشرف درویشیان در زمرة همین جنگاوران فرهنگ انسانی است. ویژه‌گی این جنگاوران این است که با قلمشان آگاهی می‌پراکنند، پیرامون تقویت اصالت انسانی و برابری اجتماعی اثری خلق می‌کنند، سوژه‌های قلمشان پاسخ به نیاز فکری و فرهنگی جامعه است، اندیشه و قلمشان سلاح مبارزه با ابتذال و جهل و خرافات و عقب‌ماندگی تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه است. با حاصل همة این‌ها «فرهنگ» می‌سازند. هر خواننده‌ای که دست به سوی برداشتن آثار اینان دراز می‌کند، همواره خود را در هالة یک فرهنگ احساس می‌کند.

      من چنین احساسی را نسبت به درویشیان داشته‌ام. اولین کتابی که از او برداشتم، «کی برمی‌گردی داداش جان» بود. بهار یا تابستان سال ۱۳۵۸ بود. آن موقع ۱۸ ـ‌۱۹ سالم می‌شد. تازه از شور و شرهای حوادث سال ۱۳۵۷ درآمده بودم. تا آن موقع تا جایی که یادم هست تقریباً یک دوره کتاب‌های ماکسیم گورکی، صادق هدایت، صمد بهرنگی، جلال آل‌احمد و برخی کتاب‌های ساعدی را در زمینة داستان و رمان خوانده بودم. در زمینة شعر هم چندتایی از کتاب‌های شاملو، شفیعی کدکنی،‌ فروغ فرخ‌زاد، محمود درویش و کتاب جیبی «راهیان شعر امروز» اثر داریوش شاهین. وقتی صفحة اول کتاب قصة درویشیان را خواندم، طعم قلم صمد و اصالت انسانی مستور در سایه‌های خطوط کتاب را احساس می‌کردم. البته آن کتاب با فضای شور و شر آن موقع جامعة ایران هم هم‌خوان بود؛ ولی در همان فضا هم، رنگ و بوی «جنگ‌آوری فرهنگ انسانی»اش حس می‌شد. چیزی که من آن موقع نمی‌توانستم تبیین و جوانبش را توصیف کنم؛ فقط حس می‌کردم احساس خوشایندی از آن کتاب کوچک ساطع می‌شود که نیاز زیبایی‌خواه، اصالت‌جو و کمال‌پرور ضمیر آدمی را پاسخ می‌دهد. همان احساسی که وقت خواندن کتاب‌های صمد و آن‌هایی که اسم بردم، داشتم.

     به مرور و در گردش سال‌ها که همراه کتاب‌ها و جامعه و زندگی غوطه خوردم، دریافتم که «اصالت» همان ضمیر زیبایی‌خواه، عشق ضد ابتذال، نیاز کمال‌پرور و آرمان عجین با جوهر و ذات آدمیزاد است. همان که معیار سنجش فرهنگ انسانی از ضد آن است. و چند سال‌ بعد که تمام کتاب‌های درویشیان را خواندم، همین نشانه‌ها را در همة آن‌ها دیدم و حس کردم. مجموع همین احساس‌ها و برداشت‌ها و فکرها پیرامون نویسندگانی چون درویشیان بود که به ایده و مقالة «جنگاوران فرهنگ انسانی» بالغ شد و آن را در قالب یک گفت‌وگوی دو نفره نوشتم.

     ویژه‌گی دیگر درویشیان که هوشیارش نگهداشت، سیاسی و اجتماعی بودن اندیشه و قلمش است. ترجمة ساده‌اش می‌شود قلم را برای قلم، قصه را برای قصه و «هنر را برای هنر» ‌نخواست و به پیامدهای حیات خفیفانة آن تن نداد. پیداست که خیلی از صاحبان قلم یا اهل هنر، از این ویژه‌گی ـ سیاسی و اجتماعی ـ دوری می‌کنند. گذشته از هر دلیل شخصی یا اجتماعی که حتماً توجیه موجهی برایش دارند،‌ اما این نویسندگان و هنرمندان اگر اهل «جهان سوم» ــ یا عبارت جدیدش «کشورهای در حال توسعه» ــ هستند، اشتباه می‌کنند.

     تفاوت هنرمند یا نویسندة اهل جهان سوم با جوامع آزاد این است که بین این هنرمند و «آزادی و حقوق بشر»، دیوار قطوری وجود دارد. در چنین سلطه‌ای، هنرمند و نویسندة جهان سوم تنها با هوشیاری و نگاهبانی از اعتبار قلم و هنرش می‌تواند سالم و «با اصالت» باقی بماند. نمونه‌ها بسیارند؛ ولی کافیست به حافظ، پابلو نرودا، محمود درویش، احمد شاملو، سیمین بهبهانی، ناظم حکمت، شیرکو بیکس، نصرت رحمانی، غلامحسین ساعدی، رومن رولان و... نگاه و فکر کنیم. وجه غالب اصالت داشتن آثار اینان ناشی از چنین شناختی از مفهوم و جایگاه قلم و هنر است که با جامعه‌ و سیر و سلوک فرهنگی آن در بستر تاریخ، پیوندشان می‌دهد. آثار و نشانه‌های چنین شناخت و مفهومی در تمام کتاب‌‌های درویشیان مشهود است و خوانندگان مشتاق نوشته‌هایش هم در ضمیرشان چنین جایگاهی را احساس و درک می‌کنند.

      بر همین سیاق باید وجه دیگر قلم درویشیان را ننشستن آن بر «سفرة خون» دانست. این دوری جستن از «سفرة خون» نشان از همان سیاسی و اجتماعی بودن قلم و هنر و هوشیاری ناشی از آن دارد. عبارت «سفرة خون» را هم خود درویشیان گفته و نوشته است. در اواخر دهة ۷۰ خورشیدی ضیافتی دولتی در جزیرة کیش با دعوت از تنی چند از هنرمندان و نویسندگان برپا شده بود. دعوت‌نامه‌ای هم به‌دست درویشیان می‌رسد. او هم به آورندة دعوت‌نامه سفارش کرد که «برو بگو درویشیان روی سفرة‌ خون نمی‌نشیند».

     پرداخت بهای اصالت قلم و هنر از جانب هر صاحب‌قلم و هنرمندی، دایره‌های تو در توی معناهای زیبا و متعالی و غنای هنری برایش خلق می‌کند. در همین عرصه است که مصاف مدام عشق با ابتذال، آزادی با ضدآزادی و حقوق بشر با خودکامگی، موجب خلق آثار شورانگیز بشری در عرصه‌های فرهنگ و هنر و شعر و ادبیات شده و می‌شود. تمام آثار اصیل ادبی و هنری و فرهنگی جهان از چنین دهلیزی گذشته‌اند و آنگاه به «اثر بزرگ» بالغ گشته‌اند.  

     علی‌اشرف درویشیان بهای با اصالت ماندن قلم و هنرش را پرداخت، ستایش همیشگی و ماندگار مردم و میهنش را دریافت نمود و در تالارهای جاودان مرز پرگهر، کنار ستودنی‌های ماندگارش آرام گرفت و در فرهنگ و هنر بالنده‌اش استمرار یافت...

۵ آبان ۹۸


برچسب‌ها: علی اشرف درویشیان, قصه نویسی, رمان فارسی
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

گاهی که باید در نقطه‌ی نوشتن بایستیم (۵) ـ سعید عبداللهی

گاهی که باید در نقطه‌ی نوشتن بایستیم (۵)

سعید عبداللهی

ـ هر نوشته‌یی دو وجه دارد:

نمود و ماهیت. نمود آن، «زبـان» است؛ ماهیت آن، «معنا» كه باید با «زبـان» بالغ شود...

ـ پیش پای هر قلمی، كشاكشی میان واقعیت فردی و اجتماعی است...

                                 

نوشتن كار مداوم، اندوختن مداوم و نو شدن مداوم است...

دست در کدام سرمایه و گنجینه‌یی ببریم تا توشه‌یی برای ایستادن در نقطه‌ی نوشتن برداریم؟

به کدام پشتوانه‌یی تکیه دهیم تا آسوده‌خاطر به افق‌های روبه‌رو چشم بدوانیم و از قله‌هایش سوژه و معنا بچینیم؟

از شاخسار کدام جنگل سرو، صنوبر، کاج، سپیدار، بید و افرای نغمه و آوا برداریم؟

ثقل زمین قلم کجاست؟

هر نویسنده‌یی حاصل خاطره، مشاهده، تجربه، دیده، شنیده و خوانده‌هایش است که آن‌ها را به فكرها و ایده‌ها و نوشته‌هایش بالغ می‌كند. این‌ها همان سرمایه‌ها، توشه‌ها، پشتوانه‌ها و شاخساران جنگل نغمه‌هایش هستند. در مسیر این بلوغ، باید با درد و مشكل اصلی زمانه و جامعه‌مان پیوند بخوریم. چگونگی این پیوند، پیش پای هر قلمی، كشاكشی میان واقعیت فردی و اجتماعی می‌افکند. میان این دو واقعیت فردی و اجتماعی، باید به جامعه‌ی خویش پاسخ داد. چرا؟

  باید اعتراف کرد که «روشنفکر» از صف زندگی رایج و کف روزمره‌های متعارف، کنده می‌شود و جلوتر می‌رود. در این کنده شدن ـ حتا نظری ـ  فاصله‌یی فرهنگی و تاریخی با گذران معمول زندگی می‌یابد. این، لحظه‌ی بروز یک تضاد و تصادم با زندگی پیشین و زیستن معمول مردمان است که روشنفکر و نویسنده:

ـ یا باید خیلی پیش‌تر و دورتر برود؛

ـ یا باید به ارزش‌ها و عادت‌ها و نظم گذشته برگردد؛

ـ یا با تشخیص درد مشترک زمانه‌اش، با آن پیوند نظری و عملی برقرار کند.

تاریخ فرهنگی ایران و جهان نشان داده است که گذر و عبور از این پیچ و ایستگاه انتخاب، یکی از سرفصل‌های پیچیده‌ی پیش پای روشنفکران و هنرمندان و اندیشمندان و نویسندگان و شاعران بوده است.

چشم‌اندازهای سه فرض بالا را بررسی می‌کنیم:

ـ با انتخاب اولین مسیر، بی‌شک باید با جامعه‌اش بستیزد و با مردمان گلاویز شود و درآویزد. با بیشتر شدن فاصله‌اش، لاجرم به نفرین و طرد همان زیستگاهی روی می‌آورد که واقعیت‌های تلخش به او شناخت و آگاهی بخشیدند. فراموش می‌کند که این رنج و مشقت و حرمان مردمان بوده است که او را هوشیار نمود و به تحصیل علم و فرهنگ برای تحلیل و فهم چرایی‌های آن واداشت. افق چنین انتخابی برای روشنفکران به دره‌های یأس و سرخوردگی و گریز از چنگ در چنگ شدن با تضاد اصلی زمانه و جامعه‌اش می‌کشاند. ناگفته نماند که در این مسیر دور شدن از جامعه و مردم، البته آثار هنری برجسته‌یی هم خلق شده و می‌شوند. نمونه‌های این آثار را می‌توان در برخی تولیدات هنری پس از شکست مشروطیت و نیز کودتای ۲۸ مرداد ۳۲  در زمینه‌های گوناگون رمان، قصه، شعر، فیلم و ترانه یافت.

ـ با انتخاب مسیر دوم، کار چندان دست و پاگیر و پر پیچ و خمی پیش رو نخواهد بود. فصل مشترکش با انتخاب مسیر اول، یأسی است که نخست افق آینده را پاک می‌کند، سپس به نظم و ارزش‌ها و عادت‌های گذشته روی می‌آورد. تجربه‌های این مسیر هم نشان داده است که این انتخاب به بازگشت به ارتجاع و غلتیدن در دامن ابتذال آن می‌انجامد.

ـ با انتخاب مسیر سوم و با این پاسخ است كه سوژه‌های قلم متولد می‌شوند. سوژه‌هایی كه حس مشترك جامعه‌اند. قلم در این گهواره تربیت می‌شود. در این تربیت شدن و آموختن، از حافظه‌ی جامعه و تاریخ اجتماعی انسان‌ها تغذیه می‌كنیم. این گهواره، ظرف درك خصوصیت زمانه‌ی خود است. «زبـان» قلم‌مان را نیز از این گهواره یاد می‌گیریم.

 

در تجربه‌های نوشتن و آفریدن، باید تلاش آگاهانه كرد كه به «زبـان» رسید. زبان، کار ارتباط را سیال می‌کند، سامان می‌دهد و باعث می‌شود مسیر رسیدن خواننده به نویسنده و نویسنده به خواننده نرم و هموار شود. این نرمی و همواری را هم تسلط به فرهنگ توده و جامعه، نرم‌تر و هموارتر می‌کند. برای رسیدن به پسند زبان، باید مغز را گنجینه‌یی از واژه‌ها کرد. این واژه‌ها هستند که کار ارتباط ما با دیگران را آسان می‌کنند. اگر واژه‌ها نبودند، تصور وجود جهان کنونی غیر ممکن و محال بود.

سازندگان زبان، واژه‌ها و ترکیب‌هایشان هستند. مصالح زبان: عواطف، واقعیت‌ها، تخیل، عشق به مضمون نوشته و حس‌آمیزی قوی می‌باشند. حواس پنجگانه‌ی آدمی نسبت به رویدادها و جلوه‌های طبیعت و زندگی، زبان و كلمه‌های مترادف و متناظر خود را دارند. این همان رابطه‌ی «زبـان» با واقعیت است. این «رابطه» را باید با واژه‌گزینی و واژه‌شناسی، همواره كیفیت بخشید. باید واژه‌ها و ترکیب‌های نو را از لابه‌لای متن‌ها یادداشت کرد، در نوشته‌ها استفاده نمود تا به گنجینه‌ی مغز رفته و در حافظه‌مان تثبیت شوند.

 

هر نوشته‌یی دو وجه دارد: نمود و ماهیت. نمود آن «زبـان» است. ماهیت آن، معناهایی‌ست كه باید از جهان، انسان‌ها، طبیعت، تجربه‌ها و آموخته‌ها گردآورد و با «زبـان» بالغشان نمود...

 

همیشه به یاد آوریم كه ما از هستی آزادی به سرزمین ضدآزادی تبعید شده‌ایم. در این تبعیدشدگی، اهریمن ابتذال به كمین هنر و قلم می‌نشیند. هنر و قلم باید نیایشگر الهه‌ی آزادی باشند. الهه‌یی كه قلم برای ترویج و وصف شوق وصالش، دامن محبتش رنگین از شقایق‌های آزادی‌ست و سوگندش، رسالت مداوم آفرینش...

ادامه دارد...


برچسب‌ها: نویسندگی, قلم آنلاین, وظیفه ادبیات
نوشته شده توسط سعید عبداللهی در شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب

شعر فریدون مشیری شناسنامه‌ی ستایش انسان ـ سعید عبداللهی

نوشته شده توسط سعید عبداللهی در جمعه ۳ آبان ۱۳۹۸

لينك مطلب